خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
داغ می‌کنم، باز روی مدار جنون و دیوانگی می‌روم:
- خاک بر سرت احمق بی‌عرضه...لعنتی اون مادرته...می‌فهمی؟ نه نمی‌فهمی؛ چون اون البرز توی گوشت رو با شرُوِرهای خودش پر کرده...کور شدی دماوند..نمی‌تونی بد و خوب رو از هم تشخیص بدی. نمی‌تونی شیطون رو از فرشته تشخیص بدی.
بر سرم داد می‌کشد و با حرص می‌گوید:
- آره تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
- باشه..حداقل بیا از اون ور بشین..این‌طوری درست نیس.
- نمی‌خوام.
به لباس سرمه‌ای روحانیتش چنگ می‌زنم. چرا هیچ‌وقت تلاش نکردم سر و سامانی به زندگی‌ام با علی‌اکبر بدهم؟ من در حق خودم جفا کردم. می‌توانستم برایش همه‌چیز را توضیح بدهم. مشکل بزرگ من این بود؛ اشتباهی که می‌کردم پایش نمی‌ایستادم. هیچ‌وقت برای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
در را باز می‌کند و وارد اتاق می‌شود. آرام‌آرام به سمتش قدم برمی‌دارد. کنار تـ*ـخت می‌ایستد. به مادر پیچیده‌شده در دم و دستگاهش نگاه می‌کند. بدون حرف و حتی احساس، تیز، به مادرش نگاه می‌کند. آن‌قدر همان‌طور تیز و صامت نگاهش می‌کند که من خسته می‌شوم. بالاخره ابروهایش در هم می‌پیچند. در صورت مادرش خم می‌شود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
خنده‌ام می‌گیرد. با چشم و ابرو به مسلم اشاره می‌کنم. مسلم اشاره‌کردن‌هایم را که می‌بیند، خنده‌اش می‌گیرد. سری تکان می‌دهد و در حالی که سعی می‌کند خنده‌اش را بخورد، می‌گوید:
- شما بفرما زن‌داداش بشین توی ماشین. من و معصومه چیزا رو میاریم.
می‌دانم اصرار دیگر فایده ندارد، پس به ناچار چشمی می‌گویم و به سمت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
حس می‌کنم تا به حال، هیچ‌چیز را تا این حد دوست نداشته‌ام. درست هفتم سمیه بود که فهمیدم باردارم و از آن پس تصمیم گرفتیم تا پس از زایمان من، به خانه‌ی حاجی بیاییم. علی‌اکبر بیشتر در خانه بود، محل کارش تهران بود دیگر؛ اما خب باز هم می‌شد وقت‌هایی که نبود و مادر هوای من را داشت. همه زیادی هوایم را داشتند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابروهای چشم‌آبی که اشتباه نکرده باشم نامش یاسمن بود، در هم می‌رود. شاید او هم مانند من از لفظ "عقد‌ای" خوشش نیامده است. خودم را جمع و جور می‌کنم، باید از خودم و علی‌اکبری که نیست، دفاع کنم:
- خب؟چرا اومدی این‌جا؟ می‌خواستی بدونی زنشم؟
یاسمن پوزخند می‌زند:
- از اولشم می‌دونستم زن اولشی، تو نمی دو...
میان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
به سمتش می‌آید و جلوی پای دماوند تف می‌اندازد. فکش منقبض شده است. نکند سکته کند؟ پوزخند می‌زند و می‌گوید:
- تف به اون بی رگ و ریشه‌ای که سواستفاده‌گر باشه!
دماوند از پشت سرم، درست کنار گوشم، با حرص می‌غرد:
- این‌جا دادگاه توئه نه من! پای من رو وسط نکش..بی رگ و ریشه هم خودتی و هفت جد و آبادت مرتیکه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 5 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
رگ علی‌اکبر بدجوری بیرون می‌زند. نکند پاره شود؟ یاسمن را کنار می‌زند و در حین جلوآمدن صدایش را روی سرش می‌اندازد:
- یه خواستنی نشونت بدم اون‌ورش ناپیدا سگ عوضی تا بفهمی چشم‌داشتن به نامـ*ـوس مردم یعنی چی!
کودکم آرام صدایم می‌زند. در این آشفته‌بازار که جو متشنج است و هر کس دیگری را به چالش می‌کشد و تحقیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
«می‌دونی کی سام رو کشت؟ تو! می‌دونی کی باعث مرگش شد؟ تو! می‌دونی کی زندگیش رو زهرمار کرد؟ تو! می‌دونی کی داغ محبت به دلش گذاشت؟ تو! می‌دونی سام چی می‌خواست؟ شیرین!»
جواب این یکی، فرق می‌کرد. دستی به پیشانی‌ام می‌کشم. سرم درد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، شاهین و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
رها لبخند کوتاهی می‌زند و رو به سمت سانازی که تا انتها سرش را در گوشی‌اش کرده است، می‌کند و می‌گوید:
- سانازخانم؟ ول کن اون لعنتی رو!
ساناز در حالیکه تندتند چیزی را تایپ می‌کند با خنده می‌گوید:
- شما که نمی‌دونین چی نوشته این نکبت.
دماوند با خنده می‌گوید:
- نمیشه نوشته‌ی این نکبت رو بگی ما هم بخندیم؟
ساناز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا