- عضویت
- 20/8/18
- ارسال ها
- 8,710
- امتیاز واکنش
- 29,620
- امتیاز
- 473
- سن
- 23
- محل سکونت
- کویِ دوست
- زمان حضور
- 207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرگ سَفّاح در این میان بیم و وحشت منصور را افزود. پس از مرگ سَفّاح عمّ او عبداللّه بن علی به دعوی خلافت برخاست. جماعتی نیز در این دعوی از او حمایت کردند. و ابوجعفر سخت نگران شد. ناچار در این باب از ابومسلم چاره و مدد خواست. ابومسلم به جنگ با عبداللّه رضا نمیداد و بهانه میآورد که کار عبداللّه در شام وقعی ندارد، از خراسان بیشتر باید نگران بود. با این بهانه ابومسلم میکوشید خود را از این اختلاف کنار بکشد و به خراسان برود. آیا در این مورد ابومسلم اندیشهی استقلال خراسان را داشته است؟ آیا او نیز مانند عبداللّهبن علی که در شام مدّعی خلافت بود، میخواسته است در خراسان خلافت تازهای ایجاد کند و خود را از خاندان عبّاسیان معرفی نماید؟ ممکن است، اما مورّخان مینویسند که او در این ماجرا فقط میخواسته است میدان را برای دو حریف خالی کند تا هر کدام غالب شدند به خلافت برسند.
لیکن از این کار نیز او را منع کردند و سرانجام ابومسلم مجبور شد به نفع منصور به جنگ عبداللّه برود. اما در این جنگ ابومسلم چندان خشونت و حرارت از خود نشان نداد. حتی وقتی عبداللّه شکست خورد و گریخت، بر خلاف انتظار منصور، ابومسلم او را دنبال نکرد. عبداللّه به بصره رفت و نزد برادر خود سلیمان بن علی که والی آنجا بود پنهان گشت. منصور کسانی را فرستاد تا حساب غنیمتها و خزینههایی که در این جنگ از عبداللّه به دست ابومسلم افتاده بود نگهدارند. وقتی این فرستادگان نزد ابومسلم رسیدند، سردار سیاهجامگان برآشفت و پرخاش کرد که «من در خون مسلمانان امینم و در مال آنان امین نیستم؟» آنگاه به منصور ناسزا گفت و این خبر که به منصور رسید بر خشم و کینهی او نسبت به ابومسلم افزود. بدین گونه، منصور از ابومسلم نگران بود. میترسید که قدرت و شکوه او در خراسان، کار خلافت او را بیرونق کند. عربان نیز که از ابومسلم کینه سخت داشتند در این میان منصور را نسبت به وی بدگمانتر میکردند. مینویسند که منصور «روزی مسلم بن قتیبه را گفت: در کار ابومسلم چه بینی؟ پاسخ داد که «لو کان فیهما آلهه إلاّ اللّه لفسدتا» منصور گفت بس کن این سخن را در گوش کسی گفتی که آن را آویزهی گوش خویش خواهد ساخت».
لیکن از این کار نیز او را منع کردند و سرانجام ابومسلم مجبور شد به نفع منصور به جنگ عبداللّه برود. اما در این جنگ ابومسلم چندان خشونت و حرارت از خود نشان نداد. حتی وقتی عبداللّه شکست خورد و گریخت، بر خلاف انتظار منصور، ابومسلم او را دنبال نکرد. عبداللّه به بصره رفت و نزد برادر خود سلیمان بن علی که والی آنجا بود پنهان گشت. منصور کسانی را فرستاد تا حساب غنیمتها و خزینههایی که در این جنگ از عبداللّه به دست ابومسلم افتاده بود نگهدارند. وقتی این فرستادگان نزد ابومسلم رسیدند، سردار سیاهجامگان برآشفت و پرخاش کرد که «من در خون مسلمانان امینم و در مال آنان امین نیستم؟» آنگاه به منصور ناسزا گفت و این خبر که به منصور رسید بر خشم و کینهی او نسبت به ابومسلم افزود. بدین گونه، منصور از ابومسلم نگران بود. میترسید که قدرت و شکوه او در خراسان، کار خلافت او را بیرونق کند. عربان نیز که از ابومسلم کینه سخت داشتند در این میان منصور را نسبت به وی بدگمانتر میکردند. مینویسند که منصور «روزی مسلم بن قتیبه را گفت: در کار ابومسلم چه بینی؟ پاسخ داد که «لو کان فیهما آلهه إلاّ اللّه لفسدتا» منصور گفت بس کن این سخن را در گوش کسی گفتی که آن را آویزهی گوش خویش خواهد ساخت».
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
تاریخ ایران از سقوط نهاوند تا مرگ افشین، به روایت دکتر زرینکوب
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com