خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
به سمت در اتاق رفتم و حرفش را نیمه تمام گذاشتم و گفتم:
-فعلاً چیزی نگو پونه! وقتی از این اتاق بیرون اومدم، با هم حرف می‌زنیم.
واقعاً نمی‌توانستم حدس بزنم چه اتفاقی افتاده بود، که پونه با هجده سال سن گریه می‌کرد و مامان و بابا تا آن حد کسل از خشم و درگیری به نظر می‌رسیدند.
در اتاق را باز کردم و بی هیچ حرفی داخل شدم.
نوش آفرین روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 13 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی آن‌که به من نگاه کند، همچنان که به زمین خیره شده بود، گفت:
-تو درک نمی‌کنی چقدر اذیت می‌شم! فکر می‌کنی به میل خودم، خودم رو اذیت می‌کنم!
-تو به میل خودت، خودت رو اذیت نمی‌کنی؛ ولی با افکار و اعتقادات بی‌پایه و اساسی که داری، خودت رو اذیت می‌کنی!
-افکار و اعتقادات بی‌پایه و اساس؟! این‌که تو، پایه و اساسِ افکار و اعتقادات من رو قبول...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمانش را گرد کرد و با ناباوری گفت:
-تو چی داری می‌گی؟! من و منوچهر بذاریم تک دخترمون، تک و تنها بره مملکت غریب؟!
-آره، بره اون‌جا زندگی کنه و به اهدافش برسه. مگه نیاوند تک و تنها نرفت فرانسه و به تنهایی زندگیش رو نچرخوند؟
-تو نیاوند رو با پونه مقایسه می‌کنی؟! نیاوند یه مرد بود! پونه فقط یه دختره! تو واقعاً نمی‌تونی تفاوت بین خطرهای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
«فصل نهم»
(سال ۱۳۷۶ خورشیدی_ مهر ماه)
جلوی درهای فلزی دو متری سبز پررنگ مدرسه، زیر نور آفتاب پاییزی که در برابر قدرت تابستانی‌اش زور کمی داشت، ایستاده بودم و در میان هم‌همه و سر و صدای والدین دیگر، که منتظر تعطیلی مدرسه و بردن بچه‌هایشان به خانه بودند؛ تنها در سکوت به در بسته‌ی مدرسه چشم دوخته بودم.
سه شنبه‌ی آخرین هفته‌ی مهر ماه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • خنده
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 11 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
ساعت حدوداً هفت عصر بود، که آرمان هم رسید. موقعی که او وارد پذیرایی شد، من روی یکی از مبل‌های پذیرایی نشسته بودم و مشغول کتاب خواندن بودم که با آمدنش به سمتم، کتاب را بستم و پس از سلام کردنِ هر دویمان به هم، لبخندی زدم و گفتم:
-خسته نباشی!
لبخندی گوشه‌ی لـ*ـبش نشاند و تا فاصله‌ی نیم متری از من، به من نزدیک شد. همان‌جا خم شد و پس از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
دادی که زد به قدری از خشم و ابهت لبریز بود، که علاوه بر آرزو، رایان هم از صندلی‌اش پایین آمد و هر دو به اتاق‌هایشان رفتند.
آرمان هم پس از رفتن آن‌ها، چندین نفس عمیق کشید و بی هیچ حرفی با همان صورت سرخ از خشمش، آشپزخانه را ترک کرد. بعد از رفتن آرمان، ناهید تند به سمتم دوید و گفت:
-خانم، چیزی شده؟!
نگاهم را از مسیری که آرمان طی کرد به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
یک روز کامل به سرعت سپری شد و اکنون عصر هر چهار نفر ما در فرودگاه بودیم.
آرمان با خانواده‌ی من و والدین خودش از پیش خداحافظی کرده بود و از همین سو، حالا فقط خانواده‌ی خودمان به بدرقه‌اش آمده بودیم.
با آنکه از همین حالا احساس غم و دلتنگی می‌کردم، روحیه‌ی خودم را خوب نشان دادم و پس از آنکه آرمان گونه‌های بچه‌ها را غنچه‌ای کاشت ، من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا رسیدن به کتاب‌خانه‌ی دانشکده من هیچ حرفی نمی‌زدم؛ ولی سیمین مدام حرف می‌زد و از مزایای اینکه قصد دارد تا مقطع دکترا بخواند و استاد دانشگاه بشود، برای من که اصلاً به حرف‌های تکراری‌اش گوش نمی‌کردم، می‌گفت.
وقتی وارد کتاب‌خانه شدیم و کیف‌هایمان را در قفسه‌های کمدها گذاشتیم، بی آنکه زمان تلف کنم، به سمت کشوهای چوبی کوچک گوشه‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 11 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
هیچ حرفی نزد و به سرعت خانه را ترک کرد.
به خاطر خشکی و سوزش گلویم، اول یک لیوان آب سرد را نصف و نیمه خوردم و با بغض درون گلویم که به خاطر سرمای آب سخت‌تر شده بود، کلنجار رفتم.
با این حال، زمانی برای تلف کردن نداشتم و با همان حال نزارم، خودم را به ماشین رساندم و روی صندلی عقب آن نشستم.
مدتی که از خانه تا بیمارستان در ماشین بودم، آن‌قدر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
-ما هم فکر می‌کردیم فردا صبح می‌رسند؛ ولی گفتن تاریخ پروازشون جابه‌جا شده بود. الان هم داخل اتاقتون، منتظر شما هستند.
خواست برود که من گفتم:
-ازت پرسید من کجام؟
سرش را کمی به طرفین تکان داد و گفت:
-نه خانم.
سرم را پایین انداختم و آهسته گفتم:
-خوبه، ممنون.
زمان را هدر ندادم و با قدم‌های سریعی به سمت اتاقمان رفتم.
جلوی در اتاق که بودم،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا