خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از خوندن خاطرات خودت و بقیه چه مودی می گیری ؟

  • :))

  • )):

  • :||


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

زینب نامداری

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
75
امتیاز واکنش
2,705
امتیاز
153
سن
22
زمان حضور
11 روز 2 ساعت 45 دقیقه
شنبه
00/1/21

صبح از سرما بیدار شدم، نمیدانم سرمای بیرونی بود یا قلبم یخ کرده بود.
گوشی را در دست گرفتم، استرس بند بند وجودم را میلرزاند،
صدایش آرام و مهربان بود، متوجه استرس صدایم شد و کمی دلداریم داد و گفت در هفته آینده شورای تصمیم گیری برگذار میشه، انشالله خیره.
باید دست به کار بشم و برای فرار از فکرهای جورواجور پلنر 1400 رو درست کنم،
روزهای بعدی روزهای بهترین به امید خدا:aiwan_light_heart:


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، LIDA_M، عروس شب و یک کاربر دیگر

Jãs.I

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/3/20
ارسال ها
391
امتیاز واکنش
7,544
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
City of Smoke and Ash☁️
زمان حضور
60 روز 20 ساعت 41 دقیقه
پنجشنبه | نمی‌دونم چندمه.
اردی‌بهشت.

فکر کنم یه جا پیدا کردم «هرچه دل تنگم خواست» بگم. به هرحال...
داشتن زبون تند و سقّ سیاه اونم همزمان واقعاً بد دردیه. یه چند وقتی هست که "طالبی آندرومدا" رفتاراش عوض شده و این خیلی رو اعصابمه. طوری که یه مدته فکر می‌کنم کاش بمیره یا خودم بکشمش. :|
امروز سر این موضوع که چقدر طالبی آندرومدا عوض شده با بقیه بحث کردم و طی یک اقدام فوق خرکی، جوگیر شدم و مداد اتودی که دم دستم بود تو کله‌ام فرو کردم. [جاش می‌سوزه...]
البته کله‌ی سوراخ یه طرف قضیه‌اس، بهشون گفتم کاش طالبی آندرومدا بمیره و [وای، یه وقتایی واقعاً خبیث میشم -_-] یه دفعه به ذهنم خطور کرد نکنه الان که بیرونه و دیر کرده درواقع ماشین زیرش کرده؟ نکنه طوریش بشه؟ و کلی فکر ••ماتیک دیگه.

همسایه‌مون هم دو هفته‌است جوجه رنگی خریده، هنوز قد یه جوجه ۱ روزه‌ست. امروز فهمیدم یکی از اون دوتا جوجه‌ها مردن، و دختره می‌خواد اون یکی رو رو بندازه تو کوچه! (وات د هک؟) اگه نمی‌تونی نگه داری خب نخررر! نخر خواهر من. :|
خلاصه... آوردمش خونه. خیلی جیک جیک می‌کنه و خیلی هم کوچیکه؛ خوب رشد نکرده. پشمک رو گذاشتم کنارش، ازش ترسید. (پشمک گربه خوبیه :))


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، زینب نامداری، |Nikǟn| و 5 نفر دیگر

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
جمعه 17مرداد1400

به خواست م.خ استارتش رو زدم اما الان موقعش نیست باید آروم پیش برم
خودم خیلی دوستش دارم از همین الان دیوونه ا.ع شدم
شدیدا منو یاد ع.ع میندازه:))

قفلی زدم رو اهنگ وصیت نامه یاس
"آدما از هم چه دور میشن سلام سرد هم به زور میگن"
ینی ناموسا درمورد خیلیا صدق میکنه:tearsofjoy:
مدعیان معرفت:cofee:
البت خودمم از این قاعده مستثنی نیستم ولی ناموسا من...
تیف!

ذهنم پره حرفه اونقدر که طرفم بفهمه چمه
اما حسشو ندارم:tearsofjoy: یه اوکی و از این خزعبلات و تمام:tearsofjoy:

وجدانا فضای انجمن چرا انقدر غم گرفته:tearsofjoy:
حس میکنم خودمم منفور شدم:cofee:

عاشق ماهیار ساختگیم شدم:tearsofjoy:
یه ورژن منفورتر از مهتا:cofee:

عامم دگر چی هاا پلاتو بازی کردم:/

دیگ همین دیگ همین ک ن شاید خیلی بیشتر:/
خل بودم خل ترشدم رف:cofee:

ساعت هم ک5:10صبح
:/

+خزعبلات یک خزعبل‌نویس


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: . faRiBa .، *ELNAZ*، زینب نامداری و یک کاربر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,723
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
۲۷ اردیبهشت
گرد خاک گرفته بود اینجا.
طب سنتیم تموم شد ولی یکمی از خودم بدم اومد. شاید از مسئولیتی ک نسبت بش داشتم و از پسش بر نیومدم
م. خوش گذشت با وجود همه‌ی باد‌ای یه دفعه‌اش، فراموش کردن خرید بادام
از اینک به جای تبریک عید فطر گفتم سال نوت مبارک خاک به چوکم:/ باید ثبت شه این سوتی فاجعه بار.
ولی خب از همشون بدم میاد، از اینکه دو رون صفحه گذاشتن براشون عادته. تعریف الکی میکنن تا حرفاشون فراموش شه.
ف هم به سلامتیش رف خونه بخت امیدوارم ش براش سالای از دست رفته رو جبران کنه.
چقد اتفاق افتاد.
روایت یه داستان با دو لحن متفاوت هم نباید یادم بره! نگاه ادما خیلیی فرق میکنه.
فردا هست فراموشی هست خدا هم هست.
#آدم_میشم


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: *ELNAZ*، Z.A.H.Ř.Ą༻ و parädox

Whisper

مدیر آزمایشی تالار ویرایش
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
553
امتیاز واکنش
11,473
امتیاز
303
زمان حضور
97 روز 20 ساعت 12 دقیقه
1400'02'27
ریحانه امتحان تاریخ داشت

نگین امتحان دینی و من امتحان قرآن:g11b:
~ریحانه رادفر~
Neginii
حال کنید قشنگ یادمه:batting_eyelashes:


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • قهقهه
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، ~ریحانه رادفر~، Neginii و 4 نفر دیگر

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,846
امتیاز واکنش
43,392
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
294 روز 3 ساعت 0 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم

یادم رفت چی میخواستم بنویسم :nerd:
این روزا عجیب با انجمن و آدماش درگیرم:nerd:
چه قدر خوب شد به خاطر اون نرفتم:nerd:
از صبح دارم به واق واق کلاغ فکر میکنم:nerd:
هعی به خودم یعنی بیارمش انجمن:nerd:
دوباره پشیمون میشم می زارم سرجاش:nerd:
عصر عجیب دلم هواشو کرده بود.
رفتم سراغش که ای کاش نمی رفتم تو بدترین شرایط بودم که s مچم رو گرفت:consolingb:
دلم میخواد برم محو شم به جایی:consoleb:
با وجودی که اصلا ازش خوشم نمیاد ولی بازم بهش پیام دادم :consolingb:
نمی دونم چرا احساس میکنم این حس یه طرفه نیست:consolingb:
کلا زورش میاد جواب آدمو بده:nerd:
دلم میخواد تو این شرایط سرم رو بکوبم به ستون:nerd:
ولی اگه ندنش به من واقعا خیلی چیز میخورن :nerd:
نمد چرا الکی کلاس میزارن که آره و اینا:nerd:

۱۴۰۰/۲/۲۷
فعلا با اجازه :nerd:


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: *ELNAZ*، زینب نامداری، parädox و 3 نفر دیگر

|Nikǟn|

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/1/21
ارسال ها
24
امتیاز واکنش
1,895
امتیاز
198
زمان حضور
18 روز 20 ساعت 11 دقیقه
بعضی اوقات زندگی خسته‌ کننده‌تر از اونی میشه که انتظارشو داشتی، اما خب پیش میاد دیگه... اینطوریم که ی وقتایی ناامید میشم، ی وقتایی باانگیزه‌ترین فرد زمین، بعضی روزا دوس دارم همه‌چیو تموم کنم، ولی بجاش خیلی روزاهم دلم خواسته پاشم و ادامه بدم.
پس اینو میذارم اینجا بمونه تا بعدا که گذشت و ی سری چیزا روال شد برگردم بهش و بگم دیدی تونستی؟:)​


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: *ELNAZ*، parädox و Z.A.H.Ř.Ą༻

parädox

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,829
امتیاز واکنش
37,845
امتیاز
368
محل سکونت
انتهای راهرو سمت چپ
زمان حضور
60 روز 11 ساعت 10 دقیقه
31 اردیبهشت

حیفم اومد اینو ثبت نکنم:tearsofjoy:

مامانم همیشِ میگ دختر الکی زیاد نخند
تهش به گریه ختم میشِ:l3b:

طول روز خیلی خوب بود خیلی
با م.خ از همه چیز و همه کس صحبت کردیم:l3b:
بچم:)

اون موقع چیزو چک کردم
به جای خوشحالی فقط ماتم برد:l3b:
لعنتی 80 درصد مطمئنم حسم دروغ نمیگِ:l3b:
چراا اخههه چرااا:l3b:
اصلا د. بره بدرک ع.ع چرا:l3b:
هر دم از این باغ بری میرسد...

اول میخواستم برم از خودش بپرسم ولی دیدم ممکنه بیشتر...
ایح ایح:l3b:

هاا محیم میگفت امروز روز چشم رنگیاس^^
به مامانم تبریک گفتم فقط گفت چ روز لوسی:/

همه چیز اشتباه بود
دقیقا از روز اول الا اخر

آرام باشیم همه چیز عادی است:))


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، Sh@bnam، Z.A.H.Ř.Ą༻ و یک کاربر دیگر

Leila_r

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/10/20
ارسال ها
19
امتیاز واکنش
3,251
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
25 روز 23 ساعت 38 دقیقه
الان من چشمام داره در میاد
همه برگه ها دور تا دورم ریختم
مدادم زدم تو موهام
خودرکام تو دهنمه
دارم سعی میکنم معادله بره تو مخم
نمیره لامصب نمیرهههههههه خدااا
چقدر من وحشیم زدم همه برگه ها رو پاره کردم
اصلا میرم بخوابم به درک صصفر میشیم
فوقش تجدید میشیم اصلا فوقش شهریور میریم
:tobedb:


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • خنده
  • قهقهه
  • تشکر
Reactions: فاطمه مقاره، *ELNAZ*، زینب نامداری و 4 نفر دیگر

Amerətāt

اخراج شده
کاربر اخراج شده
کاربر رمان ۹۸
عضویت
3/12/20
ارسال ها
416
امتیاز واکنش
41,723
امتیاز
347
زمان حضور
107 روز 3 ساعت 31 دقیقه
بمونه به یادگار
از ۴ خرداد ۱۴۰۰
بدتر از اینم میشه؟


■♡♧|•°دفتر خاطراتمون :) °•|♧♡■

 
  • ناراحت
  • تشکر
  • گریه‌
Reactions: *ELNAZ*، عروس شب، Sh@bnam و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا