خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
مانده‌ام چرا تمام تلاش‌هایم برای زندگی کردن جواب معکوس می‌دهد و هربار دست خالی و شکسته‌تر به اجبار، زندگی را زندگی می‌کنم! پدرم روی زمین خوابیده است و هنوز دستش را از روی قلبش برنداشته. زری و امیر مشغول جر و بحث هستند و مادرم دامن‌دامن اشک می‌ریزد و با مشت به سـ*ـینه‌اش می‌کوبد و نفرینم می‌کند! کنار پدرم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا * و !Shîma!

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
خودم را روی صندلی مدیریت آرایشگاه رها و یک آهنگ را از لیست پخش لپ‌تاپ آرزو پلی می‌کنم؛ سیگاری آتش می‌زنم و مشغول کام گرفتن از آن می‌شوم.
آرزو از پشت پارتیشن‌های جدا کننده آشپزخانه و سالن سرک می‌کشد؛ حالم را که می‌بیند دو لیوان چای می‌ریزد و به سمتم می‌آید.
- لیلی جان بیا با هم یه چایی بخوریم حال و هوات...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا * و !Shîma!

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
روزنامه به دست روی صندلی‌های رنگ و رو رفته پزشک قانونی نشسته‌ام و کاغذ روزنامه را در دست می‌فشارم. صدای مردی از داخل سردخانه لرزه بر اندامم می‌اندازد. حالا پاهایم بیشتر از دست‌های استخوانی‌ام می‌لرزد؛ دستم را به دیوار عمود می‌کنم و با فشاری که کف دستم به دیوار وارد می‌کند خودم را به جلو می‌کشم. اتاق تاریک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا * و !Shîma!

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
چند بار در سالن خالی خانه عشق پوشالی‌ام بالا و پایین می‌روم و به داخل اتاق خواب سرک می‌کشم. با وجود آنکه مانی رسماً ترکم کرده است و با وجود آن آبروریزی که خانواده‌اش در حضور همه اعضای خانواده‌ام به راه انداخته‌اند دیگر هیچ امیدی به بازگشتش ندارم؛ اما خاطرات این خانه را به هیچ طریقی نمی‌توانم از ذهنم بیرون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا * و !Shîma!

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
گردنبند چرمی یادگار امیر حسین را از گردن بیرون می‌آورم؛ بو*س*ه‌ای به قرآن کوچک درونش می‌زنم؛ آن را در زیپ‌پشتی چمدانم می‌گذارم و از لابه‌لای لباس‌های زمستانی موجود در چمدان طوقی را که از مادام گرفته بودم و در میان لباس‌هایم جا ساز کرده بودم بیرون می‌کشم؛ آن برگردن می‌آوریزم و آن را زیر لباسم پنهان می‌کنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا * و !Shîma!

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگر ترسی از کابوس‌های وحشتناک شبانه ندارم. زندگی‌ام سخت می‌گذرد اما با همه وجودم می‌کوشم تا پسرهایم چیزی از این سختی نصیبشان نشود.کاسبی همچنان در آرایشگاه کساد است. مشکلات خانوادگی آرزو تمام وقتش را پر کرده و عملا همان چند مشتری هم که گاه‌ و بی‌گاه به آرایشگاه روجوع می‌کنند کارشان به دست آهو راه می‌افتد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا * و !Shîma!

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
- مانی تو رو خدا این‌جوری نکن قلقلکم میاد!
مانی از خنده ریسه می‌رود و پر طاووس بلندی را که در دست دارد دوباره دایره‌وار کف پاهایم می‌کشد.
- واقعا قلقلکت میاد؟ خیلی حال میده که!
پاهایم را روی هم تکان می‌دهم و آن‌ها را جمع می‌کنم. آنقدر خندیده‌ام که از گوشه چشمم اشک روان شده.
- دیونه نکن... ضعف کردم!
مانی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا * و !Shîma!

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
روی صندلی دادگاه در خودم مچاله می‌شوم؛ نمی‌دانم حکم قاضی چیست ولی خیلی چیزها برایم روشن شده است.
از آن زمان که سر و کله حمیدرضا و خانواده‌اش به زندگی‌ام باز شد، آرامش و خوشبختی‌ام مثل دو اسیر کت بسته درگوشه‌ای دور زندانی شدند! امید که چشم هایش را به رویم بست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا * و !Shîma!

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
گاهی اوقات، تمام عمرت را می‎دوی تا به حقیقت برسی اما وقتی به آن می‌رسی دلت می‌خواهد همه چیز را وارونه ببینی! وقتی صفحات زندگی‌ام را ورق می‌زنم می‌بینم صفحه به صفحه‌اش پر است از حماقت های جسورانه من! اعتمادهای بی‌دلیل و کورکورانه‌ام و دلبستگی نسنجیده‌ام که تمام هستی‌ام را یک جا به یغما برد و حالا این من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا * و !Shîma!

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
* ده سال بعد *

- مامان… مامان… کیانوش هنوز نیومده خونه؟
نگاهی به ساعت قدی گوشه هال می‌اندازم و با لبخند کیاوش را که در حال عوض کردن لباس هایش است نگاه می‌کنم....

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، * رهــــــا * و !Shîma!
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا