رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

روشنک.ا · 4/8/20

انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

وقتی بافتن موهایش تمام شد، دستانم را روی شانه‌هایش گذاشتم و خم شدم تا صورتم کنار گوشش قرار بگیرد. سپس با صدای آهسته‌ای کنار گوشش گفتم:
-موهات دقیقاً شبیه آنشرلی بافته شد، عزیزم. بریم توی آینه ببینیم صورتت با موهای بافته شده...

روشنک.ا · 4/8/20

انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
لبخندی زد و گفت:
-معلم پیانوی آرزو هستن که صبح‌هم تماس گرفتن و وقتی بهشون اطلاع دادم آرزو امروز خونه هست، برای امروز هم تشریف آوردن.
چشمانم از تعجب گرد شدند و سپس با لحنی که تعجبم را خوب نشان می‌داد، گفتم:
-معلم پیانو؟ خب چه...

روشنک.ا · 4/8/20

انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

پس از چند دقیقه، صدای موسیقی قطع شد و صدای آقای ادیبی که مشغول دادن توضیحاتی به آرزو بود، جایگزین آن ترانه شد. از در فاصله گرفتم و کمی دیگر در آن راهرو که اولین بار بود به آن می‌آمدم، قدم زدم. از روی کنجکاوی تصمیم گرفتم در...

روشنک.ا · 4/8/20

انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
لبخند پر ذوقی بر لـ*ـبش نشاند و گفت:
-من پیانو زدن رو خیلی دوست دارم. دلم می‌خواد همیشه پیانو بزنم؛ کاش بابا هم پیانو رو دوست داشت!
ابروهایم را بالا بردم و گفتم:
-بابات که خیلی پیانو رو دوست داره؛ اون خودش هم...
آرزو میان حرفم...

روشنک.ا · 4/8/20

انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

پس از آن‌که موسیقی کامل شد و انگشتان آرزو از روی کلاویه‌های پیانو برداشته شدند، سریع به‌سمتش رفتم و شروع به دست زدن کردم. آرزو سرش را به‌سمتم چرخاند و در حالی‌که لبخندی عمیق از روی شوق بر لـ*ـبش نشانده بود، گفت:
-چطور بود؟...

روشنک.ا · 4/8/20

انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
-ولی هر چی بوده دیگه تموم شده!
-می‌خوام بدونم چی بوده که تموم شده!
سرم را بالا آوردم و در حالی‌که دوباره نگاهم را به چشمان تراوش کننده‌ی خشمش می‌دوختم، گفتم:
-درباره‌ی آرمان نبوده، نگران نباش.
-مگه من گفتم درباره‌ی آرمان بوده؟...

روشنک.ا · 4/8/20

انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
دستم را روی دستش گذاشتم و میان حرفش گفتم:
-هلنا، چرا این‌قدر بد فکر می‌کنی؟ من برای رایان ازدواج کردم، نه برای این‌که حسی بین من و آرمان شکل بگیره که به رایان لطمه بزنه!
سریع سرش را بالا آورد و گفت:
-نفس تو واقعاً حالت خوبه؟...

روشنک.ا · 4/8/20

انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

همچنان که نگاهم را به برگ‌های رقصان و آسمان پشتشان دوخته بودم، تابم را به جلو و عقب حرکت می‌دادم. یکی از برگ‌ها بر خلاف بقیه که به دور خودشان می‌رقصیدند و بر زمین کنار تنه‌ی درختان فرود می‌آمدند، رقصان از مسیر منحرف شد و من...

روشنک.ا · 4/8/20

انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید
لبخندی را که بر لـ*ـب داشتم، عمیق‌تر کردم و گفتم:
-این لطفِ تو رو می‌رسونه. واقعیت اینه که فقط مغزهایی که فرمانروای بدن‌هایی با قلب‌های پر مهر هستن می‌تونن به پر مهر بودن قلب‌های بعضی آدم‌های دیگه‌ی غیر از خودشون، اطمینان...

روشنک.ا · 4/8/20

انجمن رمان‌نویسی | دانلود رمان جدید

سرش را به نشانه‌ی تایید به پایین حرکت داد و دوباره غرق تماشای منظره‌ی مقابلش شد. حدوداً یک‌ساعتی را کنار هم روی تاب نشسته بودیم و منظره‌ی زیبای حیاط را تماشا می‌کردیم که ناگهان یکی از خدمتکاران جوان وارد حیاط شد و در حالی‌که...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

نویسنده افتخاری

نویسنده افتخاری

نویسنده افتخاری

نویسنده افتخاری

نویسنده افتخاری

نویسنده افتخاری

نویسنده افتخاری

نویسنده افتخاری

نویسنده افتخاری

نویسنده افتخاری

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین