- عضویت
- 17/3/20
- ارسال ها
- 466
- امتیاز واکنش
- 6,926
- امتیاز
- 263
- سن
- 28
- زمان حضور
- 7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
-نفس، عزیزم نمیخوای چشمهات رو باز کنی؟ هشت ساعته که بیهوشی دختر! نمیگی از نگرانی سکتهم میدی؟ نفس! باز کن چشمهات رو دیگه! پاشو ببین رایان چقدر گریه کرده! نوشین به سختی آرومش کرد... پاشو دختر! خیلی خوابیدی! پاشو دیگه زود باش!
صدای آشنایی که در گوشهایم پخش میشد؛ موجب شد کمی سرم را به طرفین تکان بدهم.
-داری به هوش میای! بذار...
-نفس، عزیزم نمیخوای چشمهات رو باز کنی؟ هشت ساعته که بیهوشی دختر! نمیگی از نگرانی سکتهم میدی؟ نفس! باز کن چشمهات رو دیگه! پاشو ببین رایان چقدر گریه کرده! نوشین به سختی آرومش کرد... پاشو دختر! خیلی خوابیدی! پاشو دیگه زود باش!
صدای آشنایی که در گوشهایم پخش میشد؛ موجب شد کمی سرم را به طرفین تکان بدهم.
-داری به هوش میای! بذار...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: