- عضویت
- 23/1/20
- ارسال ها
- 160
- امتیاز واکنش
- 2,999
- امتیاز
- 163
- سن
- 19
- زمان حضور
- 12 روز 19 ساعت 14 دقیقه
نویسنده این موضوع
با افسوس به این صحنه خیره میشم. هانا خودش رو از بـ*ـغل بردیا بیرون میکشه و میگه:
ـ بردیایی ببخشید که نتونستم برات کیک بگیرم. به جاش برات کادو گرفتم.
با اون چشمهای دلرباش به چشمهای مشکی و سادهی بردیا خیره میشه و تمام عشقش رو توی چشمهاش مینشونه تا به بردیا هدیه بده. یعنی این پسر دوستپسر هانا هست؟! بیحرف به کارهاشون خیره میشم...
ـ بردیایی ببخشید که نتونستم برات کیک بگیرم. به جاش برات کادو گرفتم.
با اون چشمهای دلرباش به چشمهای مشکی و سادهی بردیا خیره میشه و تمام عشقش رو توی چشمهاش مینشونه تا به بردیا هدیه بده. یعنی این پسر دوستپسر هانا هست؟! بیحرف به کارهاشون خیره میشم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان دنبالم بیا | FatiShoki کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com