خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است. هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
حال و روزم هر روز خراب‌تر از قبل می‌شود. از اینکه خود را در این منجلاب غرق کرده‌ام راضی‌ام! دنیا و دردهایش را هرچه کم‌تر حس کنم برایم بهتر است. دفتر خاطرات کهنه ام را ورق می‌زنم و از لا به لای ورق‌های کاهیش، گلبرگ گل روز سرخی را که امید با سوزن ته گرد روی آن با سوراخ‌های ریز و پشت هم نام‌هایمان را حک کرده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، !Shîma!، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
زری گوشه اتاق نشسته است و های های گریه می‌کند. مادرم هم خودش را از مهلکه عقب نینداخته و لبه پله آشپزخانه نشسته و کمرش را به پیشخوان اپن سنگی‌اش تکیه داده و مرثیه می‌خواند و بر سـ*ـینه می‌زند و نفرینم می‌کند. امیر شانه‌های زری را ماساژ می‌دهد و لیوان آب خنکی را که در دست دارد به لـ*ـب‌های او نزدیک می‌کند.
-بخور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، !Shîma!، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
لیلا یعنی دردی که پایان ندارد. لیلا یعنی سوختن و آب شدن. نمی‌دانم آن که نامم را لیلا می‌گذاشت، می‌دانست لیلا یعنی شب! و چه بلند است این شب! که سیاهیش تمامی ندارد.
دلم عجیب گرفته است و هیچ خبری از نوازنده سه تار نیست. کاش باز هم همان گوشه پیاده رو می‌نشست و دردهای مرا با صدای سه تارش هوار می‌زد.
امشب آنقدر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، !Shîma!، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلید را در مشتم می‌فشارم و نگاه گنگم را از بالا و پایین کوچه تنگ و باریکی که آدرسش را ناجی برایم روی کاغذ نوشته بود و کلیدش را روی پله سنگی آپارتمان گذاشته بود، عبور می‌دهم. جای دنجی به نظر می‌رسد. یکی از محله‌های قدیمی ده ونک، باید محل خوبی باشد برای آن که به دور از هیاهوی شهر، سر در لاک خود فرو بری و کنج...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، !Shîma!، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
درد و درد و درد، تنها چیزی بود که آن را با تک تک سلول‌های بدنم حس می‌کردم. هیزم‌های درون بخاری از صبح تمام شده بود و صدای چرق و چرق حاصل از سوختنشان جایش را با صدای ناله‌های حاصل از درد استخوان‌هایم عوض کرده بود.
شب هنگام دو اتاق تو در توی خانه ناجی برایم حکم دالان وحشت را پیدا می‌کرد. پنجره چوبی رو به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، !Shîma!، ^moon shadow^ و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
- ای وای لیلا! خدا مرگم بده. چرا تو به این روز افتادی خواهری؟
نگاهی رنگ و رفته و بی فروغ به زری می‌اندازم. کیسه‌های مواد غذایی را که در دست دارد همان جا جلوی در روی زمین می‌گذارد و به سویم پا تند می‌کند.
- خواهرت بمیره. تو چرا انقدر بی حالی؟ خونه چرا انقدر سرده؟
رمقی در تنم باقی نمانده اما این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Nirvana، !Shîma! و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صدای زوزه باد و بهم خوردن پنجره مشرف به حیاط، از خواب می‌پرم. می‌خواهم از جا بر خیزم اما نمی‌توانم. انگار کسی دست و پاهایم را به زمین میخ کرده است. چشم‌هایم رو به سوی سقف باز است اما مثل اینکه حتی نمی‌توانم نفس بکشم. هرچه می‌کوشم از رخت‌خواب کنده نمی‌شوم. شعاع نور کم‌رنگی از پنجره به اتاق می‌تابد. لاله...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Nirvana، !Shîma! و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم گیج می‌رود. در آن تاریکی شب بی توجه به همه چیز، روی پله سنگی جلوی خانه با یک ساک دستی نشسته‌ام. قلبم می‌سوزد و هنوز نمی‌دانم اتفاقاتی که برایم افتاده در خواب بوده یا بیداری؟ سایه سیاه رنگی از دور نمایان می‌شود و به تدریج که قدم به جلو می‌گذارد می‌توانم حدس بزنم که سایه مربوط به یک مرد است. و وقتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Nirvana، !Shîma! و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
-پاشو لیلا. وسایلت رو جمع کن باید زودتر بریم آپارتمان من. اینجا برات امن نیست. اون عجوزه حتما می‌خواد تو رو دیوونه کنه که این بساط رو راه انداخته…
هنوز باورم نمی‌شود که امیرحسین رو به رویم ایستاده است. ساک دستی‌ام را از روی زمین بر می‌دارد و به شانه‌اش می‌اندازد و کلاهش را به سر می‌کند و کنی بیشتر از قبل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Nirvana، !Shîma! و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه چیز را از سیر تا پیاز برای امیرحسین تعریف کرده‌ام و حالا چقدر احساس سبکی می‌کنم. از اینکه یک نفر حرف دلم را می‌شنود و می‌فهمد چه دردی در دل دارم، حس خوشایندی وجودم را در بر می‌گیرد. سرم را غم‌زده به لبه مبل تکیه می‌دهم. هنوز جرات آن را ندارم که به صورت سوخته امیرحسین نگاه کنم. یک لیوان چای داغ جلویم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا *، Nirvana و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا