خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
" چه شد در من نمی‌دانم؛
فقط دیدم پریشانم!
فقط یک لحظه فهمیدم
که خیلی دوستت دارم…! "
نمی‌دانم چرا در مقابل این چشمان روشن کم می‌آورم. نفسم در سـ*ـینه زندانی شده بود و فقط نگاه می‌کردم؛ حتی جرأت پلک زدن را هم نداشتم.
مانی آرام دستم را تکان می‌دهد و باز با حقیقت دنیای بیرون از خیال مواجهم می‌کند.
- لیلا؟ حواست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا *، Nirvana و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
مانده‌ام در مقابل این سیل عظیم دوست داشتن که در دلم در حال طغیان است، چطور می‌توانم سدی بنا کنم؟ که صدای مانی افکارم را در هم می‌ریزد.
- نگفتی نظرت چیه لیلا؟
آنقدر اضطراب داشتم که بی‌اختیار پوست گوشه ناخن شستم را به زیر دندان گرفتم و خون در قاب ناخنم راه گرفت اما توجهی به آن نکردم.
پیشنهادش آنقدر ناگهانی و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا *، Nirvana و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
خیابان بهار, کوچه فروردین, جایی‌ست که خانه مشترکمان در آن بنا شده و من این نام‌ها را به فال نیک گرفتم تا بهار زندگی‌ام را در کنار مانی شروع کنم.
بله را به محضر دار می‌گویم و مانی رینگ ساده‌ای را در انگشت حلقه‌ام، فرو می‌برد؛ وجودم پر می‌شود از حس‌های...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا *، Nirvana و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع

اولین باری که طعم تلخ زندگی پنهانی را چشیدم جلوی خانه زری بود! همان موقع که مجبور شدم برای آنکه کسی مرا با مانی نبیند چند کوچه آن طرف‌تر از ماشینش پیاده شوم و تنها به خانه زری بروم؛ درد این زندگی مخفی سـ*ـینه‌ام را فشرد! اما هنوز آنقدر درگیر شور زندگی تازه بودم که نفهمیدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا *، Nirvana و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک سال از زندگی مشترکم با مانی می‌گذرد. تمام پولی را که صرف توسعه آرایشگاه و شراکت با آن زن موزی کردم، به باد رفت. با خرج کردن پول‌هایم، مشتری‌های آرایشگاه هر روز بیشتر و بیشتر شد و من محجورتر. تا عاقبت راحت از آنچه فکر می‌کردم از آرایشگاه بیرونم کردند. آنجا پر بود از وسایلی که با پول‌های من خریداری شده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا *، Nirvana و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
از خستگی خودم را روی مبل می‌اندازم و ساعدم را روی چشم‌هایم می‌گذارم. باید اعتراف کنم که بعد از رها شدن از چنگال آن بیماری مهلک و آن سم خطرناک که با دست خودم روزی چند بار روانه بدنم می‌کردم، حالا بعد از گذشت قریب به یک سال، هنوز هم موقع انجام کارهای خانه خیلی زود خسته می‌شوم و احساس ضعف می‌کنم. اما چیزی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا *، Nirvana و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
قطار مترو در ایستگاه متوقف می‌شود و با باز شدن در، جمعیت انبوهی با زور و فشار خودشان را در بین سایر مسافران جا می‌دهند؛ طبق معمول صدای داد و فریاد از هر سویی بلند می‌شود و هرکس سعی می‌کند تا حق را به خودش بدهد و بقیه را محکوم کند! دخترکی که بخاطر هجوم جمعیت روسری از سرش افتاده با آرنج محکم به پهلوی زن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا *، Nirvana و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا وقتی امیر حسین هست، همه چیز برایم قابل تحمل‌تر می شود. آنقدر از او انرژی مثبت می‌گیرم که وقتی کنارش هستم تمام غم و غصه هایم را فراموش می کنم. هر روز کارم که تمام می شود در ایستگاه مترو به دیدنش می‌روم و هر دو با خوردن قهوه در آن تریای خلوت و آرام، خستگی‌هایمان را جا می‌گذاریم. درد و دل هایمان را به تلخی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا *، Nirvana و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
کاش بهار همیشه در کوچه فروردین می ماند! اگر می دانستم خزان انقدر به این کوچه و این خانه نزدیک است، هرگز بهار را باور نمی‌کردم.
ساندویچ ها را از روی میز بر می دارم و بی توجه به ویبره گوشی, آن را در جیب کیفم می گذارم. تنها موجودی ام همان اسکناس ده هزار تومنی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا *، Nirvana و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
بچه‌ها مثل همیشه از دیدن هم آنقدر به وجد می‌آیند که به حالشان غبطه می‌خورم؛ کاش آنقدر که کیانوش و کیاوش از دیدن سامی و سمیرا و پسر دایی‌هایشان خوشحال بودند من هم می‌توانستم با دیدن خانواده‌ام رنگ شادی بر چهره‌ام بنشانم! زری برای آنکه بچه‌ها را از مهلکه دور کند آن‌ها را به اتاق می‌فرستد؛ پشت سر آن ها اکیتو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا * و !Shîma!
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا