خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نوزدهم
بهار و اعضای تیم با توکل به خدا و توسل شروع به حل آزمون کردن.
زمان‌ها با دلهره برای هیئت همراه تیم‌ها سپری می‌شد و بالاخره بعد از چند ساعت دلهره آزمون تمام شد! آرا و پرفسور به‌شدت تحت‌فشار بودند و مرتب جواب‌گوی تلفن از وزارتخانه بودند. به زمان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، زهرا قریب، * رهــــــا * و 2 نفر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیستم
فرودگاه مهرآباد مملو از استقبال کنندگان بود. گروه زیادی برای خوش‌آمد تیم ملی فوتبال آمده بودند و گروه کوچکی از خانواده‌ها و تعداد محدودی از مسئولین برای استقبال از نخبگان ریاضی!
حامد به‌طور اتفاقی زمان تحویل گرفتن بار کنار آرا ایستاد. با آرا دست داد و تشکر بابت زحماتش کرد و بی‌مقدمه گفت:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، زهرا قریب، * رهــــــا * و 2 نفر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و یک
بهار خواست قامت نماز را ببندد که صدای خنده‌های آقاجان و مادرجان و ناسزا گفتن‌های عفت را شنید.
با گفتن استغفرالهی تمرکزش را به نماز داد. نمازش را که تمام کرد در خانه سکوت شده بود. در حال جمع‌کردن سجاده بود که سعید تکیه زده بر دیوار در حال مشاهده بهار، آرام گفت:
_ قبول باشه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، زهرا قریب، * رهــــــا * و 2 نفر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و دو
بهار بهت‌زده با تعجب گفت:
- واقعاً! شما مامانم رو علیه من می‌کردین؟ دیگه این رو نمی‌دونستم! اولاً من برای خودشیرینی هیچ‌وقت به یه زبان دیگه حرف نزدم، بعدشم پس شما مقصر اون همه دعوای مامانم بودین همش می‌گفت چرا حرف‌های کفار می‌زنی! الهی دور مامان ساده‌ام بگردم، زمانی که داشتم زبان عربی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، زهرا قریب، * رهــــــا * و 2 نفر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و سه
بهار لبخند می‌زند و با یک با اجازه می‌خواهد خودش را از دسترس دور کند. سعید دستپاچه جلو رفت.
- چند لحظه صبر کن دختر می‌خواستم تولدت رو تبریک بگم!
بهار به سمت سعید برمی‌گردد. با تعجب به او خیره می‌شود! تولد بهار چند روز دیگر بود، اما برای سعید چه اهمیتی داشت؟!
- ممنون! شما از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، زهرا قریب، * رهــــــا * و 2 نفر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و چهار
مانند جنینی درون شکم خود را در آ*غو*ش گرفته بود. احساس نفس‌تنگی کرد. انگار بختک به روی سـ*ـینه‌اش افتاده بود! با صدای ناله‌ای از درد از خواب پرید! با نگاه لرزان‌ ترسیده به اتاق نیمه‌تاریک و مجهول خیره شد. باد کولر مستقیم به بدنش می‌خورد و احساس سرمای بدی می‌کرد! نمی‌دانست کجاست!
از جایش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، زهرا قریب، The unborn و 2 نفر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و پنج
سرهنگ حرصی شد و فحشی نثار سعید کرد:
- لوسش نکن مرتیکه لندهور عوضی رو! یک‌ذره رسم امانت‌داری نمی‌دونه!
سعيد التماس آميز پرسيد:
- مادر بهار چی شده؟ آقا جون چی می‌گه؟ تو رو به خدا حرف درست بهم بزنید ببینم چه خاکی سرم شده؟
- هیچی مادر سرماخورده، یکمم زیادی فکر کرده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، زهرا قریب، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و شش
پری از صدای گرفته و لرزان بهار فهمید اتفاقی افتاده، با دلهره گفت:
- روی چشمم، الان میام! چی شده مادر؟ کی اذیتت کرده دردت به جونم؟
- هیچ‌کس مامان پری، می.خوام یه حرف‌هایی بزنم بهت! ولی باید قول بدی به کسی نگی، نمی‌خوام ماجرا بشه توی فامیل!
پری از سادگی‌اش سریع چیزی در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، زهرا قریب، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و هفت
پری از شنیدن اسم سعید دستانش به لرزه افتاد. دستش ناخودآگاه به سمت زنجیر گردنش رفت، احساس نفس‌تنگی کرد و بهار از هیجان متوجه حال مادرش نشد و شروع کرد تمام چند دقیقه صحبت سعید را برای پری گفتن. بهار می‌دانست مادرش علاقه ویژه‌ای به سعید دارد اما پری در خواب هم‌ چنین روزی را نمی‌دید! بهار نفس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، زهرا قریب، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و هشت
سپیده وارد شد. به همه سلام کرد و متوجه‌ی جو سنگین و نگاه خیس اختر شد.
- اینجا چه خبره؟ سلام زن‌عمو پری، چرا رنگتون انقدر قرمزه؟! مادر اختر چرا گریه می‌کنید؟
پری نگاهی به سرتاپای سپیده انداخت و پوزخندی به اختر زد. اختر خجالت‌زده آرام عزم رفتن به اتاقش را کرد. پری آرام گفت:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، زهرا قریب، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا