خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
در خیابان قدم می‌زنم. هر شروعی بالاخره پایانی هم دارد. من باید به دماوند می‌گفتم. من همیشه احمقم. به پای نگفتن مسئله‌ی مهم زن بودنم بود که علی‌اکبر دورم را خط کشید؛ ولی باز هم درس نگرفتم و بیش از شش‌ماه دماوند را بازیچه قرار دادم. دماوند به کنار، قلب بدبختم را قربانی کردم!
لباسم کشیده می‌شود و به سمت همان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Saghár✿ و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
با کمی حیرت نگاهش می‌کنم. چه‌طور فهمید زن علی‌اکبرم؟! چشم‌هایش را می‌بندد و پوف کلافه‌ای می‌کشد:
- تعقیبت می‌کردم می‌دونستم خونه‌ی اونایی. همیشه با خودم می‌گفتم اون خانواده چه‌طور تو رو قبول کردن، حالا می‌فهمم..
پوزخند می‌زند؛ فکر کنم به خودش:
- من یه احمق به تمام معنام.
کلافه سرش را به کف دستانش تکیه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
از چشمی نگاه می‌کنم؛ اما کسی را نمی‌بینم. شانه بالا می‌اندازم که باز صدای زنگ بلند می‌شود. با خودم کنار می‌آیم و در را باز می‌کنم و با دیدن دماوند بلند می‌گویم:
- هیـن!
شل و وارفته به دیوار تکیه داده است. سرش را بلند می‌کند و من با دیدن چشم‌های سرخش، دل‌نگران می‌شوم. یک هفته به خودم دیکته کرده بودم "دماوند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
باز قلبم شروع به خام‌شدن می‌کند، باز نرم می‌شود؛ اما صدای وجدانم که طبق معمول وقتی دماوند را می‌بیند اخطار می‌دهد، بلند می‌شود. دماوند با حالی خراب می‌گوید:
- من..تو..رو..می‌خوام..و..تو..علی اکبرو!
دست دیگری یقه‌ام را از پشت می‌کشد و من از دماوند دور می‌شوم. جیغ می‌کشم. به بالای سرم نگاه می‌کنم و با دیدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
دماوند: اسم بابام رو که می‌خوای بیاری دهنت رو آب بکش. یه بار دیگه توهین کنی، چنان می‌زنم که کمر راست نکنی.
علی اکبر: و فکر کردی منم می‌شینم نگات می‌کنم؟ هنوز انتقام یک‌هزارم بیچارگی‌های سمیه رو هم ازت نگرفتم.
با پوزخند به قد و قواره‌اش و چشمان خمارش اشاره می‌کند:
- خوبه سمیه نمی‌بینتت..
دماوند: هه..تو به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگر خانه ساکت و سوت و کور شد؛ درست شبیه خانه‌ی سمیه شد. معصومه هم ازدواج کرده بود و دیگر در جمعمان نبود. اگر او بود، شاید من کمتر اذیت می‌شدم. حداقل یک همدم بود تا با او حرف بزنم. همه کس من در آن خانواده، علی‌اکبر بود و پس از آن شب، تنها کسی که نخواست حتی نگاهمم کند، او بود. همه‌چیز برایم رنگ باخته بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
«حال»
- کیه؟
- منم سمیه بانو! دو روز نبودم فراموشم کردی؟
هیجان خفته‌ای در صدایش حس می‌کنم:
- این چه حرفیه؟
و در را باز می‌کند. از بیست و دو پله‌ی گرانیتی بالا می‌روم. همین که وارد حیاط می‌شوم، یاد زمانی می‌افتم که برای اولین‌بار می‌خواستم به خانه‌ی سمیه بیایم؛ آن هم به دعوت خود سمیه. چشم‌هایم را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
در را رها می‌کند و به داخل می‌رود. سریع کفش‌هایم را از پایم در می‌آورم و به سمتش می‌دوم. شاخه گل‌های رز سفید از دستم روی گل‌های فرش می‌افتند. بازویش را می‌گیرم و به سمت خودم برمی‌گردانم. اشک‌هایش را که می‌بینم، ماهیچه‌هایم منقبض می‌شوند و حرص و غم در عمق قلبم جای می‌گیرد. می‌پرسم:
- کی ناراحتت کرده سمیه؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
اشک‌هایش را پاک می‌کند و دوباره می‌گوید:
- چند ماه اول خوب بود تا آقام مرد. دیگه کمتر کسی به من گیر می‌داد و همه درگیر مردن آقام بودن..حقیقتش من توی اون خانواده، کسی جز مصطفی رو دوست نداشتم. اون موقع مصطفی مسلم و معصومه رو هم داشت و من حتی از طیبه و بچه‌هاش هم خوشم نمی‌اومد. آقام همیشه بهم سخت می‌گرفت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، Narges_Alioghli و 4 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,239
امتیاز واکنش
26,385
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
از بس گیج و ناراحتم که نمی‌توانم تلفن را بردارم و اورژانس را خبر کنم، فقط بلدم جیغ بکشم و برای سمیه از دماوند بگویم، جیغ بکشم و از او و خدا بخواهم نمیرد، جیغ بکشم و بگویم دوستش دارم.
آن‌قدر جیغ می‌کشم و بر سر و صورت خود می‌زنم که طیبه هراسان بالا می‌آید و او هم جیغ می‌کشد:
- یا حضرت عباس..
و گل‌های سفید رز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان من به برلین نمی روم | سناتور کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، FaTeMeH QaSeMi، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و 5 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا