خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای هق‌هقش بلند می‌شود:
- الی بیا ببین بدبخت شدیم! یا امام حسین خودت به دادمون برس! بیا ببین چه خاکی بر سرمون شده...وای! وای! وای!
دست‌هایم رعشه می‌گیرند. با همان دست‌های رعشه‌گرفته، چنگی به صورتم می‌اندازم، سوز می‌زند. من از وقتی به این خانواده پیوسته‌ام، معنی کلمه‌ی خونسردی را فراموش کرده‌ام. سریع هر چه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید:
- باشه باشه... بذار زنگ می‌زنم خدیجه شیفت عصر ببینم می‌تونه الآن بیاد تا من تو رو برسونم قم؟
- زحمت نکش.. نمی‌خواد این همه راه رو بیای.
مهرانا: نه اشکالی نداره. رفاقت به چه درد می‌خوره؟ خودم می‌رسونمت.
رفاقت؟ رفاقتی که در واقع آشنایی دو روزه است. آه خدای من؛ مرام این دختر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
- یعنی چی نگران نباش؟ کجایین؟ من دارم میام قم. فقط بگید بیمارستان کجاست؟
صدایش کمی بلند می‌شود:
- برای چی داری میای قم؟ مگه ابراهیم بهت نگفت نیا؟
صدای لرزانم فریاد می‌شود:
- مگه میشه نیام سمیه؟
صدای گریه‌های جگرسوز سمیه جواب من می‌شود! اشکم روی گونه‌هایم می‌چکد و ردی را که جای چنگم بوده است می‌سوزاند:
- چی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
بلند می‌شوم. دیگر تحمل ندارم. مهرانا که کنار دستم نشسته است، با بلندشدنم می‌پرسد:
- کجا میری؟
کوتاه می‌گویم:
- همین‌جا.
و به سمت آن زن مخوف که گوشه‌ی بیمارستان خیره به مادر و حاجی مانده است، می‌روم. با افتادن سایه‌ی قدم، سرش را به سمتم برمی‌گرداند. سعی می‌کنم از راه درستش وارد عمل شوم نه از راه حرص و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نظرم حال علی‌اکبر الآن از همه‌مان بهتر است. ما همه خسته و کلافه و گرسنه، او برای خودش رو تـ*ـخت لم داده است. دست و پایش شکسته‌اند و سی‌تی‌اسکن سرش نشان داد که سرش ضربه ندیده است. گفته‌اند باید دوباره بعد از بیست و چهارساعت استراحت، از سرش عکس‌برداری کنند. این همه استرس و نگرانی و خستگی و زحمت برای رسیدن به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
گوشی‌اش را از کیف شانه‌ایم بیرون می‌کشم. مدلش را نمی‌دانم؛ اما گوشی لمسی بزرگی است. دوبار روی صفحه کلیک می‌کنم که روشن می‌شود. به عکس روی صفحه که یک تِم آبی‌رنگ است نگاه می‌کنم؛ اثر انگشت می‌خواهد. کاش می‌توانستم وارد اتاقش بشوم و مانند پرستار، گوشی را به انگشتش بچسبانم و قفلش باز شود. اما چه می‌شود کرد؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
قبل از آنکه چشم‌هایم گشاد شوند و بر سرش فریاد بکشم " این‌جا ایران است، چه‌طور من را به خانه مجردی‌ات دعوت می‌کنی؟" تشکری می‌کنم و خیلی قاطع، تعارف بی‌جایش را رد می‌کنم.
بعد از رفتنش، به پلاستیک پُر نگاه می‌کنم؛ ساندویچ‌هایی که بویشان شکم گرسنه‌ام را شدیداً علاقه‌مند می‌کند. اولین ساندویچ را به دست مهرانا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوف بلند بالایی می‌کشم و با موجودی ده‌تومان ترک‌برداشته در کیفم، شش‌عدد نوشابه کوچک زرد و مشکی می‌خرم. پایم زق‌زق می‌کند؛ این کفش‌های پاشنه هفت‌سانتی دیگر دارند جانم را به ل**ب می‌رسانند. آن‌قدر نگران علی‌اکبر بی‌خاصیت بودم که حتی فراموش کردم لباس‌هایم را عوض کنم و با همان لباس‌های فُرم هتل آمده بودم. خوب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
حاجی با کمی رنجش نگاهم می‌کند که سریع پشیمان می‌شوم و سرم را به زیر می‌اندازم:
- ببخشید!
صدای حاجی به گوشم می‌رسد:
- تهمت و شک، گناهه دخترم. شاید اصلا چیز مهمی نباشه؛ یعنی یکی با یه ماشین به اسم یه خانم تصادف کنه، حتماً داره..استغفرالله!
سرم را بلند می‌کنم و فقط حاجی را نگاه می‌کنم. می‌خواهم ادامه دهد،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
از حرص و خشم، چشم‌های قهوه‌ایش تیره به نظر می‌آیند و صلبیه‌ی سفیدرنگش به سرخی می‌زند. رگ گردنش متورم شده است و حس می‌کنم الآن است که دماوند منفجر شود!
- کفتارصفت اون بابای مفت‌خورت بود. فکر کردی بابات قدیسه بود؟ بابای تو فرشته‌ی مقرب خدا و بابای من جهنمی‌الاصل؟ فکر کردی بابات کی بود، هـا؟ آخه به کی میگی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا