نویسنده این موضوع
صدای کوبیده شدن در حواسم رو پرت کرد؛ اما حرفها به هیچ وجه ساکت نشدند. دستگیره در پایین رفت، دستهام میلرزیدند و سردم شده بود. انتظار داشتم یه موجود وحشتناک بیاد و ترتیبم رو بده؛ ولی مامانم رو دیدم و خیالم راحت شد.
با لبخند اومد سمتم. میدونستم الان میخواد یه تومار سوال بپرسه و حالم رو بدونه. من درست وسط یه فاجعهم، اما اون فکر...
با لبخند اومد سمتم. میدونستم الان میخواد یه تومار سوال بپرسه و حالم رو بدونه. من درست وسط یه فاجعهم، اما اون فکر...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان زمزمه اهریمن (جلد اول 9101) | ~HadeS~ کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: