خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
ای ناب ترین لحظه شیرین رسیدن


ای تاب نیاورده به بستان حزینم
دل از عشق تو خون شد



ای خواب ترین غنچه پاییزی من


ای سرخی رویم همه از دیدن رویت
دل از عشق تو خون شد


ای سوگولی ناب من ای عشق مکرر


ای صبر و قرار و میل وعشق مدامم
دل از عشق تو خون شد


دیگر به هوای سحر و دیدن مهتاب


هرگز نروم تا بر محبوب حزینم
دل از عشق تو خون شد


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
سلام کمترین درودی که می توانم نثار رویت کنم تا بدین بهانه دری دوباره بگشایم تا از آن وارد باغ عشقت شوم


در این بستان پر محنت چه جای نگریستن به روی ماهت
و در این بستان سایه روشن اگر سایه ها منم روشنایی ها همه تو هستی
اگر خشکی ها منم همه طراوت ها تو هستی
و اگر خارها منم همه لطافتها تو باشی


صدایت همواره ترنم بلبلان را در نظرم حقیر می نماید و رویت نشان از ماه دارد
ای کاش سزای سنگینی این عشق فراوان دوری از محبوب نباشد وای کاش کاسه صبر بشکند و همه شهدآن بر زمین ریزد تا باد عطر شیرینش را برای همه عالم به یادگار برد و نوازش دستان گرمت تداعی لحظات در محضر دوست بودن است و نوای آرام زمزمه هایت قلب را به اوج عزت و زیبایی آسمان می برد
و چه نازنین است غبار از چهره نازت گرفتن و مهر بر نگین سرخ فام گونه هایت نشاندن و دستان من همواره تهی است تا مگر دستان پر مهرت را بفشارد و صدای گرفته ام شاید با شنیدن صدایت گشوده گردد
و تو ای دست نایافتنی ترین محبوب
من از تو هم توانگر ترم چون همچون تویی در کنار من است و تو همچون خودت در کنار نداری
نیمه نیمه نگاهم کن تا عرق شرم بدن فرتوتم را مرطوب نسازد و غریو صدایت پرنده جان از دلم نپراند
ای که نگاهت همه شایسته دیدن
و ای که صدایت همه درخور نیوشیدن


جرعه جرعه تنهایی را به یاد تو می نوشم
تا کی بر من آرام و قرار گیری


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
می کنم به از تو نوشتن کاغذ سرخوش می گردد قلم به رقص در می آید نمی دانم
چرا هر وقت می خواهم چیزی از تو بر روی کاغذ بیاورم واز تو بنویسم
وجودم،قلمم،کاغذم همه و همه به وجد می آییم.عزیزم!تمام شب در خیالت گریستم
هنوز پاییز چشمانت را روی شاخه های سرد انتظار جستجو می کنم نمی دانی چقدر
محتاج نوام.هنوز کاغذهایم به شوق نگاهت رنگ کاهی را پس می زند وتمام شب
وتمام ثانیه ها، یکی یکی می گذرندوبه دریا ها اشک هایم روان می شوند انگار
تاب دیدن پاییز چشمانت را ندارد کاش برگردی زود،کوچه بی تو دل تنگی دارد
کاش برگردی زود ومی دیدی که دلم بی تو چه حالی دارد ببینی که هنوز حلقه
زرد خورشید داغ تنهایی من را دارد کاش زود برمیگشتی تا قاب عکس روی دیوار
تهی از چهره تو نباشد وتمام صفحات دفترم از حرف ونگاه واسم تو پر شود کاش
زود بر می گشتی.تو اگر برگردی من تمام شاخه های گل یاس را با تمام احساس
تقدیمت می کنم.


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
دوباره تنها شده ام، دوباره دلم هوای تو را کرده. خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم. به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم. دوباره می خواهم به سوی تو بیایم. تو را کجا می توان دید؟ در آواز شباویزهای عاشق؟ در چشمان یک عاشق مضطرب؟ در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟ دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند، برای تو نامه بنویسم. و تو نامه هایم را بخوانی و جواب آنها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی. ای کاش می توانستم تنهاییم را برای تو معنا کنم و از گوشه های افق برایت آواز بخوانم. کاش می توانستم همیشه از تو بنویسم. می ترسم روزی نتوانم بنویسم و دفترهایم خالی بمانند و حرفهای ناگفته ام هرگز به دنیا نیایند. می ترسم نتوانم بنویسم و کسی ادامه ی سرود قلبم را نشنود. می ترسم نتوانم بنویسم وآخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد وتازه ترین شعرم به تو هدیه نشود. دوباره شب، دوباره طپش این دل بی قرارم. دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبرو می افتد. دلم می خواهد همه ی دیوارها پنجره شوند و من تو را میان چشمهایم بنشانم. دوباره شب، دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که با همه ی ابرهای عالم پر نمی شود. دوباره شب، دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگه داشته. دوباره شب، دوباره تنهایی، دوباره سکوت، دوباره من و یک دنیا خاطره…


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
در بستان دلم دیشب هوای دیدن تو را داشتم
دستانت را گرفتم و با خود بردمت به انتهای بستان جایی که من و تو هردو از دیدگان محو شدیم
آنوقت این ناپیدایی بود که وجه تشابه هردوی ما بود
احساس می کردم که من و تو ما شده ایم
در بستان خیالم برایت کلبه ای از عشق ساخته ام کلبه ای کوچک اما مملو از غرور و محبت
کلبه ای مالامال از سرور
در بستان خیالم تو مهربانانه سرود محبت می خواندی و این آیه آیه های زندگی بود که همه از غنچه می تراوید
و این نیمه شب سرد تنهایی ای کاش که رهایم می ساخت تا دور از هرگونه رخوت بی حد وحصرش اقلا شمایلت را در حصار کشم تا گرمای نگاهت قلب فرتوت مرا آرام کند و مژگان سیاهت غبار از سـ*ـینه تنگم برباید
و باز بتوانم هوای با نشاط عشقت را با تمام وجود استنشاق کنم
ای کاش ساحل زیبای وجودت مرا هم پذیرا بود تا از این تلاطم امواج جان سالم بدر برم و
سر منزل مقصود نزدیک و نزدیکتر شود
ای کاش نگاهت اینگونه به جانم آتش نمی افروخت
ای کاش معصومیت کلامت اینقدر دلنشین نبود تا صد دل واله و شیدایش شوم
ای کاش لااقل تاب و تحملی از جانب آسمان فرو می افتاد تا بتوانم ترس بی پایان ندیدنت را هرگز احساس نکنم


ای کاش دستان گرمت اینقدر از دل بی تاب من دور نبود
ای کاش قطره قطره اشکم سیلی روان می شد تا بر امواج مشتاقش شنا کنان خود را به کنارت می رساندم و همانگونه پذیرایم می بودی
ای کاش این محنت سرای پر از درد ورنج را استراحتگاهی می بود تا در هوای دیدنت بیارامم


ای کاش تا مدهوش رویت اینگونه نمی ماندم تا حد اقل جان از کف نمی رفت تا امیدم را ناامید کند


در سرسرای مهرت من مانده ام چو خورشید
هرگز به یاد ما نیست آن را که شب به یاد است


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
تویی که تمام لحظات زندگی مرا محاصره کردی…..



تویی که نمی دانم کی خواهی آمد….



اصلاً بگو ببینم می آیی؟





می آیی…..





تا با تمام دلتنگی های سرزمین آرزوهایم وداع کنم؟



می آیی…. تا شقایق های قلبم دوباره جان بگیرد؟



می آیی…. تا از دریای نگاهت



قطره ای هم بر کویر چشمانم بریزم؟



می آیی…. تا ستاره های آسمان زندگانیم



از ناله های شبانه ام آرام بگیرند؟



کاش می دانستم از اوج کدامین قله ،



از دل کدامین شب ، از عمق کدامین



جنگل خواهی آمد….



تا برایت قلبم ، این بزرگ ترین سرمایه ام را



پیش کش آورم و به تو بگویم



دوســتــــت دارم


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
از کجا بی آغازم؟
برای گفتن داستانی که نهایت عظمت عشق را جلوه گر کند
داستانی شیرین از عشق که عمرش از دریاها نیز بیشتر ست
حقیقتی ساده درباره عشقی که او به من ارزانی داشت


از کجا بی آغازم؟
با اولین سلامش! که معنای جدیدی به جهان تهی ام بخشید؛
که در آن هیچ شعف دیگری نبود
او به زندگی من پای نهاد و آن را چون شهد شیرین کرد
و او قلب مرا پر کرد …
مملو از چیزهائی خاص
با آواز فرشته ها، با تصاویری حاصل از اشتیاق و علاقه زیاد
و روح مرا با انبوهی از عشق پر کرد


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
برای همین هر کجا که باشم تنها نخواهم ماند
به راستی؛ با وجود همراهی او چه کسی تنها خواهد ماند!؟
و هر زمان در جستجوی دستان او باشم او در کنار من است


چه مدت ممکن است این عشق دوام یابد؟
آیا می توان آنرا چونان ساعات شبانه روز مقیاس زد؟
من اینک هیچ نمی دانم؛ همین قدر توانم گفتن که …
می دانم به او نیاز دارم تا زمانی که ستاره ها می درخشند
و او آنجاست!!!؟


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
خواستم برای دل دریائیت، بنویسم؛ دیدم پاک تر و زلالتر و عمیق تر از دریا چه دارم برایت
یادم آمد، همیشه می گفتی:


دوست داشتن همیشه گفتن نیست، گاه سکوت است و گاه نگاه!


پس با سکوت نگاهت می کنم!!!؟



تو که میدانی، من تنها از گوشه چشم تو بال میکشم به آسمان پر راز و آواز دنیا. من ردپای مادینه های غریزه را بر شنهای ساحل تنت پی نخواهم گرفت. من بانوی بی ردپای دریای دل توام و هیچکس نخواهد فهمید
که من عبور کرده ام در سایه سار فانوس عشق.
ما پاره های گسسته عشقیم و روز پیوستن ما جهان یکپارچه خواهد شد!






آرزوی من این است…. آرزوی من این است که دو روز طولانی… در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی. آرزوی من این است یا شوی فراموشم… یا که مثل غم هر شب گیرمت در حصارخودم. آرزوی من این است که تو مثل یک سایه… سرپناه من باشی لحظه تَر گریه. آرزوی من این است نرم و عاشق و ساده…. همسفر شوی با من در سکوت یک جاده. آرزوی من این است هستی تو؛ من باشم… لحظه های هشیاری، سرخوشی تو؛ من باشم. آرزوی من این است تو غزال من باشی… تک ستاره روشن در خیال من باشی. آرزوی من این است در شبی پُر از رؤیا… پیش ماه و تو باشم لحظه ای کنار دریا. آرزوی من این است از سفر نگویی تو… تو هم آرزویی کن؛ اوج آرزویی تو. آرزوی من این است مثل لیلی و مجنون… پیروی کنیم از عشق، این جنون بی قانون. آرزوی من این است زیر سقف این دنیا… من برای تو باشم، تو برای من؛ تنها آرزوی من این است…


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,262
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 27 دقیقه
دوستت می‌دارم
زیرا که ناگزیرم از دوست داشتننت،
دوستت می‌دارم
زیرا که جز این نتوانم،
دوستت می‌دارم
به حکم تقدیرآسمانی،
دوستت می‌دارم
در مداری جادویی،
دوستت می‌دارم
چون سرخ‌گلی که بوته‌اش را،
دوستت می‌دارم
چون خورشید که پرتوش را،
دوستت می‌دارم
زیرا که تویی نسیم حیاتم،
دوستت می‌دارم
زیرا که هستی‌ام در گرو دوست داشتن توست.


دل‌نوشته‌های عاشقانه

 
  • تشکر
Reactions: yeganeh yami
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا