خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
همه‌ی ما باید کسی را داشته باشیم که وقتی یک روز،


روزِ ما نبود؛ بنشینیم رو به رویش و غرغر کنان


از سیر تا پیازِ تمامِ بد بیاری هایمان را برایش تعریف کنیم و


او هم با لبخند گوش کند و پایانِ هر جمله مان بگوید


«حق داشتی پس اینقد عصبی بشی، حالا ولش کن مهم نیست، فدایِ سرت».
میدانید آدم هرچقدر هم قوی باشد، باید کسی را داشته باشد


که حالِ بدش را بفهمد. که نگذارد به حالِ خودش بماند.


کسی که حالمان را به حالش گره زده باشد…


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
وقتی حس کردی از ته دل دوسش داری برای بدست آوردنش بجنگ…


شاید بدونِ اونم خوشبخت بشی اما توی عصرهای هشتاد سالگیت


حتی توی لحظه های آخرِ زندگیت یادت نمیاد


فلان تاریخ سرِ چی بحث کردین و چرا جدا شدین …
فقط دلت میخواد با اون تیله های سیاهش


یه بار دیگه روبروت بشينه و چای نبات هم بزنه
و برات حرف بزنه…
حرف بزنه و حرف بزنه… من میگم مُردن سخت نیست با


حسرتِ داشتنش مُردنه که درد داره….تو دردِ لحظه ی مرگِ من نباش!
بذار اون لحظه، چشمامو ببندم و فقط بودنتو یادم بیاد و


با لبخند بمیرم نه با اشکِ جمع شده ی گوشه ی چشم….


تو دردِ لحظه ی مرگِ من نباش!


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
جُفتِ روحِ من تويى…
اين رو وقتى فهميدم كه منو توى حصارت فشار دادى،
و من با تمامِ وجود، حسِ آرامش و تكامل داشتم…
انگار كه نيمه ى ديگرِ از وجودم رو پيدا كرده باشم؟…
وقتى تو كنارمى احساسِ امنيت دارم،


انگار كه ديگه هيچكسى نميتونه بهم آسيب بزنه…
انگار كه اصلاً خدا من و تورو به هم رسوند تا


من بعد از بيست و چند سال، احساسِ خوشبختى كنم…
آرامشم، امنيتم، دليلِ خنده هام،
مرسى براى بودنت…


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

moh@mad

کاربر ممتاز
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/19
ارسال ها
6,469
امتیاز واکنش
22,977
امتیاز
423
زمان حضور
50 روز 5 ساعت 6 دقیقه
دنیا هم از آن تو باشد....
تا زمانی که درون قلب کسی جایی نداشته باشی
تا درون آوازهای عاشقانه کسی زندگی نکنی
تا سهمی از دلشوره های کسی نداشته باشی
فقیر ترین مردی ....


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
  • تشکر
Reactions: ~ZaHrA~

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
دوست داشتن زوری نیست ! اختیاری ست …
اِداری هم نیست . ساعت کار ندارد ، شبانه روزی‌ست … خواب و خوراک نمی‌شناسد …
شوخی نیست ، جدی هم نیست ! یک بازی ست که بَلد بودن و قاعده‌ی خودش را خودش تعیین می‌کند .
دوست داشتن یا هست یا نیست !
حدِ وسط ندارد .


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
لطفا جز من به هیچ کس این واژه ی حرص درار عزیزم را نگو!


من آدم حسودی نیستم اما نمیشود که آدم به همه ، بعضی چیز ها را بگوید !


اصلا بعضی کلمه ها انحصاری هستند یعنی فقط برای یک نفر باید باشند!


حالا هر کس واژه های مخصوص به خودش را دارد


! لطفا این منحصر به فرد بودن کلمه ها را رعایت کنید،


با این کار پیوستگی ها صمیمی تر و دو‌ نفره تر میشوند!


این حس مالکیت بیشتر خودش را نشان میدهد!


اینطور خیال دو‌طرف راحت تر است!!


لطفا بلد باشید دو نفره بودن را و بلد باشید چگونه


با کلمه ها و واژه ها آرامش را به پیوستگی و زندگیتان بیاورید!


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
روزی که فکر کردی یک چیزی رو از ته دل دوست داری هیچوقت ولش نکن.
ممکنه دوباره تکرار نشه.
آدم وقتی تو سن‌ و سال توئه فکر می‌کنه بازم پیش می‌یاد،
باید ده پونزده‌ سال بگذره تا بفهمی همون یک بار بوده.
که حالِت دیگه‌ خوب نمی‌شه. عشق یعنی حالِت خوب باشه.
کاش یکی اون موقع ها این‌چیزارو به من میگفت…


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
با تو بودن خوب است…
آدم سَر می رود از زنانگی…
از نازهای ظریف گاه گاه…
از خنده های ته دل، قاه قاه…
از عشق..
از مهر..
از جغرافیای گرمی که بایدش نوشت.. خلاصه آقایی که شما باشی…
بانوی تو بودن یعنی بهشت…


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
زل زده بود به چشماش.
بهش گفتم هِی روانی حواست باشه معتادش نشیا!
گفت:معتاد بودن که خوبه،مثلا من دارم


معتاد چشماش میشم شایدم معتادش شدم.
گفتم:به هر حال حواست باشه،من معتاد چشماش شدم؛


اگه یه روز چشماشو نمیدیدم یا از ساعتش که میگذشت،


حالم بد میشد و کارم به بیمارستان میکشید؛فکر نکن شوخی میکنما. نه!
من خیلی بد معتاد چشمایِ قهوه ایش شده بودم؛


کسی هم نبود بگه هِی دختر،معتاد بودن خوب نیستا،برات ضرر داره.


حواست باشه. دیگه وضعم که وخیم شد منو بردن “محل ترک چشاش”
باورت میشه؟قبولم نمیکردن!
میگفتن زیادی معتاده ما از پسش برنمیایم.
حالم بد بود. نتونستم تکرار کنم که


“چشماش تموم زندگی منه!منو ببرین پیشش من خودم خوبِ خوب میشم”
اما نتونستم حرف بزنم.
حالا من به تو میگم”حواست باشه معتادش نشی”


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
ای عزیز ترین مونس و ای ناز ترین همدم
تورا در لحظه لحظه های عمرم یاد می کنم
تو را در سطر سطر خاطرم یاد می کنم
تورا در صفحه صفحه دفتر دلم ورق می زنم
تو را می خوانم و تو ساده و نازنین مرا نگاه می کنی
فقط صدای پر مهر تو گوشم را پر کرده و نوای دلفریب تو آشیانه قلبم را لانه خود ساخته و نجوای دلربایت آن آورده بر سرم تا دیگر نه صدایی از کسی بشنوم و نه روی دیگری را ببینم
ومن قطرات اشک را بر روی گونه های خود چه خنک احساس می کنم
و قطرات خون را در دل چه گرم
و می اندیشم که تو در این زمان به چه مشغولی و دلت در کجا سیر می کند و شتابت برای چیست و
هیچ شده نگاهی به دل نا آرام من کنی
هیچ شده صدایم کنی تا با صد جواب به سویت بدوم
ای کاش آشیانه روحم اسیر گردباد عشق تو ویران نبود تا تو را می بردم و هزار توی آن را به تو می نمایاندم
ای کاش نگاه معصومانه ات اینگونه صدایم را در گلو نمی شکست و نوای روح نوازت اینگونه آرام از من نمی ربود
ای کاش تامل می کردی آخر این زنگی سرخوش هم دلی دارد
ای کاش بغض راه گلویت را نمی بست تا تو هم همراه من ترنم می کردی و صدای قناری خوش آواز قفس قلبت مرا سرخوش و مدهوش می کرد
ای کاش می توانستم از پس این دیوار بلند دسته گلی از عشق برایت هدیه کنم
ای کاش می شد قطرات باران دیدگانم را بر روی گونه هایت بکشم و دستانت رادر دست بگیرم تا گرمی آنها را
حس کنم و سرم را روی شانه هایت گذارم تا صفای تو دل مشوشم را کمی آرام تر کند
منتظر حصار پر مهرت مانده ام تا کی بتوانم در این سودا غوطه ور کنم.


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا