خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
جیغ می‌کشم:
- من هیچ حرفی با تو ندارم، .دست از سرم بردار! آتیش به جونم ننداز دماوند، من دیگه حوصله‌ی خودم رو هم ندارم، التماست می‌کنم پاپیچ من نشو! خب؟ ببین من داغون‌تر از اونم که تو بخوای از من پولی بگیری، هیچی ندارم؛ هیچی! اصلا برای چی برگشتی ها؟
غرشش لالم می‌کند:
- چون دوستت دارم لعنتی!
چشم‌هایم گشاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
به مادر گفته بودم اگر علی‌اکبر پرسید الی کجاست؟ بگویند رفته است مسجد و این اخیراً در پایگاه بسیج واقع در مسجد، قرآن یاد بچه‌ها می‌دهد. مادر اول کلی سرزنشم کرد؛ اما با التماس‌هایم بالاخره پذیرفت.
هنوز خسته و کوفته‌ام که مادر می‌گوید:
- باند زخم‌های علی‌اکبر رو عوض کن.
بتادین را برمی‌دارم و به اتاق می‌روم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 2 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
آهی می‌کشم و بیرون می‌روم و به مادر می‌گویم که نگذاشت باندش را تعویض کنم. با همان لباس‌ها روی مبل راحتی می‌نشینم و چشم‌هایم را می‌بندم. خسته‌ام، حالم از خودم و این زندگی بی‌محتوایم به هم می‌خورد. دلم از علی‌اکبر پر است؛ خیلی هم پر است. تاوان اشتباه نکرده‌ام را بارها پس دادم؛ ولی نمی‌دانم چرا بی‌خیال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
متعجب به دماوندی که این حرف را زده بود، نگاه می‌کنم. دختری که روژین معرفی شده است، به سمتش می‌رود و با ناز و کرشمه می‌گوید:
- اومدم سورپرایزت کنم عشقم.
و بعد دربرابر چشم‌های حیرت‌زده‌ی من و میلاد و حتی خود دماوند به سمت دماوند می‌رود.دماوند لبخند گیجی می‌زند و چیزی می‌گوید که نمی‌شنوم؛ اما خنده‌ی با ناز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
تقریبا دو هفته‌ای از آن روزی که من به عوضی‌بودن او پی بردم می‌گذرد. دقیقاً از همان روز به بعد دیگر او را ندیدم؛ نه او را، نه روژین جانش را!
همین که پایم را بیرون از هتل می‌گذارم، با دیدن تاریکی هوا نفرین است که نثار خودم و خدیجه می‌کنم. ماشین آقای موحد، رئیس هتل و پدر مهرانا، را می‌بینم که از پارکینگ بیرون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
کسی من را با مهر صدا می‌زند و بی‌وقفه می‌گوید:
- الیسیما...عزیزم؟..چت شد؟الیسیما...
طرف مقابل برایم مهم نیست، مهم این است بعد از تکرار آن خاطره‌ی لعنتی، بر دردم مرهم است. دست‌های سرد را روی پیشانی و صورتم حس می‌کنم. با دیدن برق گردنبند استیل مخم به کار می‌افتد؛ گردنبند استیل، استیل...دماوند!
خودم را کنار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Narges_Alioghli، Nirvana و 2 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
با حرص نگاهم می‌کند و می‌بینم که چشم‌هایش به سرخی می‌زنند. می‌خواهد خشمش را بر سرم خالی کند؛ اما نفسی می‌کشد و صدایش را کنترل می‌کند:
- دروغگوی عوضی؟ منظورت چیه؟
نمی‌خواهم بگویم تا با خودش فکر کند خیلی برایم مهم است؛ اما در عصبانیت مغزم کار نمی‌کند:
- برمی‌گردی به من میگی دوست دارم، می‌میرم برات، فرداش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دست‌های لرزانم، کمربندم را می‌بندم. نمی‌دانم صدای آهنگ راک پخش‌شده از ماشین چاشنی هیجان قضیه شده است یا کوبش قلب من؟ دست به دامان خدا می‌شوم؛ می‌دانم جز او کسی نیست که به دادم برسد، حتی دماوند هم وسیله است. آب دهانم را قورت می‌دهم و برمی‌گردم که باز ببینم پشت سرمان است یا نه، که دماوند بلند می‌گوید:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Narges_Alioghli، Nirvana و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستم را به سختی، اهرم می‌کنم تا نیم‌خیز شوم که سوزشی در پهلویم، جیغم را در می‌آورد.
جیغم با دیدن قامت دماوند در پوشش لباس راحتی مصادف می‌شود. چشم‌هایش سرخ سرخ‌اند و این سرخی شاید ناشی از خستگی و بی‌خوابی باشد. به سمتم می‌آید و می‌گوید:
- بیدار شدی؟ تکون نخور، تکون نخور...زخمت رو دیشب رو هوا بخیه زدم، بهت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
خیلی دلم می‌خواهد برخلاف خواسته‌اش، همه‌چیز را بلند بلند در صورتش فریاد بکشم و سختی‌های مادر بدبختش را به رخش بکشم و به او بفهمانم ارزش اشک‌های سمیه را ندارد؛ اما نمی‌گویم، ل**ب فرو می‌بندم. خوشم نمی‌آید با او حرف بزنم:
- ساعت چنده؟
با همان اخم‌های در هم فرورفته، خیره به پنجره‌ی اتاق می‌گوید:
- نُه.
هراسان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا