دل نوشته قلب بی‌روح | zahra°ef کاربر انجمن رمان ۹۸

• Zahra • · 1/3/21

‌به نام خالق مهربانی ها

‌
نام دلنوشته: قلب بی‌روح
نگارشگر: • Zahra •
ژانر: عاشقانه، تراژدی
‌

نت‌های موسیقی امواج قلبم؛ در بغرنج زندگی‌ام آمیخته‌ شده.
به راستی که ضربان قلبم خالی از هر نوای‌ تبسم آفرینش است؛ ضربانی با طعم ناخوش پنجره زندگانی‌ام!
این روز‌ها عجیب عجین شده‌ام با مغزم!
حتی در زمان حضور تو...

• Zahra • · 1/3/21

نفس زمستان، با سوز دلش بر چهره‌ام سیلی می‌زند.
چیرگی‌ای از سوی راهزنان نظاره می‌کنم،
که پشت به پشت می‌خواهند دلم را رنج بدهند.
به گمانم طبیعت جان گرفته‌‌ام، خصومتی با من داشته باشد!

• Zahra • · 2/3/21

لسانم، نقابیست بر روی قلبم؛
بر روی جراحت عمیق آن.
خشنود است، می‌خندد؛
گویی بتواند ترسیمی دروغین بر روی آن بکشد.
ولیکن حقیقت جور دیگریست...

• Zahra • · 2/3/21

گاهی تبسم نگاهت درمان دردهایم می‌شد؛
شفقت عناب س
قلبت، دل حیرانم را آرام می‌کرد!
انس وجودت، نوازده ریتم ضربانم می‌شد!
اما شرح حالم اینگونه نیست...
خط لبخندت، خود دردیست برایم بی‌درمان و
مهر جانت، آشوبی را در دلم رخنه می‌کند.

• Zahra • · 10/3/21

تو آنی که گاهی با زخم زبان‌هایت دلم را می‌رنجانی
هر چند که قلبم برایش مهم نیست
ولی دلم را چه کنم...
آری، قلبم هیچ احساسی ندارد اما
دلم همیشه بر عکس آن عمل می‌کند...
خوشحالم، چون همیشه قلبم تصمیم گیرنده است...

• Zahra • · 17/3/21

قلبی که ترک‌هایی بر آن نشسته،
فقط کافی است، با ذره‌ای غم بشکند!
قلبی که درد یکی از عادت‌های روزانه‌اش است!
قلبی که نمی‌داند در پس این ناراحتی‌ها چه کند
قلبی که تنها نیازش آرامش است.
قلب بیچاره‌ام خسته است، از این کوه غم...
غمی که یکی دوتا نیست و هر کدام از دیگری سخت‌تر است....

• Zahra • · 25/3/21

باز هم تو روی خوشت را نشان دادی!
و من، باز هم در تلاش آنی هستم که قلبم با دوباره دیدنت،
گرمی دیروز را در خود جای دهد!
ای کاش همیشه با سردی با من رفتار می‌کردی؛
گه‌گاهی سرد هستی! اما آن کافی نیست.
دل بیچاره‌ام، به پای قلب بی‌روحم می‌سوزد.
و نمی‌دانم، چه کنم با این دل سوخته‌ام!...

• Zahra • · 1/4/21

بهار آمد
زندگی‌ای جدید، شروع شد
خنده‌ها و شادی‌ها دوباره رونق گرفت
و دل‌های آشفته، آرام شدند...

• Zahra • · 6/4/21

دلم تغییر می‌خواهد!
تغییر در وجودم، در احساسم
اما چه کنم با قلب یخ زده‌ام.
شاید خودت بتوانی دوای دردم باشی!
همان گونه که آغاز دردم بودی.
شاید بتوانی با دستان خودت قلبم را گرم کنی!
همان گونه که قلبم را به یخی سرد تبدیل کردی.

• Zahra • · 14/4/21

می‌خواهم، مروری از خاطرات کهنه کنم
خاطرات نیمه‌سوخته‌ام!
می‌خواهم بدانم، کدام قسمت از ماجرا را
قدمی، بی‌فکر برداشتم!
می‌خواهم بدانم، چه کرده‌ام که این‌چنین شد
می‌خواهم به دنبال مجرم باشم،
مجرمی که شاید، خودم باشم...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین