دلنوشته آشوب یک ذهن بی صدا | ~zahra~ کاربر انجمن رمان ٩٨

~ZaHrA~ · 9/11/19

وقتی می‌گم خوبم؛ دلیل بر این نیست که واقعاً خوبم! شاید از بس توضیح دادم چرا خوب نیستم خسته شدم!

~ZaHrA~ · 9/11/19

و او اصلاً نمی‌داند چه احوال بدی دارم!

~ZaHrA~ · 9/11/19

چرا هر کی از راه می‌رسه، می‌گه همه چی درست می‌شه؟ آقا! یکی که مرده رو می‌شه زنده کرد؟ یا آب ریخته شده رو می‌شه جمع کرد؟
نه! پس لطفاً این‌قدر دل‌داری الکی ندین!

~ZaHrA~ · 9/11/19

حالم بهم می‌خوره از تمام دروغ‌هایی که فقط واسه آروم کردنم بهم گفتی.
متنفرم از تو!

~ZaHrA~ · 9/11/19

دوست داشتنت مثل حسیه که به غذای تند دارم؛ با این که اشکم در میاد ولی دل کندن غیرممکنه!

~ZaHrA~ · 9/11/19

عشق من بودی، نبودی؟
اگه نبودی چرا با من بودی؟
اگه بودی، اون این وسط چیکار می‌کرد؟!

~ZaHrA~ · 9/11/19

دلتنگتم!
می‌فهمی چه حسیه؟ اصلاً یه سوال؟!
تو می‌فهمی عشق یعنی چی؟ می‌فهمی دل باختن یعنی چی؟ نابودم کردی بس که سنگ بودی!

~ZaHrA~ · 9/11/19

تنهایی حس خوبی نیست!
اما کسی که تنهاست؛ نمیاد بگه تو رو خدا یکی بیاد پیش من که تنها نباشم! اینه که می‌گه تنهایی خیلی حس خوبیه!

~ZaHrA~ · 9/11/19

خدایا!
می‌شه حرفم رو پس بگیرم؟
می‌شه دوباره بهم بدیش؟
قول می‌دم بدی‌هاش رو فراموش کنم!
قول می‌دم بهش سخت نگیرم!
فقط، دوباره بر گردونش!

~ZaHrA~ · 9/11/19

خسته شدم! از تو،از خودم، از نامردی‌هات، از بد بودن‌هات، از ساده‌گی‌هام، از بیخیالی‌هات، از اهمیت‌های بی‌موردم به تو! از قلب بیشعورم که هنوز هم واست می‌تپه! از عقلم که هی می‌گه:
«اون اشتباهی وارد زندگیت شده!»
از همه اطرافیانم، از دنیا، از زندگی بی تو!

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

نظرتون درمورد نوشته ها؟:)

عالی

خوب

بد

افتضاح

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین