خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از خوندن خاطرات خودت و بقیه چه مودی می گیری ؟

  • :))

  • )):

  • :||


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,830
امتیاز واکنش
43,292
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
293 روز 11 ساعت 28 دقیقه
به نام خدا
انگار که یه نقطه مشترک وجود داشته باشه اما؛ بازم همه چیز به خودم بستگی داره. تقدیر! تلاش! شانس! خیلی سخته که توی جامعه امروز بدون تکیه گاه رشد کنی و بالا بری الخصوص که؛ خانم باشی و هزار و یه مشکل!
همین نگاه ها وحرف ها و زخم زبون مردم از همه چیز بدتره دیگه؛ چه برسه به نگاه جنسیتی و.... جامعه!
امید!
امثالهم نتوستن هیچ وقت مانع امید بشن!
امید تنها چیزی هست که تموم نمیشه و هیچ چیز نمی‌تونن شکستش بده و از چیزی نمی‌ترسه.
ولی همین تلاش ها و امید بود که؛ باعث شد بتونم خودم رو کم‌کم بیرون بکشم و الآن تازه می‌خوام شروع کنم. انگار من تازه زرای درونم رو پیدا کردم. همه این اتفاقات و آدما لازم بودن تا من بزرگ بشم تا تجربه کسب کنم. تا اینجا باشم! در آستانه n سالگی‌:cofee:
ولی با کلی تجربه و موفقیت!
از انتخاب های بدم پشیمون نیستم ولی؛ خوشحالم که باعث شدن من بهترین گزینه رو برای پیشرفت داشته باشم.
برخلاف بقیه همین کارای ساده بهم آرامش می‌ده و تلاطم درونم رو می‌خوابونه. خوبیش اینه که؛ وقتی عصبی‌م، آشفته‌م‌و... همین حرکت اسکاج روی ظرف ها و کف فراوون باعث میشه هنوزم لـ*ـذت ببرم از نفس کشیدن.
گاهی احساس می‌کنم هیچ چیز و هیچ کس بهتر از ظروف آشپزخونه منو نمی‌شناسه. گاهی هم دلم می‌سوزه دق دلیم رو، حرفای نگفته و دلتنگی‌هامو سرشون خالی می‌کنم. ولی عجیب همین چیزای کوچیک و ساده حالم رو خوب میکنه. همین آشپزی و گردگیری، رسیدگی به گلا و گلدونا و حتی چای دم کردن و شب نشینی تو حیاط با آتیش:cofee: حتی جمع کردن سفره که ازش متنفرم، این روزا کمی بهم انگیزه میده :cofee:
زمان همیشه همه چیز رو درست می‌کنه. و بازم صبوری:cofee:
نمی‌دونم ولی این روزا درک عجیب و بهتری نسبت به زندگی دارم.
نرسیدن و نشدن قسمتی از زندگیه
و باید باهاش کنار بیای
چون رنج قراره تورو آگاه کنه
نه اینکه در تاریکی و ناامیدی غرقت کنه. :cofee:
۱۴۰۲/۱/۱۲ شنبه:cofee:


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Essence، MARIA₊✧ و Tabassoum

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,145
امتیاز واکنش
64,107
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 12 ساعت 59 دقیقه

Screenshot_20230922-225932.jpeg

*NiLOOFaR*
امروز بود که فهمیدم هنوز آدم‌های خوش‌قلب و خوش‌ذوق توی دنیای ما وجود دارن...
و همون آدم‌ها می‌تونن برگه‌ی جدیدی از زندگی رو با وجودشون برای ما باز کنن!
امروز 1402/6/31 یکی بود که صدای من رو برای بار اول توی تلفنش شنید و آخر شب با حرف‌هاش یکی از بهترین حس‌های دنیا رو داد.
این حرف‌ها خیلی می‌تونن قلب آدم رو زنده کنن.. ♡
وجود این آدم‌ها توی زندگی کمه و باید بهشون وافادار بود؛ پس خاطره‌ی امروزم رو جایی ثبت می‌کنم که با این دلبر آشنا شدم :)
شاید سرنوشت راه خیلی از رفیق‌ها رو جدا کنه؛ اما جدایی باعث نمی‌شه خاطرات رو از توی ذهنمون پاک کرد.. .


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Essence، کوثر پورخضر و 2 نفر دیگر

ZaHRa

سرپرست بخش جهانی دیگر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,631
امتیاز واکنش
19,426
امتیاز
373
زمان حضور
76 روز 10 ساعت 48 دقیقه
حوصله هیچی رو ندارم، فکر نمی‌کردم زمان این‌قدر بتونه من و تغییر بده و خب بهش تبریک می‌گم، کارش رو خوب بلده انجام بده!
و هم‌اکنون یک مهر ماهِ هزارو چهارصد و دو:):aiwan_light_heart:
- من می‌دونم می‌شه، چون از قبل تایین شده :aiwan_light_king:


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • تشکر
Reactions: Essence

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,145
امتیاز واکنش
64,107
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 12 ساعت 59 دقیقه

و همان آغاز پاییز، آغاز من و توست!
پاییز همان محکوم به بـ*ـو*سه‌های داغ روی دستان توست.
تو همان الماس دست نیافتنی من هستی که زیبایی‌ها را برایم امضا زد!
و اینک کلمات قدرت بیانِ احساسات را از قلم من سلب کردند.
کیلومترها فاصله را با نیروی رفاقت می‌توان جبران کرد؛ چرا که تو همان قلب بنفش رفاقتی!
تو همان خونِ جاری در رگانم؛ چونان چشمه می‌جوشی..
و حال خزانم نیز با تو زیباست!



:گل:تولدت مبارک:گل:
امروز رو توی رمان 98 حک می‌کنم تا بعدها به عنوان خاطره ازش یاد کنیم.
شاید هر کدوممون فردا یا یک سال دیگه نباشیم؛ اما این خاطرات ماست که توی قلبمون، خونه‌مون و مقصد آشناییمون به‌ جا می‌مونه.:aiwan_light_heart:
از ته قلبم ذوق دارم و خوش‌حالم بابت این‌که تولدت رو بهت تبریک می‌گم و خیلی زودتر خواستم این‌کار رو کنم؛ ولی دلم خواست حرصت بدم:l1b:
اما دیگه وقتش رسیده:g11b:
تولدت مبارک قلبِ بنفشِ پاییزم..♡


1402/7/1
***
:گل:22:22:گل:
Z.A.H.Ř.Ą༻


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • جذاب
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MARIA₊✧، ~ĤaŊaŊeĤ~، *NiLOOFaR* و یک کاربر دیگر

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,145
امتیاز واکنش
64,107
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 12 ساعت 59 دقیقه
20231006_191822.jpeg

IMG_20230924_001319_142.jpeg

این نه یه یادگاری، بلکه یه خاطره‌یِ ماندگاره برایِ من!
توی این روزها، آدم‌هایی که پاک باشن خیلی کم وجود داره!
اکثراً ادعایِ تو خالی و نقابی بیش نیستن.
چه تویِ دنیایِ واقعی و چه دنیایِ مجازی!
این‌که بیای صفحه‌ی گوشیت رو روشن کنی و ببینی یکی به‌خاطرت وقت گذاشته و رفته یه عکس ادیت زده، برات بیوگرافی گذاشته... خیلی قشنگ‌تر از اون چیزیه که باید فکرش رو کرد!
در واقع عمقِ الکلیلی شدنِ قلبت رو می‌تونی حس کنی!
گاهی آدم‌هایی که ما فهم و درکشون رو نمی‌بینیم؛ خیلی ذات قشنگ‌تری دارن تا بقیه‌یِ آدم‌هایِ اطرافمون که فکر می‌کنیم ذات قشنگی دارن! :)
شاید چندتا جمله و عکس از نظر بعضی‌ها یه چیز خیلی ساده باشه؛ اما برای منی که اکثر آدم‌ها رو شناختم، این‌که یکی برام وقت بذاره باارزش‌تر از اون‌چیزیه که حتی کسی فکرش رو بکنه :)
*NiLOOFaR*

تو خیلی پاکی؛ این رو یادت نره.
1402/7/14


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • عالی
  • گریه‌
Reactions: *NiLOOFaR* و MARIA₊✧

ZaHRa

سرپرست بخش جهانی دیگر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,631
امتیاز واکنش
19,426
امتیاز
373
زمان حضور
76 روز 10 ساعت 48 دقیقه
IMG_20231006_195242_210507039e70cb3c4ab.jpeg

:aiwan_light_heart: SelmA
از اونایی که حتما باید یکی داشته باشی!:)
کی شروع شد؟ این اشنایی؟


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، MARIA₊✧ و SelmA

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,145
امتیاز واکنش
64,107
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 12 ساعت 59 دقیقه
دقیقاً یه روزی مثل امروز می‌تونم بگم:
- عا.. آره یادش بخیر :))
واقعاً یادش بخیر اون روزهایی که یه دخترِ 1۴، ۱۵ ساله بودم که با دوست‌هاش یکی از اکیپ‌هایِ خفنِ دبیرستان بود و یه روز مدرسه با وجود اون اکیپ، سکوت رو به خودش ندید؛ اما به جزئیات اون موقع که فکر می‌کنم... می‌بینم اوه توی این سن زیادی تغییر کردم!
زیاد نگذشته‌ها؛ اما خودم، افکارم، اخلاقم و.. همه و همه یه جور عجیبی تغییر کردن!
یادم میاد با اکیپمون زنگ‌های آف می‌نشستیم و بچه‌هایِ کوچیک‌تری یا همون بچه‌هایِ کلاس‌هایِ کوچیک‌ترمون رو مسخره می‌کردیم. گاهی اوقات یه دختری رو می‌دیدیم که تنهاست، مسخره‌ش می‌کردیم.. سر به سرش می‌ذاشتیم. اذیتشون می‌کردیم؛ ولی هیچ‌کدوم از اون‌ها هیچ‌وقت نیومدن مثل ما الکی پزِ قلدری بدن و صداشون رو برامون کلفت کنن! همین ما رو هارتر می‌کرد برای بیشتر اذیت کردن بچه‌ها.. این شده بود یه سرگرمی خیلی خفن و لـ*ـذت بخش برامون!
اما الانا که به کارهایی که کردم فکر می‌کنم و به خودم نگاه می‌کنم.. می‌بینم دیگه زیادی تغییر کردم!
دقیقاً شدم همون دختری که دنبالِ اونایی می‌‌گشت که تنهان و مظلوم تا باهاشون حرف بزنه و کمکشون کنه وارد اجتماع بشن و خودشون رو از آدم‌ها دور نکنن.
خیلی از آدم‌هایی که اجتماعی نیستن؛ روش برخورد با آدم‌ها رو بلد نیستن، ممکنه یه جایِ برخوردشون بلنگه :))
استرس می‌گرفتن و اعتماد به نفسش رو نداشتن و...
نمی‌دونم از چه روزی به این سمت روونه شدم که دست از کارهای بچه‌گونم بردارم و به‌جاش به آدم‌ها یاد بدم به‌جای گوشه‌گیری کردن و ترس از آدما... بیان تو جمع و با آدم‌ها ارتباط بگیرن!
یکی مثل منی که توی سن ۱۴ سالگی.. یه دخترِ مغرورِ به قول خیلی‌ها افاده‌ایِ (:laughting:) از دماغ فیل افتاده و و و...
خیلی قابل تعجبه که یه روزی تبدیل بشه به یه آدمی که خیلی‌ها حتی فکرش رو نکنن که روزی این آدم... همون آدم بوده!
آدم‌ها به مرور زمان پخته می‌شن و وقتی می‌فهمن چه اشتباهاتی کردن که دیر شده :)
چون این حرف وایراله که...
حرفی رو که زدی، کاری رو که کردی رو نمی‌تونی پس بگیری و ممکنه خیلی از حرف‌ها و کارهات دلِ خیلی‌ها رو به درد بیاره!
مثلاً یادمه یه هم‌کلاسی داشتم تویِ پایه‌ی هفتم اگر اشتباه نکنم... بعد اکیپ ما و اکثر کلاس باهاشون زاویه داشتیم! بی‌دلیل اذیتش می‌کردیم؛ یعنی اون رو از خودمون نمی‌دونستیم... و این دختر خیلی شجاع بود که ما رو توی یک‌سال تحمل کرد و دم نزد :)
سال‌هایِ بعد فهمیدم که چه‌قدر به این‌جور آدم‌ها بد کردم. همون موقع بود که به هر دری زدم تا شماره‌هاشون رو گیر بیارم و به تک‌تکشون پیام بدم و ازشون عذرخواهی کنم که این‌کار رو هم انجام دادم. اولش ترسیدم از این‌که خب نپذیرن؛ اما وقتی دیدم اونا چه‌قدر با مهر و محبتن... اون موقع بود که سبک شدم.
از اون روز سعی کردم با تموم‌ آدم‌هایی که آدم‌هایِ دورم، بهشون بی‌محلی می‌کنن، اذیت و آزارشون می‌کنن.. معاشرت کنم. از تنهایی درشون بیارم و بهشون یاد بدم بجنگن با آدم‌هایی که اعتماد به نفسشون رو پایین میارن.. چه بسا که خودم هم چندسال پیش از همون آدم‌ها بودم...
زمان! زمان باعث می‌شه آدم‌ها تغییر کنن و شاید این یکی از ریزترین تغییرات من بود. :)


1402/7/16


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • تشویق
  • خنده
  • ناراحت
Reactions: *NiLOOFaR*، Tabassoum و MARIA₊✧

ZaHRa

سرپرست بخش جهانی دیگر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,631
امتیاز واکنش
19,426
امتیاز
373
زمان حضور
76 روز 10 ساعت 48 دقیقه
IMG_20231008_002940_056.jpeg

IMG_20231008_102348_925.jpeg

بماند به یادگار:)
1402/07


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و MARIA₊✧

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,145
امتیاز واکنش
64,107
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 12 ساعت 59 دقیقه
*
*
*
و اما امروز 1402/7/27
می‌خوام این خاطره رو تقدیم رمان 98
قطع‌ به یقین می‌گم که هیچ احدی نمی‌تونه حرف‌های من رو در این باره بفهمه..
رمان 98.. خیلی به من کمک کرد. خیلی درس‌ها رو توی این چند سال بهم یاد داد تا بهتر زندگی کنم.
کنارش شادی داشتم، خنده، گریه و هزار خاطره‌
و مهم‌تر از همه رفیق‌هایی که فراموش شدنی نیستن!
شاید هم رمان 98 که رفیق‌هام رو بهم داد.. یه روز هم خودش اون‌ها رو ازم بگیره و این بده!
شیوه‌ی زندگیِ من با بقیه متفاوته. برای همین هم‌دمم هم متفاوته!
زمانی که حالم بدِ بد بود‌.. رمان 98 کمکم می‌کرد تا به حال خودم برگردم و خودم رو پیدا کنم. یه مسکن آرام بخش بود برام با کلِ دردسرهایی که برام داشت.
خیلی آدم‌ها اومدن و رفتن...
آدم‌هایی که مثل چشم‌هام بهشون اعتماد داشتم و...
اون‌هام با رفتنشون درس‌های بزرگی بهم دادن!
شب و روز من توی این چندسالِ کوتاه با رمان 98 گذشت؛ گاهی اوقات حتی پایِ رمان 98 خوابم می‌برد.
این‌که این مدت این‌جا بودم، خیلی چیزها رو یاد گرفتم، خیلی‌ها خیلی درس‌ها بهم دادن
همون‌هایی که ادعاشون از هر کسی بیشتره..
من ازشون تشکر می‌‌کنم؛ چون آدمی که ضربه می‌خوره قوی‌تر می‌شه و درس‌های جدیدی یاد می‌گیره!
من رمان 98 رو با تمام سختی‌ها و دردها و لـ*ـذت‌هایی که برام داشت... فراموشش نمی‌کنم. یه مکان باارزشِ برای من.
به تک‌تک علت‌هایی که گفتم!
هر آدمی که ادعا به وفاداری داره وفادار نیست رمان 98. من این رو خیلی وقته فهمیدم!
وفاداری به داشتن رنک و رنگ و عنوان و دستررسی نیست؛ اونی که حتی بدونِ این‌‌ها هنوزم وفاداره..‌ اونه که وفاداره!
تو تویِ زندگیِ من تاثیرهای بسیاری داشتی؛ حرف‌هایِ من رو هیچ‌کس نمی‌فهمه جداً.. و این خیلی سخته!
رمان 98
تو یکی از باارزش‌ترین‌هایِ منی..
قلبِ بنفشِ متعهد من!

از ته قلبم، از ته دلم آرزو می‌‌کنم همیشه و همیشه موفق و پاینده باشی.. و می‌‌دونم به‌خاطر دشمن‌هایی که داری هم قطعاً می‌جنگی و از این موفق‌تر می‌شی :)
*
*
*


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • تشویق
  • عالی
Reactions: moh@mad و *NiLOOFaR*

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,830
امتیاز واکنش
43,292
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
293 روز 11 ساعت 28 دقیقه
به نام خدا
امروز برام از اون روزایی بود که همیشه باید به یاد بیارمش و به خودم بگم بزرگ شدی.
بعضی روزا و بعضی اتفاقات به آدم خیلی سخت می‌گذره. اما انگار که لازمه همچنین روزا و همچنین آدمایی توی زندگیمون باشن تا رشد کنیم.
آرامش اصلی اونجاست که میفهمی هر
چیزی نیاز به واکنش تو نداره، یعنی اصلا
لزومی نداره به هرکسی راجع به هر چیزی
توضیح بدی. دیگه دست از توضیح دادن خودم برداشتم. اما بعضی دردها جاشون هیچ جوره خوب نمیشه حالا هعی بعضیا نمک می‌پاشن.
گاهی واقعا سخته همزیستی دائم با کسایی که
دغدغه‌هام را نمی‌فهمن اما سکوت رو ترجیح میدم. اما داشتن کسی که همه جوره پیشت باشه و حمایتت کنه و آرومت کنه همه چیز رو می‌شوره می‌بره. انگار که اصلا هیچی نشده.
میشه همه چیزت تموم دلخوشیت
داشتن همچنین آدمیه که بازم باعث میشه امیدوار باشی.
اونی که تو تک تک لحظات حالمو خوب
میکنه تویی رفـــیق جٰانــ♡ـم♥
امروز برای جفتمون روز عجیبی بود.
اما هر چه قدر هم بد بوده باشه مهم اینه که ما همو داریم.
بعضی اِعتیادام هست ترک نشدنی ..
مثل اِعتیاد ب تو رفیق
۱۴۰۲/۸/۲۹


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • عالی
Reactions: M O B I N A
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا