- عضویت
- 17/3/20
- ارسال ها
- 466
- امتیاز واکنش
- 6,926
- امتیاز
- 263
- سن
- 28
- زمان حضور
- 7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگر حرفی نزدم و ترجیح دادم تا پایان راه سکوت کنم.
در نزدیکی بیمارستان، ماشین را پارک کردم و هم زمان با آرمان پیاده شدم. وقتی کنارش قرار گرفتم، طبق عادتم دستم را دور آرنجش حلقه کردم؛ ولی او با پس زدن دستم، بی میلیاش به این امر را نشان داد. من هم بی آنکه حرفی بزنم، برای آنکه مسیر را به او نشان بدهم، جلوتر از او گام برداشتم.
چند دقیقه...
در نزدیکی بیمارستان، ماشین را پارک کردم و هم زمان با آرمان پیاده شدم. وقتی کنارش قرار گرفتم، طبق عادتم دستم را دور آرنجش حلقه کردم؛ ولی او با پس زدن دستم، بی میلیاش به این امر را نشان داد. من هم بی آنکه حرفی بزنم، برای آنکه مسیر را به او نشان بدهم، جلوتر از او گام برداشتم.
چند دقیقه...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: