خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

کمی سست خندید و گفت:
-از اول هم عاقل بودم؛ فقط جنس عقل من با بقیه فرق داره. تازه شکستن لگن و ترقوه رو جا انداختی.
سرم را پایین انداختم و گفتم:
-پس حسابی شکستی! می‌شه گفت تو رو از نو بازسازی کردن.
با بی‌حالی کمی دیگر خندید و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، . faRiBa .، دونه انار و 9 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

بعد از آن‌که هلنا خانه را ترک کرد، در حالی‌ که ژاکت بافتنی گرمم را روی پیراهن پشمی‌ام می‌پوشیدم، به سمت پنجره‌ی بزرگ پذیرایی که رو به حیاط پشتی خانه بود رفتم و کنارش ایستادم. پرده‌ی جلویش را کنار زدم و از پشت شیشه به زمین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، . faRiBa .، دونه انار و 9 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
یک ساعتی را کنار پنجره قدم می‌زدم و کتاب می‌خواندم. دلم می‌خواست ناهید را صدا کنم و با کمی گفتگو با او زمان بگذرانم؛ ولی حس می‌کردم امروز کمی زیادی از حد جدی و سختگیر بر روی کار خدمتکاران به نظر می‌رسید. از همین جهت خودم را به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، . faRiBa .، دونه انار و 9 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید



***
همچنان که چانه‌ام را به دستم تکیه داده بودم، به زور چشمانم را باز نگه می‌داشتم که به خواب نروم. مرد پیری هم که مدرّس آیین نامه‌ی ما بود، آن‌قدر آهسته و خواب‌آور درس می‌داد که به خواب آلودگی من دامن می‌زد. من هم که به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، . faRiBa .، دونه انار و 9 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
قبل از آن‌که جوابم را بدهد، صدای ضعیف پیانو به گوش هر دویمان رسید. رایان متعجب‌تر از من گفت:
-اون که هنوز نیومده که آرزو پیانو می‌زنه.
لبخندی به رویش زدم و گفتم:
-حتماً داره تمرین می‌کنه. مطمئنم خیلی خوب از پسش بر میاد.
-من هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، . faRiBa .، دونه انار و 9 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
به اتاق زیر شیروانی رسیدیم و وارد شدیم. آرزو ساکت و معذب روی صندلی پشت پیانویش نشسته بود و به ما نگاه می‌کرد. نگرانی‌اش از مردمک لرزان چشمانش کاملاً پیدا بود. وقتی من و آرمان روی دو مبل مقابل پیانو نشستیم و رایان کنار من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، . faRiBa .، دونه انار و 9 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

پس از بیرون رفتن آن دو، دستانم را روی شانه‌های آرمان که نگاهش به پیانو بود و تند و عصبی با صدای بلند نفس می‌کشید گذاشتم. او هم نگاهش را سریع از پیانو به صورت من کشاند و با همان اخمی که بر ابروهایش بود و لایه‌ی عرقی که از شدت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، . faRiBa .، دونه انار و 9 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
آرزو لبخندی زد و با چشمانی که از شدت ذوق برق می‌زدند، گفت:
-من بالاخره توی مهد با یکی دوست شدم نفس! اسمش هم راضیه‌ست. دختر خیلی خوبیه... دوستش دارم.
لبخندم را عمیق‌تر کردم و با شوق گفتم:
-عزیزم، این عالیه! بهت افتخار می‌کنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، . faRiBa .، دونه انار و 8 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
وقتی به ترافیک چهار راه نزدیک می‌شدیم، آهسته ترمز را می‌فشردم که آرمان گفت:
-نفس جان، احتیاط شرط عقله!
-خب دارم سرعتم رو کم می‌کنم.
-این‌جوری که تو داری سرعت کم می‌کنی، زدی به جلویی.
با نزدیک‌تر شدن به ماشین‌های جلو، ترمز را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، . faRiBa .، دونه انار و 8 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,925
امتیاز
263
سن
27
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
خنده‌ای سر داد و جایمان را با هم عوض کردیم.
وقتی آرمان پشت فرمان نشست، گفت:
-خب حالا ببین چطور باید پیچید.
سپس فرمان را چرخاند و با سرعتی بسیار کم ماشین را در وسط کوچه به دور خودش چرخاند. فکر کنم حدوداً سه دور ماشین به طور کامل دور خودش چرخید که من گفتم:
-ببینم یه کاری می‌کنی که سرگیجه بگیرم یا نه.
همچنان که به چرخاندن ماشین به دور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • خنده
Reactions: Saghár✿، . faRiBa .، دونه انار و 8 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا