خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمانم از شدت تعجب گرد شدند و با ناباوری گفتم:
-داری می‌گی ارزش ما از کسایی که سرکار می‌بینی کمتره؟!
نگاهش را از من دزدید و پر خشم به سمتم آمد؛ تنه‌ای به شانه‌ام زد و از کنارم گذر کرد. بی هیچ حرفی از در آشپزخانه بیرون رفت و مرا بی هیچ جوابی در آشپزخانه تنها گذاشت.
بی حال و حوصله به پذیرایی برگشتم و رایان که چهار دست و پا بر زمین راه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Ghazaleh.A، دونه انار و 10 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صدای نق زدن رایان سرم را به طرفین تکان دادم و گفتم:
-چیز مهمی نیست، اصلاً بهش فکر نکن!
بلند شدم و به سمت اتاق رایان رفتم؛ اما در میانه‌ی راه سردرد مهیبی باعث شد بایستم و دستم را به دیوار تکیه بدهم. از سطح پیشانی تا پس سرم درد نوسان داری پخش شد و با سرگیجه‌ی شدیدی که به من داد، خم شدم و روی زمین نشستم. با هر دو دستم سرم را گرفتم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Ghazaleh.A، دونه انار و 9 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
ساعت تقریباً دو بامداد بود که درِ خانه با کلید باز شد و فرزاد با تن و چهره‌ای خسته و آشفته وارد راهرو شد. وقتی چراغ راهرو را روشن کرد خستگی‌اش بیشتر آشکار شد؛ ولی لبخند کم‌رنگی بر لـ*ـبش بود که حس خوبی به من القا نمی‌کرد. پس از پرت کردن کفش‌هایش به طرفین راهرو وارد پذیرایی شد و چراغ‌های پذیرایی را روشن کرد. به قدری فکرش مشغول خیالی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Ghazaleh.A، دونه انار و 10 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
کت فرزاد را روی لبه‌ی سبد گذاشتم و دست لرزان و یخ زده‌ام را بر سمت چپ سـ*ـینه‌ام قرار دادم. چشم بستم و آب دهانم را به سختی با وجود آن بغض بزرگ قورت دادم. نفسی عمیق کشیدم که لرزش زیادش خوب نمایان بود. تپش تند و کوبنده‌ی قلبم به قدری وحشتناک شده بود که حس می‌کردم کمی دیگر می‌توانست به سکته و مرگ من منجر بشود. سریع چند نفس عمیق کشیدم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Ghazaleh.A، دونه انار و 10 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
-آره، خوشحال! حالا می‌ذاری بیایم توی خونه‌تون یا همین‌جا از سرما یخ بزنیم؟
لحنش بوی شوخی و شادی می‌داد؛ ولی من بی هیچ احساس مثبتی، تنها لبخندم را عمیق‌تر کردم و گفتم:
-بفرمایید داخل خانم‌ها!
از جلوی در کنار رفتم تا نوشین وارد بشود. همچنان که وارد خانه می‌شد نگاهم را به دختر کوچک نوشین که در خواب مثل یک فرشته زیبا و معصوم به نظر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Ghazaleh.A، دونه انار و 10 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
در پاسخ به سوالم، بوی آن عطر شیرین در بینی‌ام پیچید و تصویر آن تار موی زنانه‌ی مشکی رنگ بر روی کتش، بر پرده‌ی شبکیه‌ی چشمانم نقش بست.
-نفس آماده نشدی؟ بدو دیگه دختر!
صدای نوشین از پشت در بسته‌ی اتاق، من را به خودم آورد. ناگهان تکان خفیفی خوردم و سریع با پهلوی دستانم اشک‌هایم را از روی گونه‌هایم پاک کردم. با قدم‌های تندی به سمت کمد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Ghazaleh.A، دونه انار و 10 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از چند دقیقه به ساختمان پزشکانی که مطب فرزاد هم در آن بود رسیدم و با دسته گل مریم و رزی که در راه خریده بودم از تاکسی پیاده شدم.
در آن هوای تاریک و سرد شب که تنها نور و گرمی‌اش از چراغ‌های کنار خیابان تامین می‌شدند در پیاده رو ایستاده بودم و به عرض کوچه‌ی نسبتاً عریضی که باید از آن گذر می‌کردم، نگاه کردم. منتظر ماندم تا فرزاد که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Ghazaleh.A، دونه انار و 9 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهش رنگ شک داشت؛ ولی سرش را پایین انداخت و محترمانه گفت:
-امیدوارم واقعاً خوب باشید.
رویم را از او برگرداندم و با قدم‌های کند و آهسته‌ی نامتعادلی از او فاصله گرفتم. خودم را به خیابان اصلی رساندم و سریع یک تاکسی گرفتم. تمام مدتی که در تاکسی بودم سرم را به شیشه‌ی سرد کنارم تکیه داده و به مردم پر جنب و جوش شهر چشم دوخته بودم. نگاهم پیِ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Ghazaleh.A، دونه انار و 10 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی که آماده شدم از اتاق بیرون رفته و به آشپزخانه رفتم. مشغول آماده کردن شام شدم و چون امشب فرصت رفتن به رستوران نداشتیم باید برای شام در خانه سنگ تمام می‌گذاشتم. درِ یخچال را باز کردم و به کیکی که خودم درست کرده بودم و در دومین طبقه‌ی یخچال از بالا، خودش را زیباتر از همیشه نشان می‌داد، نگاه کردم. درِ یخچال را بستم و نگاهم را به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Ghazaleh.A، دونه انار و 9 نفر دیگر

روشنک.ا

نویسنده افتخاری
کاربر افتخاری
  
عضویت
17/3/20
ارسال ها
466
امتیاز واکنش
6,926
امتیاز
263
سن
28
زمان حضور
7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
پیراهن مردانه‌اش را از تن در آورد که نگاه بهت‌زده و حیرانم روی یقه‌ی گرد زیرپوش سفیدش ثابت ماند.

-کار داشتم و بیشتر از این به تو ربطی نداره! تو حواست به رایان باشه، بسه برات.
پس از آن‌که سکوتم را دید رد نگاهم را دنبال کرد. نگاه او هم مثل نگاه من روی رد رژ لبی قرمز با فرم لـ*ـب‌هایی درشت بر یقه‌ی زیرپوشش ثابت ماند. در عرض چند ثانیه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، Ghazaleh.A، دونه انار و 10 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا