خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از خوندن خاطرات خودت و بقیه چه مودی می گیری ؟

  • :))

  • )):

  • :||


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,849
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
4خرداد1400

نمی‌دونستم انقدر برام عزیزن
راستِ میگن تا دور نشی نمی‌فهمی چقدر برات مهمِ
حس می‌کنم انقدر دلامون به هم نزدیک شده ک
حتی ح. هم حس کرد و خواست از رفاقت بنویسیم:)

هیچ‌وقت نمی‌گذرم از اشخاص و دلایلی ک باعثش شد...

نه حسشو دارم از روجا بگم نه امیرعباس
نه اتفاقات صبح
نه وقایع ظهر
فقط می‌دونم امشب رو هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم..

....

+آهنگ ترکی احتیاجیم وار درحال تکرار...


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
آخرین ویرایش:
  • ناراحت
  • تشکر
  • گریه‌
Reactions: . faRiBa .، |Nikǟn|، FaTeMé_KH و 3 نفر دیگر

زینب نامداری

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
75
امتیاز واکنش
2,703
امتیاز
153
سن
22
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 43 دقیقه
جمعه ۰۰/۰۳/۰۷
گاهی وقتا فرار میکنم از صدایی که تو سرمه، از اینکه مدام میگه«دلت تنگ نشه یه وقت»
دلتنگی برای خوابگاهی که هم اتاقیش عزیزِدلم بود و حالا در شهری دورتر نمیدانم چه چیز در انتظارم است،
دلتنگی برای هم دانشگاهیانی که تازه عادت کرده بودم ب وجودشان و حالا باید دوباره سعی کنم با آدم‌هایی غریبه تحت عنوان همکلاسی رابـ*ـطه‌ای دوستانه برقرار کنم،
و دلتنگی برای تمام خاطراتی که در این دو ترم رقم خورد،
اما من هنوز هستم
هستم پای تصمیمی که خواسته‌ی دلمه و عجیب هم قواره‌اش است و به تنش خوش نشسته،
اینکه قراره تو حیطه‌ای کار کنم ک از دوران راهنمایی در ضمیر ناخودآگاهم جولان میداد و نمیدانم چه شد ک افتادم درون ظرفی ک محتویاتش ب دلم نمی‌نشست و خداروشکر زود خودم رو بیرون کشیدم،
و دلتنگی
همیشه هست
اما باکی نیست
چون خداوند بزرگ است
و بوم زندگی منتظر هنر نمایی ماست
نقاش خوبی باشیم⁦⁦⁦^_^⁩


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: parädox، *ELNAZ*، عروس شب و 2 نفر دیگر

~حنانه حافظی~

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
31/12/20
ارسال ها
1,339
امتیاز واکنش
18,114
امتیاز
323
محل سکونت
دریای پیامدها
زمان حضور
40 روز 2 ساعت 2 دقیقه
امروز هم گذشت
مثل تمام روزای دیگه، با لبخند، اخم، خنده، گریه!
اما بلخره گذشت.
فقط امروز یه چیزش مثل همیشه نبود؛
عجیب اتاقم بوی نا می‌داد!
.
جمعه 7 خرداد

1400/3/7


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: parädox، *ELNAZ*، عروس شب و 3 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 10 دقیقه
فردا مهمه
خیلی مهم!
روزی که ممکنه نابودم کنه یا استوارترم کنه...
اولین باره میترسم خستم کلافه ام...
خداکنه به خیر بگذره!
میدونم میگذره. اینم میگذره
اما چه جوری بگذره مهمه!


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: |Nikǟn|، parädox، عروس شب و 2 نفر دیگر

• Zahra •

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/10/20
ارسال ها
1,197
امتیاز واکنش
11,557
امتیاز
373
زمان حضور
90 روز 22 ساعت 34 دقیقه
۰۰/۰۳/۰۷
اتفاق خاصی نیوفتاد، مثل روزای قبل سرگرم درس خوندن بودم!
خودم تنها تو خونه، اخرشم طاقت نیوردم و رفتم بیرون، پیش خانواده.
اما صبح؛ با خودم یه عهدی بستم!
عهد بستم که کمکش کنم، از این فکر و خیالات نجاتش بدم و کاری کنم که دیگه هیچ ناراحتی نداشته باشه!
جالبه که شب، یه چیزای جدیدتر و شاید، دلیل واقعیش رو فهمیدم، اون موقع دیگه از تصمیمم کاملا مطمئن بودم.
نوشتم تا همیشه یه جایی داشته باشمش، تا اگه یادم رفت بیامو بخونمش


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: FaTeMé_KH، parädox، *ELNAZ* و 2 نفر دیگر

*ELNAZ*

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/2/21
ارسال ها
1,311
امتیاز واکنش
24,414
امتیاز
368
زمان حضور
54 روز 7 ساعت 10 دقیقه
نظرسنجی داریم که یه حالت توش کمه.
لطفا مدیرا رسیدگی کنن.
با خوندن خاطرات بقیه نه پوکر میشم نه لبخند می‌زنم و نه بی حس.
فقط یکدفعه از ع.ع و م.ن و محمد و علی و رضا و جیگر و عسل و دلبر و ... از همینا دلم خواست. منم دارم ها منم ژ.ا دارم غ.خ دارم م.ر دارم صد برابر بیشتر منتهی مشکل اینه اینا که من میگم فردهای عادی هستن اونا که شما میگید آدمهای خاص! خیلی خاص به قول معروف مخاطب خاص...
#دخترکی‌که‌باحال‌داغان‌_هم_از‌کارهایش‌_دست_برنمی‌دارد :l3b:


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • قهقهه
  • تشکر
Reactions: parädox و عروس شب

دخترک شکلاتی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/5/21
ارسال ها
6
امتیاز واکنش
132
امتیاز
148
زمان حضور
18 ساعت 38 دقیقه
گاهی آدم توی یه چیزی سرک میکشه که نباید بکشه
من امروز کاری کردم که نباید میکردم چیزی دیدم که نباید میدیدم و چیزیو فهمیدم که فهمیدنش داغونم کرد حالا دیگه من اون دخترک سابق نمیشم


من بخشیدم اما فراموش نمیکنم کنار زده شدم بخاطر چی و کی


منتظر میمونم تا روز انتقام
شنبه 8 خرداد 1400


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: parädox، عروس شب و Matiᴎɐ✼

Leila_r

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/10/20
ارسال ها
19
امتیاز واکنش
3,252
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
25 روز 23 ساعت 38 دقیقه
واقعا وقتی میبینمش و هیچ کاری نیمتونم بکنم حالم از خودم بهم میخوره
اصلا حالم از اونم بهم میخوره
پلشت بد قیافه
چقدر دوست دارم یه خط ناناس بکشم رو ماشینش عکس العملش. رو ببینم
نفهم بز. غاز هویج :/


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • خنده
  • قهقهه
Reactions: parädox، ozan♪، عروس شب و یک کاربر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,849
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
هشتمین روز خرداد1400

آخر کاریو ک نباید می‌کردم انجام دادم:/
آدم باش لاناتی=(

اونو ویر زدم
بنابه دلایل...

حس می‌کنم داره یه ماجرایی مثل3سال پیش اتفاق میفته
امیدوارم اتفاق نیفته گرچ طرف..

داشتم فکر میکردم ع.ع مخاطب خاصِ:thinking:
مگِ همه مخاطبای خاصشونو مخفف میکنن:consolingb:

هق چقدر خندم گرفتِ بود وقتی هی می‌پرسیدن و من می‌گفتم ن:whistling:

م.ط(:l3b:) هم رفت پیش م.ر و ز.:sissyb:

هق عصر برگشتم به بچم گفتم ناا اونجا نت زیاد کم نمی‌کنه ولی دیدم مث چی نت می‌خوره:|

داشتم فکر می‌کردم چرا این موقعا نمیام ننن چرا:/

م. هم پروف زیبایی گذاشتِ بود پایدار باشن الهی:consolingb:

اینجورکی دگر

20:47


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، زینب نامداری، عروس شب و یک کاربر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,736
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
18 خرداد۱۴۰۰
از گریه‌هاش
از لرزیدنش
از التماسش
از...
از بی رحمی ساختگیشون
از دلجویی‌های بعدشون
از عذاب وجدان بعدشون
از هیچی بودنم
از روز شمارش♡


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • ناراحت
  • تشکر
Reactions: Tavan، زینب نامداری، عروس شب و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا