خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگر حرفی نزدم و ترجیح دادم تا پایان راه سکوت کنم.
در نزدیکی بیمارستان، ماشین را پارک کردم و هم زمان با آرمان پیاده شدم. وقتی کنارش قرار گرفتم، طبق عادتم دستم را دور آرنجش حلقه کردم؛ ولی او با پس زدن دستم، بی میلی‌اش به این امر را نشان داد. من هم بی آنکه حرفی بزنم، برای آنکه مسیر را به او نشان بدهم، جلوتر از او گام برداشتم.
چند دقیقه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 11 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
-بریم.
با صدای آرمان که گویی تازه از بخش خارج شده بود، از روی صندلی بلند شدم و بی هیچ حرفی در کنار او، شانه به شانه‌اش مسیرمان تا ماشین را طی کردم.
وقتی به ماشین رسیدیم، آسمان تاریک‌تر از قبل شده بود و به نظر می‌رسید در نزدیکی نیمه شب باشیم.
در ماشین را باز کردم و بی‌ توجه به گربه‌ی کثیف خیابانی که روی کاپوت ماشین دراز کشیده بود، بر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
صبح با سردرد بدی از خواب بیدار شدم. نمی‌دانستم این سردرد برای چه بود؛ ولی زیاد کنجکاو دلیل آن نشدم و از روی تـ*ـخت که فقط خودم روی آن خوابیده بودم، بلند شدم.
به خاطر سرگیجه‌ای که حس کردم، دستم را به دیوار تکیه دادم و کمی صبر کردم تا آنکه سرگیجه‌ام رفع شد و با گام‌های سستی اتاق خالی را ترک کردم.
وقتی وارد راه‌رو شدم، با دیدن در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
در سالن مطالعه‌ی کتابخانه‌ی دانشگاه، پشت میز نشسته بودم و بی‌هدف کتاب‌های جلویم را ورق می‌زدم.
یک هفته از بازگشت آرمان به ایران می‌گذشت؛ ولی هنوز آرزو به هوش نیامده بود. رایان هم هنوز در خانه‌ی پدر و مادرم بود و مدام اصرار می‌کرد به خانه برگردد و به ملاقات آرزو در بیمارستان برود؛ ولی من عصرها به او سر می‌زدم و سعی می‌کردم متقاعدش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی هیچ حرف دیگری، به طبقه‌ی بالا رفتم و وارد اتاقمان شدم. خبری از آرمان نبود و البته تمام پنجره‌ها بسته بود و هوای اتاق گرم و خفه شده بود. در حالی‌ که لباس‌هایم را درمی‌آوردم، به سمت پنجره‌ها رفتم و همگی آن‌ها را باز کردم که باد خنک آبان ماه به درون اتاق جریان یافت و من توانستم نفسی تازه کنم.
وقتی هوای اتاق خوب سرد شد، تمام لباس‌هایم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 11 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
سپس بی آنکه مهلتی به من بدهد تا به او پاسخی بدهم، جلوتر آمد و من را به میان دستانش کشید. دستان گرمش با آن بوی عطر شیرین زنانه، من را به یاد حصارهای هلنا که با فرزندانش مشغول است و تنها چند بار توانست به ملاقات ما و آرزو بیاید، می‌انداخت. یک حصار گرم پس از یک باد سرد، اشک‌هایم را تندتر و شدیدتر از قبل بر روی گونه‌هایم جاری کرد. کاش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
چند دقیقه پس از رفتن آرمان، همگی در سکوت به فکر فرو رفته بودیم که من با حرفی ناگهانی که زدم، سکوت را شکستم و‌ گفتم:
-آرمیتا، می‌شه بپرسم منظورت از مادر واقعی آرزو چی بود؟ و اینکه جنی وینسنت کیه؟
آرمیتا و مارکو هم زمان با هم، با تعجب و حیرت به من نگاه کردند. حس کردم حرف خیلی عجیبی مثل دیدن آدم فضایی‌ها زده‌ام که آن‌طور به من نگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 11 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفسی عمیق کشید و بی آنکه نگاهش را از آینه بگیرد، گفت:
-بشین!
دوباره نشستم و منتظر نگاهش کردم. این بار هم ترجیح می‌داد در آینه نگاه کند و از همین سو، مسیر نگاهش را عوض نکرد و گفت:
-جنی وینسنت؛ سومین زنی بود که خیلی باهاش بودم؛ ولی می‌شه گفت اولین زنی بود که بیشتر از یک سال باهاش بودم. دلیل طولانی شدن این مدت هم بیشتر از تفاهم و علاقه،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی آنکه نگاهش را از سقف بگیرد، گفت:
-اسمی که جنی برای آرزو انتخاب کرده بود. خب در واقع من اسم آرزو رو عوض کردم...
این حرفش را ناتمام گذاشت و در ادامه‌ی حرف‌های قبلی‌اش با صدایی که غم از آن می‌بارید، گفت:
-من رزا رو یک هفته بعد از اون روزی که جنی همه چیز رو در مورد بچه بهش گفته بود، از دست دادم... ماشین رزا توی دره پرت شده بود و اون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
مشغول رانندگی به سمت آزمایشگاهی که دو روز پیش در آن‌جا آزمایش خون دادم تا مطمئن بشوم دلیل تاخیر در عادت ماهانه‌ام یک بارداری ناخواسته است، بودم.
یک عصر پاییزی نسبتاً دلگیر بود که در آسمانش جز ابرهای خاکستری رنگِ بی بارِش، هیچ دیده نمی‌شد. خیابان‌های شهر هم شلوغ و پر ازدحام بودند و ترافیک، زمان زیادی از زندگی همه‌ی سرنشینان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا