خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
قبلنا داشتیم زندگیمونو میکردیم
یه سری هم به نت میزدیم...
حالا همیشه تو نتیم یه سری هم به زندگی میزنیم!!!
▧▨▧▨
ﻟﺬﺕ ﺑﺨﺶ ﺗﺮﻳﻦ ﺗﻔﺮﻳﺢ ﺑﻲ ﺧﻄﺮﻱ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ
ﺯﻧﮕﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻧﻮ ﺑﺰﻧﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﻡ
ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﻴﺎﺩ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩش و خواهرش فحش بده!!!
▧▨▧▨
خیلی‌ها به جای زنِ بساز،دنبال پدر زنِ
بساز هستند
یه ۸ طبقه بسازه، طبقه‌ی هشتم رو هم بده به داماد گلش
▧▨▧▨
نامزدم پیام داد الان دلت چی میخواد؟
‏گفتم غذا, گفت به جز اون, گفتم چایی, گفت جز اون, گفتم شیرینی
‏گفت یعنی منو نمیخوای؟ گفتم یعنی تو رو بخورم؟
گفت مرگ بخوری ایشالا و بلاک کرد


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MacTavish و یکتا

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
تنها چیز که توی ایران بصورت کامل ریشه کن شده..
بستن موبایل به کمربند شلواره
خییییییلی افتضاح بود
الان یهو یادش افتادم
▧▨▧▨
حیف نون نوار خالی گوش میکرد و گریه میکرد، بهش میگن : حالا چرا گریه میکنی؟
میگه حیف نیست خواننده به این خوبی لال باشه !؟
▧▨▧▨
ﻣﻴﺪﻭﻧﻴﺪ ﻣﻦ ﭼﺮﺍ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﻧﻤﻴﺮﻡ ؟
ﭼﻮﻥ ﻋﺴﻞ ﺗﻮ ﺁﺏ ﺣﻞ ﻣﻴﺸﻪ
هزار الله‌واکبر به این همه شیرینی و زیبایی در من
▧▨▧▨
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ : ﺳﻮﺳﮏ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻤﻪ
ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﯾﻪ ﺭﺑﻊ 300 ﺗﺎ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩﻩ؛
60 ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﻭ ﺍﻫﻮﺍﺯ ﺭﺍﻫﯽ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺷﺪﻥ
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﭘﺴﺮﻩ ﺩﻩ ﺭﻭﺯﻩ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻨﯿﺪ ،
2 ﺗﺎ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩﻩ . ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ آب میوه بخور ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﯽ
▧▨▧▨
پای بابام ضربه خورده بود، مامان بزرگم
زردچوبه و تخم مرغ و کره حیوانی
و ... گذاشته بود رو پاش رفته بودن دکتر
دکتره گفته بود
"سیب زمینی هم میذاشتین کوکو درست میکردین دیگه"


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MacTavish و یکتا

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
تنها ردی که تو زندگی از خودم جا گذاشتم ...
ردِ آب زباله رو پله ها بود
که متاسفانه مدیر ساختمون استقبال نکرد و همین روزا باید تخلیه کنم
▧▨▧▨
امروز صبح برام پیامک اومده اقامت اروپا انتظار شما را میکشد …
حالا موندم برم یا بذارم مثل سگ انتظار بکشند!
▧▨▧▨
رفتم پرنده فروشی
گفتم این عروس هلندی چنده؟ گفت ۲۵۰ تومن .
گفتم جهازم داره دیگه؟
با عقاب تو مغازه‌ش افتادن دنبالم بیشورا
▧▨▧▨
یه بارم یکی از فامیلا منو واسه پسرش خواستگاری کرد
جواب نه که دادیم مامانم واسه اینکه ناراحت نشن برگشت گفت : حالا دختر مام همچی پخي نیست .
▧▨▧▨
مادرم فکر کرده کاکتوس سالی یک استکان بیشتر آب نمی‌خواد...
امروز کاکتوسه گفت داداش یک لحظه بیا، اینجا کربلاس؟ یک لیوان آب بیار مُردیم از تشنگی کولرم که بابات خاموش کرده


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MacTavish و یکتا

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
مغز جالبترین عضو بدنه
از زمان تولد تا موقع مرگ کار میکنه به جز سر امتحان
خاک تو سرش
▧▨▧▨
بَ رَ بَ بَ
چيست؟؟
به معناي برو باباست که ايرانيها در پاره اي مواقع با دهن کجي،براي تضعيف
روحيه طرف مقابل بکار ميبرند!!
الان داريد امتحان ميکنيد؟؟
تبريک ميگم شما يک ايرانيه اصيل هستيد..
▧▨▧▨
رفتم کبابی چلو کبابش شیرین بود!
گفتم آقا چرا شیرینه کبابتون؟
گفت پیاز گرونه موز چرخ کردم!
▧▨▧▨
ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻫﺮ ﺯﻧﻲ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣَﺮﺩﻩ ....
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻫﺮ ﺯﻧﻲ ﺍﻳﻨﻪ ﻛﻪ
ﻫﺮﭼﻲ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭼﺎﻕ ﺷﻪ !!!
ﻭ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺨﺮﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻣﻮﺟﻮﺩﯼ ﮐﺎﺭﺗﺶ ﺑﺎﺷﻪ!
ﺑﺪ ﻣﻴﮕﻢ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ؟؟؟
والا .... چه اعتماد به نفسی دارن این اقایون
▧▨▧▨
یه وسیله تو دستشویی هست ، ﺍﺳﻤﺶ ﺩﻣﭙﺎﯾﯿﻪ ﺍﻣﺎ
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺩﻡ ﭘﺎ ﻧﯿﺴﺖ !!!
ﺩﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﭘﺎﺭﮎ ﺷﺪﻩ
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﻧﻔﺮ ﻗﺒﻠﯽ باﻝ ﺑﺎﻝ ﺯﺩﻩ ﺗﺎ ﺩﻡ ﺩﺭ؟؟؟؟


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MacTavish و یکتا

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
پسردایی ۵ سالم با خمیر بازی برای خودش سبیل گذاشته زنگ زده به مهد کودکشون گفته کامبیز امروز نمیاد
مربیه گفته کامبیز تویی؟
گفته نه من پدرم هستم
▧▨▧▨
آدمای خاص همیشه در معرض خطرند
پاشم برم واسه خودم صدقه بدم
خوشبحالتون ...
که حتی هیشکی نگاتونم نمی کنه
والا غیر از بدبختی برا ما چیزی نداره
▧▨▧▨
‏مسواکتونو هر 3ماه یبار عوض میکنید؟
من که یه مسواکمو اینقدر استفاده کردم این اواخر دندونم اونو تمیز میکرد
▧▨▧▨
پیاز کارکرده در حد نو
رنگ: سفید باروکش سبز
یک لکه رنگی داره
فقط با پرداخت 4هزار تومان
خواهشا اگه پولشو ندارین مراجعه نکنید!


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MacTavish و یکتا

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
پسر عموم رفته زن گرفته
گفتن سه تیکه از جهیزیه پای دوماده ...
لوازم آشپز خونه، لوازم برقی و لوازم چوبی
احتمالاً زنش فقط با خودش دمپایی و کلیپس میبره
▧▨▧▨
لذتی که در برداشتن صابون و دمپایی و شامپو و خمیر دندون
از هتل تو روز آخر سفر هست
تو هیچی نیست
لامصب آدم فکر می کنه خرج سفرش دراومده
▧▨▧▨
تو زمستون دو مرحله از خواب سخته
یکی اون اولش که زیر پتو سرده!
بعدم اون مرحله که میخوای پاشی و زیر پتو گرمه!
جفتش بدبختیه!
▧▨▧▨
در مراسم ختمی مردان زیادی جمع شده بودند ،شخصی از صاحب عزا پرسید: چه شده؟
گفت: الاغم جفتک زده زنم را كشته،، گفت: این همه جمعیت برای تسلیت آمدن؟
گفت: نه، برای خریدن الاغه اومدن


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MacTavish و یکتا

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
سرزده رفتیم خونه یکی از آشناها
بچه صاحبخونه گفت : عمو ما میدونستیم شما میاین خونمون
گفتم : عزیزم ازکجا می دونستین ؟
جواب داد :
مامانم چای آورد تفاله چایی اومده بود روی استکان بابام
بابام گفت الان یه خری میاد خونمون !
▧▨▧▨
از عابر بانک موجودی حساب گرفتم نوشته 23هزار ریال!
بعد میپرسه درخواست دیگری دارید!؟
آره قربونت فقط قسم بخور بین خودمون باشه
▧▨▧▨
با داداشم دعوام شده بهم فوش میده
مامانم بهش میگه : خیلی بی تربیت شدی..
منم اومدم خودمو لوس کنم در تایید حرفاش گفتم : آره معلوم نیست کدوم خری تربیتش کرده!
الان تو بیمارستان داریم پای مامانم و از حلقم در میاریم !!


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MacTavish و یکتا

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
یه روز از بیکاری رفتم تو یه جمعی
دیدم هر کی يه عددي رو میگه: بقیه می خندن
پرسیدم : چرا این کارو می کنید؟
گفتن : ما رو هر جک یه شماره گذاشتیم، هر کی هر عددی میگه می فهمیم کدوم جکه می خندیم!!
منم گفتم :
خب مثلاً ٤٥ یعنی چی!؟
دیدم یکی از خنده قش کرده
یکی سرشو می کوبه تو دیوار!
منم گفتم چرا می خندین!!؟
گفتن:
بمیررررررری اینو تا حالا نشنیده بودیم!
▧▨▧▨
مراحل زندگیه من و ترس از اشخاص
۲ سالگی : عباس عاغا
4سالگی : عمو بیا آمپول بزن
6سالگی : نمکی
10 سالگی: بچه دزد
۱۵ سالگی : تاریکی
۱۷ سالگی : جن
۲۵ سالگی : تموم شدن حجم اینترنت . . .


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: Asal_Zinati، MacTavish و یکتا

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
دختره 11 سالشه پست گذاشته :
سال ها با تــــــــــــــــــــــــو خاطره داشتم
ولی افسوس که زمونه از هم جدامون کرد ..!
فکر کنم منظورش با مای بیبی بوده....!
▧▨▧▨
یه قانونی تو فیزیک هست به نام قانون قلب مردا ...؟؟
میگه:
اگه می خوای بیای تو قلبم در بازه…..
اگه میخوای بری هم در بازه…..
فقط جلوی در واینسا جلو رفت و آمد و میگیری!!!
▧▨▧▨
اونایی که شبا بیدارن و صبح تا لنگ ظهر خوابن !
نه بیمارن ..!
نه بیکار..!
اونا فقط بدنشون با ساعت امریکا تنظیم شده
بعععععله!
هاوار یو؟؟؟!!!


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MacTavish و یکتا

Nirvana

مدیر بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/18
ارسال ها
1,274
امتیاز واکنش
34,299
امتیاز
443
زمان حضور
9 روز 5 ساعت 59 دقیقه
تو بیمارستان بودم یهو یه مریض داد زد بچم بچم چي شد؟
بچمو ميخوام ببينم …
بعد یه پرستار اومد بالا سرش
گفت زر نزن
اپاندیستو عمل كردي پاشو برو خونتون!
بعدشم:
احمق تو پسری!!!
▧▨▧▨
پشت سر یه مرد موفق یه زن خوشگل هست، پشت سر زن خوشگل یه مرد توانمنده، پشت سر مرد توانمند یه زن سن بالا و پشت سر زن سن بالا یه دختر زیبا روی هست، پشت سر دختر زیبا روی من هستم، پشت سر من هم یکی زنبیل گذاشته...
ببخشید تو صف نون سنگکی ام حوصله ام سر رفته بود گفتم حضار رو معرفی کنم خدمتتون
▧▨▧▨
ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﻧﻤﻜﺪﻭﻧﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﭽﻮﻧﺪﻧﻴﺎ ﺑﻮﺩ
ﻫﻲ ﺗﻜﻮﻧﺶ ﻣﻴﺪﺍﺩ، ﻧﻤﻚ ﻧﻤﻴﻮﻣﺪ
ﺧﻴﻠﻲ ﺁﺭﻭﻡ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﭙﻴﭽﻮﻧﺶ
ﺍﻭﻧﻢ ﺍﻭﻝ ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﺵ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻧﻤﻜﺪﻭﻧﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﻛﻴﻔﺶ
ﻫﻴﭽﻲ ﺩﻳﮕﻪ، ﺻﺎﺣﺐ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻛﻪ ﺗﻌﻄﻴﻞ ﻛﺮﺩ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﺯﺩ
ﻧﻤﻜﺪﻭﻧﻪ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻛﻴﻒ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﺍﺝ ﺭﻓﺖ
ﻣﻨﻢ ﻛﻪ ﺍﻻﻥ ﺗﻮ ﺗﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭﺯﺑﻪ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﻛﻔﮕﻴﺮ ﭼﻤﻦ ﻣﻴﺨﻮﺭﻡ


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MacTavish و یکتا
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا