خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,217
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دیدن مینارد که لبخند زنان جلو می‌آمد، پوزخندی زدم. به پایش که کمی لنگ می‌زد نگاهی کردم و با همان پوزخند گفتم:
_واقعاً؟
لبخندش عمیق‌تر شد:
_واقعاً!
_می‌خوای به خاطر پات شکایت کنی؟
_شاهد هم دارم!
_جمع کنید مسخره بازی‌ها رو!
آمدم از کنارش رد شوم که جلوی در ایستاد. قدش از من بلندتر بود و دیگر حتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: fatemeh25278faty، Mr1381، paratis. 5 و 82 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,217
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
[HIDE-THANKS]
چشم‌هایم را باز کردم. روی صندلی بسته شده بودم. با دیدن انباری کهنه و کثیفی که نیمه تاریک هم بود، کنجکاو شدم.
عجیب بود؛ اما، هیچ احساس ترسی نداشتم. تنها کنجکاو بودم. همین!
بوی روغن سوخته و خاک همه جا می‌آمد.
هیچ کسی نبود. یعنی، مرا به دور از همه آورده و زندانی کرده بودند تا بمیرم و به کسی آسیب نزنم؟
باز هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: fatemeh25278faty، Mr1381، مهياربارنامه و 121 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,217
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
[HIDE-THANKS]
نگاه دکتر رابرت هم به زیر گلویم بود. این سکوت و رفتار عجیبشان دیگر داشت عصبی‌ام می‌کرد. بازی جدیدشان بود؟
دکتر رابرت جلو آمد و به نشانه‌ی پایین گلویم دست کشید. بی توجه به حضور من، گوشی‌اش را از جیبش بیرون آورد و شماره‌ای‌ گرفت. تماس سریع برقرار شد و دکتر رابرت خیلی کوتاه گفت:
_جنسن سریع بیا این‌جا. من میرم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Mr1381، fatemeh25278faty، 2727parsam و 127 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,217
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
[HIDE-THANKS]
با بی خیالی گفتم:
_این جا که لباسی نیست.
بی آن که جوابم را بدهد، راه افتاد و من هم پشت سرش رفتم.
همه جا تاریک بود. مکانی که در آن بودیم در واقع یک انباری قدیمی و به حدی شلوغ و کثیف بود که مشخص بود، سال‌هاست هیچ استفاده‌ای از آن نشده است!
جنسن بی هیچ حرفی به راهرو رسید و پله‌ها را دو تا یکی بالا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: fatemeh25278faty، Mr1381، Sahar 3210 و 112 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,217
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
مگر این نشانه چه بود که دین را تا این حد پریشان کرده بود؟ فقط دین هم نبود. هر کسی به یک طریق...
لعنتی، نمی‌توانستم به آن فکر نکنم! سعی کردم با حرف زدن از فکر فرار کنم:
_کجا قراره بریم؟
_شکار...
با شنیدن این کلمه لبخندی روی لبانم جا گرفت. شاید شکار کمی حالم را بهتر می‌کرد.
جنسن که متوجه لبخندم شد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: fatemeh25278faty، Mr1381، Sahar 3210 و 73 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,217
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
گوشی‌ام زنگ خورد. بی حوصله جواب ترسی را دادم:
_بله؟
_مادر بزرگم این‌جاست. می‌گه جواب سوالات رو می‌دونه.
ابروهایم را بالا انداختم و پرسیدم:
_کدوم سوالام؟
_همه چیز!
او واقعاً ساحره‌ای قهار بود و ذهنم را خوانده بود؟ شاید هم من قابل پیش بینی شده بودم! به همه‌ی اطرافیانم شک داشتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: fatemeh25278faty، Mr1381، Sahar 3210 و 71 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,217
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
ویرجینا لبخند کوتاهی زد و آرام زمزمه کرد:
_تو تبدیلت ناقص بوده. برای همین حافظت رو از دست دادی.
_چرا؟
کمی از قهوه‌اش را مزه مزه کرد. با بی قیدی شانه‌اش را بالا انداخت و جواب داد:
_شاید اون دخترِ که دخالت کرد، شاید خون اون خون آشام که قبل از تکامل و تبدیلت وارد بدنت شد... واقعاً نمی‌شه قطعی نظری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • تعجب
Reactions: fatemeh25278faty، Mr1381، Sahar 3210 و 90 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,217
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوزخندی زدم:
_راحت بگو من خدام!
ابروهایم را بالا انداختم. چشمکی زدم و با لبخند ادامه دادم:
_البته بد هم نیستا! می‌شه خیلی کارها باهاش کرد.
از روی صندلی بلند شدم و جدی پرسیدم:
_در مورد نشان بیش‌تر توضیح بده!
_در افسانه‌ها اومده که کسی با این نشان خواهد آمد!
_خب؟
_من هر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: fatemeh25278faty، 2727parsam، Mr1381 و 70 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,217
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
با وارد شدن به عمارت نگاه چپ چپ کیت را روی خودم احساس کردم.
چشم‌هایم را بی حوصله چرخاندم. از یخچال بطری نوشیدنی را برداشتم و یک جا سرکشیدم.
_تیا داری چی‌کار می‌کنی؟
محتویات بطری را سر کشیدم. با بی قیدی شانه‌هایم را بالا انداختم و به بطری اشاره کردم:
- می‌نوشم!
_الان رو نمی‌گم تیا! تو پای تلفن گفتی پلیس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: fatemeh25278faty، 2727parsam، Mr1381 و 79 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,217
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
خسته بودم. دوربین‌های امنیتی را خاموش کردم.
لباس راحتی پوشیدم.
با دیدن خودم در آیینه به یاد چشم‌های دین افتادم.
دستم را روی چشم‌هایم کشیدم و لبخندی زدم.
دین همیشه احساس خاصی را در من بیدار می‌کرد!
دین و جنسن ریسمان وصل شدن من به احساسات انسانی بود.
روی تـ*ـخت دراز کشیدم.
*
با شنیدن صدای در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Mr1381، fatemeh25278faty، born of darkness و 95 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا