- عضویت
- 17/3/20
- ارسال ها
- 466
- امتیاز واکنش
- 6,926
- امتیاز
- 263
- سن
- 28
- زمان حضور
- 7 روز 8 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگاهم را به رایان که در کالسکهاش به خوابی شیرین فرو رفته بود دوخته بودم، اصلاً گذر زمان را حس نمیکردم؛ طوری که گویی آن لحظات از عمر من حساب نمیشدند.
-باورم نمیشه شب شده.
فرزاد تک خندهای کرد و گفت:
-خیلی خوش گذشته؛ فقط ما یه خرده گرسنهایم خانوم!
سرم را از روی شانهاش برداشتم. سرش را بهسمتم چرخاند و با لبخندی که بر لـ*ـبش...
نگاهم را به رایان که در کالسکهاش به خوابی شیرین فرو رفته بود دوخته بودم، اصلاً گذر زمان را حس نمیکردم؛ طوری که گویی آن لحظات از عمر من حساب نمیشدند.
-باورم نمیشه شب شده.
فرزاد تک خندهای کرد و گفت:
-خیلی خوش گذشته؛ فقط ما یه خرده گرسنهایم خانوم!
سرم را از روی شانهاش برداشتم. سرش را بهسمتم چرخاند و با لبخندی که بر لـ*ـبش...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در پس یک پایان | روشنک.ا نویسنده افتخاری انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: