خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,220
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
_خب؟
دکتر رابرت عینکش را جابه جا کرد و آرام گفت:
_یه افسانه‌ای هست که می‌گفت یه خون‌آشام اصیل و یه گرگ آلفا عاشق هم می‌شن و این عشق یه عشق واقعی بوده.
پوزخندی زدم:
_البته شکارچی‌ها می‌دونند که این فقط یه افسانه‌ هست و عشق واقعی وجود نداره! اونم بین یه خون‌آشام و گرگینه‌ی خالص!
دین لبخندی زد و آرام لـ*ـب زد:
_خیلی‌ها به طمع قدرت به هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تعجب
  • جذاب
Reactions: fatemeh25278faty، Mr1381، Sahar 3210 و 72 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,220
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
گوشی‌ام‌ زنگ خورد. همه ساکت به من نگاه کردند. مجبوراً گوشی‌ام را از جیب شلوارم بیرون کشیدم و با دیدن شماره‌ی براون اخمی کردم. دین که کنارم ایستاده بود، لـ*ـب زد:
_جوابش رو بده تیا... بیشتر از این مشکوکش نکن!
چشم‌ غره‌ای به دین رفتم. او حق نداشت در کارهای من دخالت کند!
با یادآوری نسبتی خانوادگی که با دین داشتم و رنگ چشم‌هایمان که اثبات...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: fatemeh25278faty، 2727parsam، Mr1381 و 72 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,220
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
با دیدن ماشین براون پوزخندی روی لـ*ـبم جا گرفت. چون ماشینش را هم آورده بود مشخص بود که تازه رسیده. پس چرا فوراً به من زنگ زدع بود؟ عجیب بود و برایم قابل درک نبود! آن هم براونی که از هیچ کسی کمک نمی‌خواست.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌هلیکوپتر را طوری نزدیک ماشین فرود آوردم که ماشین پر از خاک شود.
وقتی که بروان دستش را جلوی چشم‌هایش و دهانش گرفت، لبخندی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: fatemeh25278faty، Mr1381، Sahar 3210 و 62 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,220
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
پره‌های بینی جیک از تعجب و عصبانیت بالا و پایین می‌رفت. جورجینا لـ*ـبش‌ را گاز گرفت. سرش را پایین انداخت و آرام‌تر از قبل ل*ب زد:
_مامان از این که الکی مامانش رو جادوگر می‌خوندند متنفر بود و در آخر این تنفر باعث شد که در مورد جادوگری تحقیق کنه. با علمی که به دست آورد و البته کمی هم شانس، با یه جادوگر قدرت مند آشنا شد و بعد...
بروان که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: fatemeh25278faty، 2727parsam، Mr1381 و 58 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,220
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
صداها هر لحظه واضح‌تر و کلفت‌تر می‌شد. صدای خنده‌ی بلند آمد و میز به لرزه افتاد.
جورجینا دستم را محکم‌تر از قبل گرفت.
صدای خنده بالاخره قطع شد:
_واقعاً تو یه عفریت رو فرا خوندی؟ بعد از این همه سال نمی‌دونی که یه عفریت آدم‌ها رو اصلاً قبول نمی‌کنه! چه برسه به دیدنشون؟
جورجینا دست‌هایمان را رها کرد.
_سلام اِزر! چرا تو اومدی؟
_پیش کشتون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تعجب
  • عالی
Reactions: fatemeh25278faty، Mr1381، Sahar 3210 و 58 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,220
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم‌هایم را بستم. دست زبرش این بار دور انگشتانم حلقه شد.
آب دهانم را خوردم و بی حرکت ماندم. با دست زبرش انگشتانم را لمس می‌کرد.
ناگهان همه چیز ساکت شد. آرام چشم‌هایم را باز کردم. وسط جنگل بودیم. اما، درخت‌ها سیاه همه بودند و قسمت بزرگی هم خشک شده بودند.
برگشتم و در کمال تعجب با چشم‌هایی عسلی و موهایی به همان رنگ روبرو شدم! پوست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • ناراحت
Reactions: fatemeh25278faty، Mr1381، Sahar 3210 و 68 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,220
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاه دیگری به خانه‌ی دکتر رابرت کردم. حوصله‌ی دکتر رابرت را نداشتم. رویم را برگرداندم که صدای در را شنیدم و بعد از آن طنین مردانه‌ی دین:
_نرو!
چشم‌هایم را عصبی بستم و ایستادم. با قدم‌های بلند خودش را به من رساند:
_چی شد؟
با این سوالش یاد آواری که هرمس درست کرده بود، افتادم. چه بلایی سر بروان، جیک و جورجینا آمده بود؟
_نمی‌دونم!
_یعنی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: fatemeh25278faty، Mr1381، Sahar 3210 و 59 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,220
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگر حوصله‌ی ادامه‌ی بحثشان را نداشتم. تنها و تفکر لازم داشتم.
تند و بی حوصله قدم برداشتم؛ اما، دین سریع واکنش نشان داد و دستم را گرفت.
_کجا تیا؟
بدون تفکر گفتم:
_اسم من دِلانیه!
هنگ کردم. قدرت درک این حرف خودم را واقعاً نداشتم. دِلانی، با تمام وجود احساس نزدیکی عجیبی با این اسم داشتم‌...
دین آهی کشید. چشم‌هایش کمی تیره شد و گفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تعجب
Reactions: Mr1381، Sahar 3210، paratis. 5 و 59 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,220
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
چاقو را بدون آن که از بدنم بیرون بیاورد، با وحشی‌گری تمام در بدنم بالا می‌کشید و خون بیشتر و بیشتر می‌شد. حتی روی قلبم هم فواره‌های خون دیده می‌شد.
توان حرکت نداشتم.
بروان چاقو را از شکم تا نزدیکی سـ*ـینه‌ام کشید و داشت بالا تر می‌رفت که دست دین روی چاقو قرار گرفت و حرکتش را متوقف کرد.
هیچ وقت فکر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • تعجب
Reactions: fatemeh25278faty، 2727parsam، Mr1381 و 57 نفر دیگر

!Shîma!

معاونت بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/8/18
ارسال ها
549
امتیاز واکنش
32,220
امتیاز
398
زمان حضور
70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دیدن دست‌های غرق خونم، اخمی کردم:
_دین لپ تاپ رو بگیر و برو. من هم لباسم رو عوض می‌کنم و میام.
لپ تاپ را به دین دادم.
_با هم میریم. من تنهات نمی‌ذارم.
اخمی کردم:
_من بلدم از خودم محافظت کنم.
_اما...
_برو!
دین با دو دلی نگاهم کرد. آن قدر به او زل زدم که بالاخره قبول کرد و رفت.
آهسته از پله‌ها بالا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: fatemeh25278faty، Mr1381، Sahar 3210 و 61 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا