- عضویت
- 17/3/20
- ارسال ها
- 466
- امتیاز واکنش
- 6,926
- امتیاز
- 263
- سن
- 28
- زمان حضور
- 7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی آنکه اجازه بدهد حرفم را ادامه بدهم، همچنان که نگاهش به جلویش بود، گفت:
-وقتی به تلفن عمومی رسیدیم، وایمیستم بری زنگ بزنی.
حرفی نزدم و سرم را به سمت پنجرهی کنارم چرخاندم. اصلاً نمیفهمیدم هدفش از بی پاسخ گذاشتن من چه بود؛ ولی هر چه که بود، باید میفهمیدم چرا میخواست تا این حد ناگهانی من را به جایی که نمیدانستم کجاست ببرد. گاهی...
-وقتی به تلفن عمومی رسیدیم، وایمیستم بری زنگ بزنی.
حرفی نزدم و سرم را به سمت پنجرهی کنارم چرخاندم. اصلاً نمیفهمیدم هدفش از بی پاسخ گذاشتن من چه بود؛ ولی هر چه که بود، باید میفهمیدم چرا میخواست تا این حد ناگهانی من را به جایی که نمیدانستم کجاست ببرد. گاهی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: