- عضویت
- 17/3/20
- ارسال ها
- 466
- امتیاز واکنش
- 6,926
- امتیاز
- 263
- سن
- 28
- زمان حضور
- 7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
به سمت در اتاق رفتم و حرفش را نیمه تمام گذاشتم و گفتم:
-فعلاً چیزی نگو پونه! وقتی از این اتاق بیرون اومدم، با هم حرف میزنیم.
واقعاً نمیتوانستم حدس بزنم چه اتفاقی افتاده بود، که پونه با هجده سال سن گریه میکرد و مامان و بابا تا آن حد کسل از خشم و درگیری به نظر میرسیدند.
در اتاق را باز کردم و بی هیچ حرفی داخل شدم.
نوش آفرین روی...
-فعلاً چیزی نگو پونه! وقتی از این اتاق بیرون اومدم، با هم حرف میزنیم.
واقعاً نمیتوانستم حدس بزنم چه اتفاقی افتاده بود، که پونه با هجده سال سن گریه میکرد و مامان و بابا تا آن حد کسل از خشم و درگیری به نظر میرسیدند.
در اتاق را باز کردم و بی هیچ حرفی داخل شدم.
نوش آفرین روی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: