خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mohadeseh.f

مدیر تالار تایپوتریلر+طراحی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
طراح انجمن
نویسنده انجمن
گرافیست انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,355
امتیاز واکنش
29,315
امتیاز
418
سن
26
محل سکونت
•بیــــگ هــوپ•
زمان حضور
124 روز 6 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
پدر هم بلند خندید و هم‌دیگه رو به آغو*ش کشیدن. مادر، دست لی یون رو گرفت که لی یون متعجب نگاهش کرد. نم اشک داخل چشم‌های مادر نشست و گفت:
- مراقب دخترم باش.
پوفی کشیدم و بی‌حوصله به کالسکه‌ای که ظاهرا برای من حاضر کرده بودن، نگاه کردم.
با کشیده شدن دستم توسط مادر، به آ*غو*شش رفتم و بی‌اختیار بغض کردم. دلم نمی‌خواست گریه کنم. کمی بعد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان امپراتریس | محدثه فارسی نویسنده‌ی انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: *NiLOOFaR*، Delvin22، Varl و 42 نفر دیگر

Mohadeseh.f

مدیر تالار تایپوتریلر+طراحی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
طراح انجمن
نویسنده انجمن
گرافیست انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,355
امتیاز واکنش
29,315
امتیاز
418
سن
26
محل سکونت
•بیــــگ هــوپ•
زمان حضور
124 روز 6 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا حالا اسمش رو نشنیده بودم. به سوپ نگاه کردم که دونه‌های برنج و هویج و سبزی با هم‌دیگه مخلوط شده بودن. قاشق رو برداشتم و با تردید به لی یون و پادشاه که با اشتها می‌خوردن، نگاه کردم.
سوپ رو هم زدم و کمی ازش مزه کردم. به قول لی یون خوشمزه بود، برای همین بدون هیچ حرفی تا آخر سوپ رو خوردم و متوجه نگاه‌های خنده‌دار لی یون نشدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان امپراتریس | محدثه فارسی نویسنده‌ی انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: *NiLOOFaR*، Delvin22، Varl و 42 نفر دیگر

Mohadeseh.f

مدیر تالار تایپوتریلر+طراحی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
طراح انجمن
نویسنده انجمن
گرافیست انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,355
امتیاز واکنش
29,315
امتیاز
418
سن
26
محل سکونت
•بیــــگ هــوپ•
زمان حضور
124 روز 6 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای خنده‌ی لی‌یون رو شنیدم و به مقامات که متعجب به من نگاه می‌کردن، خیره شدم. آروم خطاب به لی‌یون گفتم:
- چیزی شده؟
نگاهم کرد، رنگ شیطنت رو توی چشم‌هاش دیدم. چیزی نگفت و همراه پادشاه به سمت جلو حرکت کرد.
به خودم اومدم و دنبالشون راه افتادم. سعی کردم نگاه کنجکاوم رو از محیط اطراف قصر بگیرم. کمی جلوتر، خدمت‌‌کاری تعظیم کرد و درِ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان امپراتریس | محدثه فارسی نویسنده‌ی انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: *NiLOOFaR*، Delvin22، Varl و 42 نفر دیگر

Mohadeseh.f

مدیر تالار تایپوتریلر+طراحی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
طراح انجمن
نویسنده انجمن
گرافیست انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,355
امتیاز واکنش
29,315
امتیاز
418
سن
26
محل سکونت
•بیــــگ هــوپ•
زمان حضور
124 روز 6 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
بر خلاف چشم‌هاش که کشیده بود، صورت بسیار سفیدی داشت و دماغی متناسب و لبی متوسط.
دامنم رو گرفتم و از پله‌ها بالا رفتم که یکی از خدمت‌کارها در رو برام باز کرد. لبخندی تقدیمش کردم و داخل شدم.
به اتاق که دیوارهایی با طرح‌ گل و پرنده داشت نگاه کردم. مشعل‌های نقره‌ای و قرمز رنگ به زیبایی این دیوارها افزوده بودن.
لبخندی روی لـ*ـبم اومد که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان امپراتریس | محدثه فارسی نویسنده‌ی انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: *NiLOOFaR*، Delvin22، Varl و 42 نفر دیگر

Mohadeseh.f

مدیر تالار تایپوتریلر+طراحی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
طراح انجمن
نویسنده انجمن
گرافیست انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,355
امتیاز واکنش
29,315
امتیاز
418
سن
26
محل سکونت
•بیــــگ هــوپ•
زمان حضور
124 روز 6 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
احساس عجیبی بهم دست داد و باعث شد که گرمای خون رو داخل گونه‌هام حس کنم.
دستم رو سفت فشرد و از اتاق خارج شدیم. خدمت‌کارها و سربازها احترام گذاشتن و لی ‌یون بدون توجه به اون‌ها، دست من رو می‌کشید.
خدمت‌گزارها دنبالمون راه افتادن و من شرم کردم از رفتار لی‌ یون. سعی کردم از سرعت قدم‌هاش کاهش بدم برای همین، به زور آروم قدم برداشتم که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان امپراتریس | محدثه فارسی نویسنده‌ی انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: *NiLOOFaR*، Delvin22، Varl و 41 نفر دیگر

Mohadeseh.f

مدیر تالار تایپوتریلر+طراحی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
طراح انجمن
نویسنده انجمن
گرافیست انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,355
امتیاز واکنش
29,315
امتیاز
418
سن
26
محل سکونت
•بیــــگ هــوپ•
زمان حضور
124 روز 6 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
وسط حرفش پریدم و آروم گفتم:
- احتمالا برای این‌ کارشون دلیل بسیار موجهی داشتن.
چیزی نگفت و من نگاهم رو از لی ‌یون که متوجه سنگینی نگاهم شده بود گرفتم. توی فکر فرو رفتم و فهمیدم که حق با بانو کیم‌شه هست!
الان متوجه میشم که چرا پدر این‌ همه احترام برای پادشاه قائل بودن. چرا این ‌همه سعی در حفاظتشون داشتن و گاهی در خلوت حرف می‌زدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان امپراتریس | محدثه فارسی نویسنده‌ی انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: *NiLOOFaR*، Delvin22، Varl و 41 نفر دیگر

Mohadeseh.f

مدیر تالار تایپوتریلر+طراحی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
طراح انجمن
نویسنده انجمن
گرافیست انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,355
امتیاز واکنش
29,315
امتیاز
418
سن
26
محل سکونت
•بیــــگ هــوپ•
زمان حضور
124 روز 6 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
- بانوی من؟ بانوی من؟
به سختی چشم باز کردم و برگشتم سمتی که صدا می‌اومد. با دیدن بانو کیم‌شه دستم رو، روی پیشونیم گذاشتم و گفتم:
- اتفاقی افتاده؟
سرش رو کمی پایین آورد و گفت:
- عالیجناب لی‌ یون دستور دادن شما رو آماده کنیم تا به دیدن ملکه مادر برید!
دستم رو از روی پیشونیم برداشتم و نشستم روی تـ*ـخت. نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
- عالیجناب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان امپراتریس | محدثه فارسی نویسنده‌ی انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: *NiLOOFaR*، Delvin22، Varl و 37 نفر دیگر

Mohadeseh.f

مدیر تالار تایپوتریلر+طراحی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
طراح انجمن
نویسنده انجمن
گرافیست انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,355
امتیاز واکنش
29,315
امتیاز
418
سن
26
محل سکونت
•بیــــگ هــوپ•
زمان حضور
124 روز 6 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
بعد از اتمام کار، از روی زمین بلند شدم و دستی به لباس‌هام کشیدم!
لبخندی روی لـ*ـبم نشست و گفتم:
- چطور شدم بانو کیم؟
لبخند دندون‌نمایی زد و گفت:
- زیباتر از همیشه بانوی من.
از این‌که طوری برخورد می‌کرد که انگار سال‌هاست من رو می‌شناسه، خوشم می‌اومد. لبخندم پررنگ‌تر شد و بعد از آراستن صورتم، از محل سکونتم بیرون اومدم.
بانو کیم‌شه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان امپراتریس | محدثه فارسی نویسنده‌ی انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: *NiLOOFaR*، Delvin22، Varl و 38 نفر دیگر

Mohadeseh.f

مدیر تالار تایپوتریلر+طراحی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
طراح انجمن
نویسنده انجمن
گرافیست انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,355
امتیاز واکنش
29,315
امتیاز
418
سن
26
محل سکونت
•بیــــگ هــوپ•
زمان حضور
124 روز 6 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابروهام به سمت بالا رفتن. پس برای همین لی ‌یون کاملا به زبان پارسی مسلطه. در همین افکار بودم که ملکه گفت:
- اما این باعث نمی‌شه که شما زبان چوسان رو یاد نگیرید. شما ملکه‌ی آینده هستید و لازم هست که با این زبان آشنایی پیدا کنید!
سرم رو خم کردم و گفتم:
- بله ملکه.
نگاهش کردم که دوباره لبخند زد و گفت:
- می‌تونید من رو مادر خطاب کنید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان امپراتریس | محدثه فارسی نویسنده‌ی انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: *NiLOOFaR*، Delvin22، Varl و 39 نفر دیگر

Mohadeseh.f

مدیر تالار تایپوتریلر+طراحی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
طراح انجمن
نویسنده انجمن
گرافیست انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,355
امتیاز واکنش
29,315
امتیاز
418
سن
26
محل سکونت
•بیــــگ هــوپ•
زمان حضور
124 روز 6 ساعت 28 دقیقه
نویسنده این موضوع
سعی کردم تمام طول مسیر رو یاد بگیرم تا به مشکلی برنخورم. وقتی به اقامت‌گاه رسیدیم، متوجه لی‌ یون شدم که کلافه از این‌ور به اون‌ور می‌رفت. انگار متوجه اومدن من شد که ایستاد و رنگ پریده به من نگاه کرد.
با تعجب ابروهام رو بالا انداختم و بدون اهمیت به احترام گذاشتن خدمت‌کارها به لی‌ یون گفتم:
- چیزی شده؟
نگاهی به سر تا پاهام انداخت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان امپراتریس | محدثه فارسی نویسنده‌ی انجمن رمان ٩٨

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: *NiLOOFaR*، Delvin22، Varl و 36 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا