خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
«گذشته»
با شنیدن حرف‌های حاجی، مخم سوت می‌کشد. کیاوش زودتر از من واکنش داد، بلند شد و گفت:
- یعنی چی حاج بابا؟ این حرفا یعنی چی؟
صدایم درآمد:
- حاجی من خواستم پناهم بدید نه این که ...
صدایم خش‌دار شد:
- برچسب عقد‌ای بهم بزنین.
قبل از حاجی طیبه‌خانم، رو به کیاوش کرد و گفت:
- ما که از اول هم می‌خواستیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم‌های آکنده از غمم را که دید، لحنش نرمتر شد:
- آخه دخترم، الآن که مثل اون ده‌روز نیست. من که نمی‌تونم دیگه علی‌اکبر رو هر روز و هر شب بفرستم بالا، خونه‌ی سمیه. پس فردا مسلم و زن و بچه‌اش خواستن بیان خونه‌ی ما، هم تو معذب میشی هم اونا... ما می‌خوایم تو عضوی از خانواده‌مون باشی و تنها راه هم عقد موقت تو و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
دو روز گذشت، من موافقتم را به حاجی و طیبه‌خانم اعلام کردم؛ اما علی‌اکبر‌خان به هیچ‌وجه زیر بار نمی‌رفت. مادرش از من خواست تا با او حرف بزنم و من اگرچه دل‌چرکین بودم؛ اما قبول کردم.
کیاوش در اتاقش بود. در زدم و با نفسی عمیق وارد شدم. در اولین لحظه، یاد چندوقت پیش افتادم که به خانه‌شان پناه آورده بودم. دکور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
شانه‌ای بالا می‌اندازد و می‌گوید:
- پس من میرم نمازم رو بخونم.
با شیرین‌زبانی می‌گویم:
- پیشاپیش قبول باشه مامان.
لبخندی می‌زند و می‌رود؛ هرچند لبخندش کوتاه است؛ اما زیادی به دل می‌نشیند. لفظ "مامان" بهترین چیز در دنیا برایم بود. وقتی کیاوش نیست و من با حاجی و مادر تنها هستم، آرامش و خوشبختی را با تمام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، MĀŘÝM، FaTeMeH QaSeMi و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا قیچی را جلو می‌آورد، همه‌ی توانم را جمع می‌کنم و قیچی را به سمت دیگری پرت می‌کنم. قبل از اینکه باز کیاوش بغرّد، خودم دهان خونین دردناکم را از هم فاصله می‌دهم و می‌گویم:
- نمی‌ذارم موهام رو کوتاه کنی...
همه‌ی این شب در عصبانیت کیاوش و اشک‌ها و دردهای من خلاصه می‌شود. این شب درد است و درد! این شب برای من،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
سمیه آرام و محتاط دستش را روی ساعدم می‌گذارد و هراسان می‌گوید:
- الی، تو رو خدا یه چیزی بگو نصف جون شدیم!
می‌خواهم حرف بزنم؛ اما صدا هم ندارم. دیشب از بس جیغ کشیده‌ام، صدایم بالا نمی‌آید، به خدا که بالا نمی‌آید. جوابم اشک است و اشک!
مادر را می‌بینم که دمپایی روفرشی به پا، از روی شیشه‌ها عبور می‌کند و به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
«گذشته»
کوله‌ام را برداشتم و داخلش را نگاه کردم؛ ریاضی، ادبیات، جغرافیا و زبان. امروز عجب روز پرکاری بود!
خواستم دکمه‌های یونیفرمم را ببندم که در باز شد و کیاوش وارد شد. هیجان‌زده بود و لبخند پهنی تمام صورتش را در بر گرفته بود. یک تای ابرویم را بالا دادم و گفتم:
- به به... کیاوش‌خان شاد و شنگول...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
بندهای اسپرت ریبوک البته تقلبی‌ام را گره زدم. کیاوش اصلش را می‌پوشید و من فیکش را می‌پوشیدم. همزمان با گره‌زدن بند اسپرت‌هایم زمزمه کردم:
- بـ ـوسـ خداحافظی دیگه چه عقد‌ایه؟
با دیدن ساعت مچیِ (CK) کیاوش که حالا مال من شده بود، از کله‌ام دود بلند شد: سیزده و پانزده دقیقه.
لعنت به تو کیاوش! اِاِاِ، ببین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
سمیه و معصومه به سمتم می‌آیند. حاجی با غم و کمی هم شک نگاهم می‌کند و می‌رود. مادر اما شکی به دل ندارد. نگاهش هنوز رنگ غم دارد و بس! شاید هنوز نفهمیده که معنی برچسبِ هـ ـر*زه‌ای که علی‌اکبر به من زد، چیست!
معصومه یک لیوان آب‌قند به دست دارد و شاید من منتظر کمی آب‌قند هستم تا اندکی از ضعفم کم شود. یعنی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
اگر جایش برود، آیا جای این زخم‌ها از قلبم هم می‌رود؟ یعنی پمادی هست که کلمه‌‌ها را از ذهن حاجی و مادر پاک کند؟ شکستگی بدنم به کنار، من قلبم شکسته است؛ آیا آن را هم گچ می‌گیرند؟
صدای معصومه من را از فکرهای درهم برهمم بیرون می‌کشد و به سمت واقعیت پرتاب می‌کند:
- پس من رفتم زنگ بزنم. الی پاشو لباس بپوش.
نه،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا