- عضویت
- 7/8/18
- ارسال ها
- 549
- امتیاز واکنش
- 32,220
- امتیاز
- 398
- زمان حضور
- 70 روز 21 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
گوشیام زنگ خورد. با دیدن شمارهی دین از آیینهی وسط ماشین به عقب نگاه کردم. در حال چراغ زدن و راهنما بود. بی حوصله گوشهای نگه داشتم. وقتی که دید خیال پیاده شدن از ماشین را ندارم، خودش از ماشین خارج شد و پیشم آمد. شیشه را پایین فرستادم که گفت:
_تو جریان آتیش سوزی رو از کجا میدونستی؟
_آتیش سوزی؟
_توی عمارت گفتی اوا هم آتش زدن و وقت...
_تو جریان آتیش سوزی رو از کجا میدونستی؟
_آتیش سوزی؟
_توی عمارت گفتی اوا هم آتش زدن و وقت...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
✌پرطرفدار رمان طغیان تاریکی (جلد دوم خیزش تاریکی) | ! Shîma ! کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com