خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

FatiShoki

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/1/20
ارسال ها
160
امتیاز واکنش
2,996
امتیاز
163
سن
19
زمان حضور
12 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
کنار کافه می‌ایستم و به پوستر بزرگ یه لیوان قهوه که درست سمت راست در و روی شیشه چسپونده شده، خیره می‌شم. با لبخند رو به سهیل می‌گم:
ـ بفرمایین! رسیدیم.
ابرویی بالا می‌اندازه و می‌گه:
ـ به نظر جای دنج و کلاسیکی میاد.
لبخندم پررنگ‌تر می‌شه:
ـ چه باهوش! آره جای خیلی خوبیه ولی خب فکر کنم واسه‌ی وضع اقتصادی شما یه جورایی...
دستم رو توی هوا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دنبالم بیا | FatiShoki کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo*، LIDA_M، The unborn و 3 نفر دیگر

FatiShoki

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/1/20
ارسال ها
160
امتیاز واکنش
2,996
امتیاز
163
سن
19
زمان حضور
12 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفسم رو بیرون می‌دم و به میز قهوه‌ای رنگ خیره می‌شم. همرنگ موهامه؛ چه جالب!
ـ از سه روز پیش. از یه شب؛ یه شب ترسناک.
سرش رو تکون می‌ده. یک کم درنگ می‌کنه و بعد با اخم می‌گه:
ـ کاری انجام دادی که هانا رو دیدی؟ مثل احضار روح و...
حرفش رو قطی می‌کنم و به همون نقطه‌ی میز که قبلش هم داشتم بهش نگاه می‌کردم، خیره می‌شم:
ـ نه بابا! من اصلا تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دنبالم بیا | FatiShoki کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo*، LIDA_M، The unborn و 3 نفر دیگر

FatiShoki

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/1/20
ارسال ها
160
امتیاز واکنش
2,996
امتیاز
163
سن
19
زمان حضور
12 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخند محوی می‌زنم و لیوان هات‌چاکلتم رو توی دست‌هام می‌گیرم. نگاهی به رنگ خوشگلش می‌اندازم و یه قلپ می‌خورم. سرم رو بالا میارم و یه نگاه به سهیل می‌اندازم. اون هم به محتویات لیوانش خیره شده. لـ*ـب‌هام رو داخل دهنم می‌برم و بیرونشون میارم. همیشه این یه عادتی برام بوده که موقع خوردن نوشیدنی‌ها، عملیش می‌کنم.
باز هم به لیوانم خیره می‌شم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دنبالم بیا | FatiShoki کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo*، LIDA_M، The unborn و 3 نفر دیگر

FatiShoki

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/1/20
ارسال ها
160
امتیاز واکنش
2,996
امتیاز
163
سن
19
زمان حضور
12 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
یقه‌ی پشت پالتوش رو صاف می‌کنه و بهم نگاهی می‌اندازه:
ـ می‌ری خونه؟
شونه‌ای بالا می‌اندازم و همین‌طور که توی کیفم دنبال سوییچ می‌گردم، خطاب بهش می‌گم:
ـ آره دیگه. پس تو کوچه‌ها ول بگردم؟
تک خنده‌ای می‌کنه. قفل ماشین رو می‌زنم و به سمت در راننده راه می‌افتم. همین‌طور که در رو باز می‌کنه تا جلو بشینه، رو به من می‌گه:
ـ اگه زحمتی نیست من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دنبالم بیا | FatiShoki کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo*، LIDA_M، The unborn و 3 نفر دیگر

FatiShoki

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/1/20
ارسال ها
160
امتیاز واکنش
2,996
امتیاز
163
سن
19
زمان حضور
12 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
ـ خب! حاضر شدم. بیا ازم عکس بگیر.
نگرانیم رو پشت پرده‌ی لبخند، پنهون می‌کنم. سری تکون می‌دم و یه «باشه» زیر لـ*ـب می‌گم. سرش رو بالا میاره و چشم‌های تیره‌ش رو بهم می‌دوزه. انگار می‌فهمه چیزیم هست که با نگرانی بهم چشم می‌دوزه و می‌گه:
ـ چی شده؟
با تعجب بهش نگاه می‌کنم و می‌خندم:
ـ مگه باید چیزیم باشه؟ حالا من یه روز حالم خوبه. همین امروز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دنبالم بیا | FatiShoki کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo*، LIDA_M، The unborn و 3 نفر دیگر

FatiShoki

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/1/20
ارسال ها
160
امتیاز واکنش
2,996
امتیاز
163
سن
19
زمان حضور
12 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
قبل از اینکه بخوام چیزی بگم، تماس قطع می‌شه. زیر لـ*ـب می‌گم:
ـ لعنتی!
گوشی رو توی دستم فشار می‌دم و با چشم‌های اشکی به صفحه‌ی خاموشش نگاه می‌کنم. حالا چی کار کنم؟ اگه به سهیل بگم و با خودم بیارمش که مردم! اگه نیارمش هم معلوم نیست چی می‌شه. آب دهنم رو قورت می‌دم. حالا چی کار کنم؟ چشمم به مانتوی مشکی رنگم می‌افته که به طور شلخته‌ای روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دنبالم بیا | FatiShoki کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo*، LIDA_M، The unborn و 3 نفر دیگر

FatiShoki

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/1/20
ارسال ها
160
امتیاز واکنش
2,996
امتیاز
163
سن
19
زمان حضور
12 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
آهی می‌کشم و از کوچه‌ی عریضمون رد می‌شم. نگاهی به ساعت مچیم می‌اندازم. ساعت شیش هست. شیش عصر! یعنی نه ساعت زمان دارم. قدم‌هام رو تندتر می‌کنم و کوچه‌‌ای که تازه آسفالت شده رو رد می‌کنم. چون خونه‌ی مه دومین خونه هست، برای رسیدن به سر کوچه زیاد طول نمی‌کشه. به سر کوچه که می‌رسم، می‌پیچم سمت چپ.
از کنار نونوایی و مغازه‌های سمت چپم رد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دنبالم بیا | FatiShoki کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo*، LIDA_M، The unborn و 3 نفر دیگر

FatiShoki

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/1/20
ارسال ها
160
امتیاز واکنش
2,996
امتیاز
163
سن
19
زمان حضور
12 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
از اونجایی که خودم ماشین ندارم، گوشیم رو در میارم و اسنپ می‌گیرم. بعد از چند دقیقه که کنار درب سفید رنگ خونه می‌ایستم، یه پراید نوک مدادی جلوم ترمز می‌‌زنه. شیشه‌ی دودی رنگش رو پایین می‌ده و با صدای پیرش می‌گه:
ـ شما اسنپ می‌خواستین؟
چشم‌هاش به سمت موهام می‌ره. دستی توی موهای قهوه‌ای رنگم می‌کشم و شالم رو جلو می‌دم. «بله»‌ای زیر لـ*ـب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دنبالم بیا | FatiShoki کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo*، LIDA_M، The unborn و 3 نفر دیگر

FatiShoki

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/1/20
ارسال ها
160
امتیاز واکنش
2,996
امتیاز
163
سن
19
زمان حضور
12 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
منتظر صداش می‌مونم. منتظر می‌مونم چیزی بگه. همه‌ش صدایی مثل صدای برفک تلویزیون از گوشی میاد. منتظر می‌مونم که صدای هانا رو می‌شنوم. خیلی مهربون بهم می‌گه:
ـ منتظرتم‌ها! کنار قفس گربه‌ها ایستادم. با همون لباسی که دوست داری! همون قفس معروفه رو می‌گم. زود بیای‌ها!
یه بـ*ـو*س می‌فرسته و تماس رو قطع می‌کنه. با اخم به گوشی توی دستم نگاه می‌کنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دنبالم بیا | FatiShoki کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo*، LIDA_M، The unborn و 3 نفر دیگر

FatiShoki

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/1/20
ارسال ها
160
امتیاز واکنش
2,996
امتیاز
163
سن
19
زمان حضور
12 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
دست‌هام عرق کرده، دور سیم مسی حلقه می‌شن. نفسم رو حبس می‌کنم و سعی می‌کنم صدایی از خودم بیرون ندم. طرف هر لحظه بیشتر بهم نزدیک می‌شه. چشم‌هام رو می‌بندم و توی دلم خدا‌خدا می‌کنم که رد شه و بره. هی وید! چی می‌گی تو؟! ول کنه بره؟! هه! چه خوش خیالی!
توی دلم پوزخند می‌زنم. من رو ول نمی‌کنه که هیچ، تازه یه گیری هم بهم می‌ده. سرم رو از این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دنبالم بیا | FatiShoki کاربر انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo*، LIDA_M، The unborn و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا