خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
و به دنبال این حرف، سیلی محکمی بر روی گونه‌ام می‌نشاند. همه‌چیز آرام و بی‌صدا، شبیه آن شب لعنتی می‌شود؛ همان شبی که من مانند امشب، بی‌تاب بودم. همان شبی که مانند امشب، می‌گفتم "بس است، پشیمان می‌شوی" اما انگار کیاوش کر شده بود. هنوز هم که نگاه آن شبش را به یاد می‌آورم، بدنم به رعشه می‌افتد. کیاوش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، MĀŘÝM و 7 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
«گذشته»
غذا خورده بودم و سیر سیر بودم. طبق گفته‌های معصومه، دقیقاً هجده‌ساعت و سی‌دقیقه خوابیده بودم. حاج‌مصطفی و مادر فولادزره منتظر بودند تا من حرف‌هایم را شروع کنم. معصومه و سمیه هم گوشه‌ای نشسته بودند؛ اما خبری از کیاوش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
حاجی بالاخره سرش را بلند کرد و پدرانه نگاهم کرد؛ " نگاه پدرانه‌ات را نمی‌خوام، ل**ب باز کن و حرفی بزن." نمی‌دانم این حرف را از چشم‌های خسته‌ام چه‌گونه خواند که گفت:
- قبلاً هم گفتم، تو عین دختر منی. تا هر وقت هم که بخوای، جا روی چشم‌های ما داری....

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
آه منِ لعنتی چه‌قدر همه را از خودم دور می‌کنم! از خودم متنفرم؛ از کیاوش هم همین‌طور، از البرز، از دماوند، از فاریا، از معصومه، از حاجی و طیبه‌خانم، از سمیه، از شهلای خدابیامرز، از شیرین، از ولدی و حتی آن دعاخوانِ لعنتی! ولی از هر چه و از هر که متنفر شوم، نمی‌توانستم از سام متنفر شوم؛ چون......

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
آمپرم بالا زد. حس می‌کردم از گوش‌هایم دود بیرون می‌زند و چشم‌هایم از حرص می‌سوختند. شقیقه‌هایم نبض می‌زدند. دستم‌هایم را مشت کردم که ناخُن‌های بلندم در گوشت دستم فرو رفت. اگر نمی‌زدمش، اگر این وقاحتش را تلافی نمی‌کردم، بدون شک می‌مُردم. دستم را بلند کردم تا کیفر گنده‌تر از دهان برداشتن را به او بفهمانم که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
«حال»
قلبم بی‌وقفه می‌زند؛ استرس جانم را فرا گرفته است. مدام از خودم را لعنت می‌کنم. وای‌وای اگر کیاوش بفهمد! دمار از روزگارم درمی‌آورد، سیاه و کبودم می‌کند. اگر بفهمد از هستی ساقطم می‌کند؛ وای الیسیما گور خودت را کندی!
- خانم خوشگله؟
آب دهانم را قورت می‌دهم. همه‌ی ائمه را به‌علاوه صد و بیست و چهارهزار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
"هتل بین‌المللی پنج‌ستاره (...)" سرم را بلند می‌کنم و به عظمت ساختمان نگاه می‌کنم. انبوهی از پنجره‌ها در مقابل چشم‌هایم نقش می‌بندد. قبل از آن که ضایع شود و "ندید بدید" خطاب شوم، سرم را پائین می‌کشانم. قدم‌هایم را به جلو می‌برم. از خیابان تا ورودی هتل، سنگفرش شده بود و نزدیک در، فرش قرمزی هم قرار داشت.
در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
شانه‌ای بالا می‌اندازد:
- لازم نیست این‌قدر رسمی باشی، من و تو دیگه همکاریم. اصلا بیا این طرف پیش من.
یک لحظه کیاوش فراموشم می‌شود، یک لحظه صرفاً برای خودم زندگی می‌کنم؛ بی‌حواس به گذر زمان. دسک را دور می‌زنم و روی صندلی چرخدار سرخابی کنارش می‌نشینم. مانیتور را خاموش می‌کند و می‌پرسد:
- اصل بده.
چنان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
رفته بود مسجد کنار همکاران قدیمی‌اش و قرار بود تا بعد از نماز ظهر، آن‌جا بمانند. من دوهفته پیش، در مصاحبه کاری شرکت کردم تا بتوانم تا حدودی خرجم را خودم بدهم و دیگر ول در خانه نچرخم و محض رضای خدا هم که شده، کمی مستقل باشم. شاید هدف اصلی‌ام این بود که وقتی به اندازه‌ی کافی پول جمع کردم، از دست علی‌اکبر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیر است، دیر است، دیر است، الآن کیاوش می‌رسد. من از دماوند متنفرم؛ به‌خاطر پدر لعنتی‌اش، به‌خاطر اشک‌های سمیه، به‌خاطر لجبازی‌های هفت‌سال پیش. من از دماوند متنفرم! اخمم تشدید می‌شود:
- من دماوند نمی‌شناسم.
می‌خواهم بروم که صدایش ناخواسته متوقفم می‌کند:
- الیسیما... چرا این‌جوری می‌کنی آخه؟ هنوز از من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 6 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا