- عضویت
- 17/3/20
- ارسال ها
- 466
- امتیاز واکنش
- 6,926
- امتیاز
- 263
- سن
- 28
- زمان حضور
- 7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
با حس سردردی شدید و سوزشی فراوان، در دستم، آهسته پلک زدم و چشم باز کردم. نور آفتاب از پنجرهی اتاق بر چشمان تازه از خواب بیدار شدهام، تابید و موجب شد با نفرت چشم ببندم تا چشمانم کمتر آزار ببینند.
-بالاخره به هوش اومدی!
با شنیدن صدای فرزاد، دوباره چشم باز کردم و سرم را به سمت چپم چرخاندم. نگاهم را به صورت او که بر روی صندلی کنار...
با حس سردردی شدید و سوزشی فراوان، در دستم، آهسته پلک زدم و چشم باز کردم. نور آفتاب از پنجرهی اتاق بر چشمان تازه از خواب بیدار شدهام، تابید و موجب شد با نفرت چشم ببندم تا چشمانم کمتر آزار ببینند.
-بالاخره به هوش اومدی!
با شنیدن صدای فرزاد، دوباره چشم باز کردم و سرم را به سمت چپم چرخاندم. نگاهم را به صورت او که بر روی صندلی کنار...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: