خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
روی نیمکت می‌نشینم. خدا می‌داند با چه خفت و خواری از هتل خارج شدم. نگاه خانم‌هایی که مشغول تمیزکردن راهرویی بودند که اتاق دماوند در آن بود. چرخیدن نگاهشان روی لباسی که متعلق به خودم نبود؛ احتمالا از برای روژین عزیز بود. لباس خودم پاره و خونی بود، وگرنه به چنین خفتی که مجبور شوم لباس دیگری را تن بزنم، هرگز،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستی از عالم غیب روی شانه‌ام زد و صدایی در گوشم پچ‌پچ‌وارانه پیچید:
- سگ درصد.
بلند جیغ کشیدم. ترسیده بودم، نکند دزد باشد؟ و صدا همراه نفس‌های کشدار گرمی در گوشم طنین انداخت:
- چته دختر؟ علی‌اکبرم.
نفس‌هایم منقطع از دهانم خارج شد و کوبش قلبم آرام گرفت. نفسی عمیق کشیدم و با صدایی که هنوز کمی می‌لرزید، گفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
بگویم و خودم را از شر این افکار و موج‌های منفی رها کنم؛ اما حرف‌ها پشت ل**ب‌هایم می‌ماند. نمی توانستم، نمی‌توانستم بگویم و محبت علی‌اکبر را از دست دهم. من یک منفعت‌طلب بدون منفعت بودم؛ از هیچ‌چیز نمی‌توانستم سود ببرم، یا قدر منفعت را نمی‌دانم یا وقتی می‌دانم، منفعت ضرر می‌شود. طلا را به دست من بدهند، به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهرانا با ناراحتی و کلافگی و خسته از حجم آن همه بحث با کارمندها می‌گوید:
- به خدا دست منم نیست، دست بابامم نیست. مگه نمی‌بینی از صبح تا حالا دارم چند نفر رو رد می‌کنم؟
می‌زند زیر گریه و با بغض و چشم‌های اشک‌آلود می‌گوید:
- به خدا بریدم از بس درامِ اجتماعی گوش دادم؛ ولی بولله ما هم عین شما. این‌جا هتله،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهرانا با لحن میانجی‌گرانه‌ای می‌گوید:
- هیچی دادا...
میان کلامش می‌پرم. خدا را چه دیدی، شاید این میلاد باعث شد من اخراج نشوم. برای اخراج‌نشدن به هر ریسمانی چنگ می‌زدم، حتی اگر آن ریسمان، میلاد نکبت باشد:
- بودجه نیست اَد باید من اخراج شم.
میلاد با سگرمه‌های در هم فرورفته رو به مهرانا می‌غرد:
- می‌خواین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
کیفم را چنگ می‌زنم، اشک‌هایم را پاک می‌کنم. می‌دانم که جای من دیگر در این هتل نیست. به در و دیوار و مبل‌ها و دسک و پرچم کشورهای طرف قرارداد به‌علاوه پرچم سه‌رنگ خودمان، به همه‌چیز نگاه می‌کنم. مهرانا نیست، وگرنه از او هم تشکر می‌کردم که مراعاتم را کرد و مثل یک دوست خوب پا به پایم زحمت کشید. فقط کاش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
افسر درجه‌دار رو به دماوند می‌گوید:
- شما ساکت باشید لطفا.
و رو به من ادامه می‌دهد:
- با شمام خانم محترم...مزاحمتون شدن؟
به سمت دماوند برمی‌گردم. با نگاهش التماس می‌کند برایش دردسر درست نکنم. به این فکر می‌کنم که اخیراً واقعا مزاحم زندگی‌ام نشده است؟ قلبم رضا به مزاحم تلقی‌کردنش رضا نمی‌دهد؛ مزاحم که از تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
از گوشه‌ی چشم می‌بینم که موهایش را کلافه جابه‌جا می‌کند:
- اتاق رو به‌مدت یه سال کرایه کردم.
پوزخندم بلندتر از همیشه است:
- اونا هم بهت دادنش. باشه، باور کردم؛ آقای موحد دوست اون پدر مفت خورتِ .
چشم‌هایش را می‌بینم که کمی گشاد شده‌اند. چشم‌هایم را کامل باز می‌کنم و روبرویش می‌گویم:
- این رو گفتم که فکر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
چه‌قدر مهربان است غلط اضافه‌ام را که به رویم نمی‌آورد. اما من از موضعم کناره‌گیری نمی‌کنم:
- لازم نکرده.
به فرمان می‌کوبد:
- آخه تو چرا این‌قدر لجبازی؟ با من لجبازی می‌کنی به درک، چرا با خودت؟
به صورتش که کمی سرخ شده است نگاه می‌کنم و می‌گویم:
- تو تنها لطفی که می‌تونی به من بکنی اینه که دست از سرم برداری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهلقا ابروهایش را بالا می‌اندازد، چشم‌های ریز قهوه‌ایش را درشت می‌کند و با طعنه می‌گوید:
- عجیبه والا...از علی‌اکبرخان بعیده اجازه بده زنش بیرون کار کنه.
با حفظ همان لبخند به سمتش برمی‌گردم و می‌گویم:
- علی‌اکبرخان روشنفکر هستن.
رویش را برمی‌گرداند و من رو به زینب می‌گویم:
- نی‌نیت رو میدی بگیرم؟
با لبخند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا