- عضویت
- 17/3/20
- ارسال ها
- 466
- امتیاز واکنش
- 6,926
- امتیاز
- 263
- سن
- 28
- زمان حضور
- 7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
فرزاد به عقب چرخید و درحالی که پشت به ساناز با قدمهایی که بر میداشت از او دور میشد، گفت:
-و حاضر شدی اون گرما رو فدای سرما کنی؛ ولی من...
به سمت ساناز چرخید و با قدمهای تندی که برداشت و گفت:
-میتونی به خودت حق بدی، ولی من... من کسی بودم که با وجود مخالفت خانوادهام با ازدواجم با تو، حاضر شدم کنارت بمونم. من کسی بودم که وقتی...
-و حاضر شدی اون گرما رو فدای سرما کنی؛ ولی من...
به سمت ساناز چرخید و با قدمهای تندی که برداشت و گفت:
-میتونی به خودت حق بدی، ولی من... من کسی بودم که با وجود مخالفت خانوادهام با ازدواجم با تو، حاضر شدم کنارت بمونم. من کسی بودم که وقتی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: