خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
منم مادرم رو خیلی زیاد دوست داشتم؛ ولی خودش می‌دونه که چرا این دوست‌داشتن رو نابود کرد. دیگه دلم نمی‌خواد بیشتر از این چیزی بگم... فقط این رو بدون، یه جایی به بزرگی آسمون توی قلبم، برای مادرمه، برای سمیه! سمیه‌ای که البرز رو ول کرد به حال خودش، درسته اون موقع‌ها البرز وضع خوبی به‌خاطر مردن خواهرش و مشکلاتش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
مانند قطره در دریا، سوزن در انبار کاه، در بی‌فرهنگی گم شده‌ایم! چه بگویم؟ مگر زادگان کوروش، قسم‌خوردگان به کتاب محمد(ص)، رام‌کنندگان مغول، نوادگان آدم و حوا، دانشمندان پارسی که می‌خواستند تا ثریا بروند، این‌چنین بودند؟
من در این خراب‌شده چه می‌کنم؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
قاه‌قاه می‌خندند. خنده دارد لعنتی‌ها؟ حجاب من خنده دارد؟ مگر ادعای روشنفکریتان نمی‌شود؛ آیا این هم در قاعده‌ی "روشنفکر"بودنتان است؟ اینکه من با شما فرق دارم خنده دارد؟ چادر از سر بکشم، شال را عقب که نه، کلا در بیاورم، مانتویم را از وسط پاره کنم، پاچه‌های شلوارم را بالا بدهم و موهایم را افشان کنم خوب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
دماوند من را عقب می‌کشاند و می‌گوید:
- تو رو خدا ببخش سامیار...میشه برید؟
همه‌شان می‌روند و بعد مدت نه‌چندان کوتاهی، دماوند بازمی‌گردد. تلوتلو می‌خورد و این‌بار اساسا ناخوش است. کم‌کم شعله‌های بیم و هراس، در درونم روشن می‌شود و دوست دارم هر چه زودتر بلند شوم و بروم. یک سرنگ هم در دستش است. به جای آنکه به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
امشب، به تاریکی و سیاهی همان شبی بود که علی‌اکبر نوزده‌ساله عوض شد؛ امشب درست مانند همان شب، الیسیمای بی‌نوا را بدبخت‌تر کرد و قلب نالانش را بیشتر از قلب، شکاند. کمرم دیگر بیش از این خم نمی‌شود، خدایا چه‌قدر از این "زجرهای سریالی" مانده است؟
***
ساعت چهار صبح است. روی پهلو می‌چرخم و به چهره‌ی در خواب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
تمام آن شش‌ماه بیچارگی، هر روز دم خانه‌ی حاجی این‌ها بودن، درزدن و بازنکردن در، زنگ‌زدن و جواب‌ندادن، سیلی حاجی بر صورت علی‌اکبر و تمام بدبختی‌های دیگر، امشب به پایان رسید. شاید نتوان به راحتی گفت "تمام شد"؛ چون این چرخه هنوز هم ادامه دارد و ذهن‌ها، گاهی به گذشته برمی‌گردند و محال است این اتفاق فراموش شود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوفی می‌کشم و نخ و سوزن را از روی چرخ خیاطی‌ام برمی‌دارم و به سمتش می‌روم. سر نخ را در دهانم می‌کنم و نیم‌نگاهی به علی‌اکبر می‌کنم. آن را در سوزن می‌کنم و دکمه‌ی کنده‌شده را از او می‌گیرم و غر می‌زنم:
- چه‌طوری کندیش؟
آرام می‌گوید:
- یهو دراومد...
آن را می‌دوزم و خم می‌شوم نخش را بکنم. لـ*ـبم به دستش می‌خورد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهم را به نگاهش می‌دوزم:
- من نمی‌تونم با تو به برلین بیام. من نمی‌خوام زن بد قصه‌ها بشم، من نمی‌تونم به علی‌اکبر، به شوهرم پشت کنم و با تو بیام..از همه مهم‌تر، من نمی‌تونم آیلین رو ول کنم. نفس من به نفس این بچه بسته‌اس..یه روز نبینمش می‌میرم..
شکایت می‌کند:
- ولی... ما می‌تونیم خودمون با هم بچه‌دار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلافه دست در موهای قهوه‌ایش می‌کشد و می‌گوید:
- از اولم بوده؛ ولی سرش به کار خودش گرم بوده.. تا اینکه می‌شنوه بابات مرده و بابای من پولا رو برده! حالا دنبال اینه تا اون پولا رو پس بگیره! اونم عین توئه، فکر می‌کنه البرز دزده!
از سر ناچاری بلند می‌نالم:
- از کجا بدونم راست میگی دماوند؟
با ناراحتی و کلافگی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
نیم‌خیز می‌شوم که می‌گوید:
- حداقل بشین شربتت رو بخور و بعد برو..این‌قدر منفور شدم که حتی نمی‌تونی نیم‌ساعت تحملم کنی؟
می‌نشینم. خوب نگاهش می‌کنم و سعی می‌کنم تصویر قشنگی از او در ذهنم داشته باشم. نه برای آنکه هر وقت دلتنگش شدم، یادش کنم، نه! من قرار است از این خانه که بیرون رفتم، اسم دماوند را از حافظه‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا