خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
در مورد رایان، جای خوشحالی داشت که از اول مهر امسال که به مدرسه رفت، دوستان زیادی پیدا کرد و به مدرسه علاقه‌مند شد. علاوه بر این، نسبت به درس و مشق هم میل و اشتیاق زیادی از خودش نشان می‌دهد. شب‌های زیادی که من به او املاء می‌گفتم و آرمان به او در حل تکالیف ریاضی‌اش کمک می‌کرد، واکنش‌های خوبی به همه چیز نشان می‌داد. یکی از خوش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
خداحافظی کردیم و من بی آن‌که وقت تلف کنم، لباس عوض کردم و با ماشین راهی مدرسه‌ی رایان شدم.
اگر چه رایان دانش آموزی ممتاز و اجتماعی بود، به خاطر شیطنتش موردهای انضباطی زیادی داشت. او گاهی با آب بازی، شکستن شیشه‌های پنجره‌های زیر زمین مدرسه با توپ پلاستیکی یا کوبیدن در دستشویی‌ها و شوخی‌های نا به‌جا کردن با ناظم‌ها تنبیه می‌شد و گاهی هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفسی عمیق کشیدم و در حالی‌که مستقیم در چشمان به خون نشسته‌اش نگاه می‌کردم، با اطمینان گفتم:
-من بهتون تضمین می‌کنم؛ دیگه چنین اتفاقی برای پسرتون نمیوفته. من با رایان صحبت می‌کنم و مطمئن باشید اون از این به بعد خودش رو کنترل می‌کنه؛ که دیگه چنین اتفاقی نیوفته.
پوزخندی زد و رو به ناظم مدرسه گفت:
-این خانم چقدر راحت و بی‌خیال‌اند! واقعاً...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابروهایش را بالا برد و پایین انداخت و گفت:
-من کاری نکردم مامان! من فقط مثل همیشه بهش گفتم خپلو...
دستم را از درون موهایش بیرون آوردم و گفتم:
-پس مسخره‌ش کردی! لابد بقیه‌ی دوست‌هات هم با این حرفت بهش خندیدن!
-آره؛ ولی اولین بار نبود که بهش گفتم خپلو! آخه مامان، مگه خندیدن عیب داره؟
-خندیدن عیب نداره عزیزم، خیلی هم عالیه؛ ولی نه به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
مانتو و مقنعه‌ام را پوشیدم و دو مداد و یک پاک کن در داخل جیب بزرگ مانتویم انداختم. باور این‌که بالاخره روز کنکور ارشد رسیده بود و بخش مهمی از برنامه‌های زندگی‌ام را تحت‌الشعاع قرار می‌داد، کمی سخت بود. با آن‌که به نظرم به قدر کافی، در حد توانم درس خوانده بودم؛ کمی نگران نتیجه بودم؛ چون به حالتی جز قبول شدن در دانشگاه‌های تهران...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • خنده
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمی خندید و در حالی‌ که مشغول بیرون آوردن ماشین از جای پارکش بود، گفت:
-راستش رو بخوای، زودتر فرصت نشد بهت بگم؛ ولی احتمالاً اواخر مهر ماهِ امسال یه سفر کاری به لندن دارم. لازم هم هست که یکی از ما دو تا مراقب بچه‌ها باشه؛ مخصوصاً چون اولین سالیه که آرزو میره مدرسه. برای همین باید تو رو باهاشون تنها بذارم.
سرم را به پایین حرکت دادم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی دسته گلی را که خریده بودیم در دست داشتم و در کنار آرمان به سمت ماشین می‌رفتم، گفتم:
-به نظرم بچه‌های دوقلو رو بزرگ کردن خیلی سخته. مامان من هم همیشه می‌گفت سر نیما و نیاوند ده سال پیر شد؛ تازه با این‌که اولین بچه‌هاش نبودن. دارم فکر می‌کنم هلنا چطوری برای اولین تجربه‌ی مادری از پس دو تا بچه برمی‌اد؟!
آرمان کمی خندید و گفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
پیراهن راسته‌ی یقه کراواتی یشمی رنگی را که بلندی‌اش تا روی زانوهایم بود، پوشیده بودم و مشغول بستن بندهای صندل یشمی رنگم به دور پاهایم بودم. وقتی آن‌ها را بستم، از روی مبل اتاق بلند شدم و به آهستگی با صندل‌های پاشنه بلندم، به سمت آینه کنسول اتاق رفتم.
جلوی آینه‌اش ایستادم و نیمی از موهایم که شامل موهای بالای پیشانی، اطراف شقیقه و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، Sh@bnam، Armita.M و 11 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمی ریز خندیدم و گفتم:
-تجدید رژ لـ*ـب باشه واسه شب؛ فعلاً بذار موهام رو درست کنم...
دستش را در موهایش فرو برد و در حالی‌ که آن‌ها را از جلو به عقب چنگ می‌زد، گفت:
-حالا چی می‌شد، اگر الان هم به شب اضافه می‌شد؟
سپس دستش را در موهای من فرو برد و همچنان که آن‌ها را آهسته نوازش می‌کرد، گفت:
-ابریشم چیه؟! باید از موهای تو پارچه بسازن؛...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، ~ریحانه رادفر~، Sh@bnam و 12 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
چهارشنبه‌ی سومین هفته‌ی شهریور ماه بود و من در میان بحبوحه‌ی ثبت نام دانشگاه و رفت و آمدهای زیادش، بالاخره یک روز در خانه استراحت می‌کردم.
صبح بود و هوای خوب شهریور ماه، من را به سوی حیاط پشتی فراخوانده بود و از همین سو بر تاب فلزی داخل حیاط نشسته بودم و به رایان و آرزو که بر تاب کوچک کنار تاب دو نفره‌ی بزرگی که من بر آن نشسته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Saghár✿، Armita.M، Kameliaparsa و 10 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا