خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: ریحانه_سعادت

  1. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...به دلیل اینکه پریناز دیر اعتماد می‌کرد، سر و کارش باز هم به کلینیک من می‌افتاد. آهسته به میزم نزدیک شدم. پرونده‌ی دخترک، هنوز روی میز بود. صفحه‌ی اول، که مربوط به اولین جلسه‌ی روان‌درمانی بود برداشتم و به کلماتی که با جوهر خودنویسم رویش نقش بسته بود چشم دوختم. #ریحانه_سعادت...
  2. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...قندان داد. - گوش‌هاش رو گرفتم و پچ زدم: صدایش را پایین آورد و ادامه داد: - حامد آرومتر؛ ولی انگار نشنید چون بدتر رخت و لباساش رو کوبید به در و دیوار! لبخندش جاندارتر شد و این هشداری بود برای آژیر قرمز. اجازه‌ی ادامه دادن ندادم و با قاطعیت گفتم: - نگام کن! #ریحانه_سعادت #ممنون_که_کپی_نمیکنی
  3. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...حالا به من خیره شده بود. پریناز آموخته بود که چطور باید خود کنترل گری داشته باشد. لبخند کمرنگی زدم و در جواب گفتم: - منتظر بودم برام تعریف کنی و من بشنوم. دخترک در خود مچاله شد. قطره اشکی که از چشمانش چکید، خون خشک شده‌ی روی گونه‌اش را هم شست و پایین راند. #ریحانه_سعادت #ممنون_که_کپی_نمیکنی
  4. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...پس چه می‌شود که آهو کوچولوی خانواده‌ی صفویان، روزی اینچنین تنها می‌شود؟ نفهمیدم کی بالش زیر سرم خیس از اشک شد. با حرص صورت خیسم را پاک کردم. تحت هر شرایطی، باید در یک فرصت مناسب زیر زبان مامان را بیرون می‌کشیدم و خودم را از این عذاب چند ساله خلاص می‌کردم. *** #ریحانه_سعادت #ممنون_که_کپی_نمیکنی
  5. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...آقابزرگ به اون ربط داشته باشه حسین خون به پا می‌کنه. حسین آقا صفویان می‌توانست روزی پیش چشم برادرش، سولماز را گردن بزند؟! بعید می‌دانم! - خیالت راحت مامان. همان لحظه قامت بابا که از در آسانسور بیرون آمد پیش چشمم روشن گشت. درست می‌دیدم یا واقعاً تنش می‌لرزید؟! #ریحانه_سعادت...
  6. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...و در صورت خیسم خیره شد و آهسته لـ*ـب زد: - آقابزرگ داره از ارومیه می‌یاد. همین جمله کافی بود که من چون آش، روی مبل وا بروم‌. حالا حال من هم دست کمی از مامان نداشت؛ پس ترسم بیخود نبود. این تلفن دست آخر جان من را خواهد گرفت! *جیران در ادبیات آذری، به معنای آهو است. #ریحانه_سعادت...
  7. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...صفویان بودم از جا بلند شدم و جلوتر از آنها که دوشادوش یکدیگر قدم بر می‌داشتند به راه افتادم. باید قبل از رسیدن به خانه، با فخری بانو یا سارا تماس می‌گرفتم و ورود مهمان ناخوانده را اطلاع می‌دادم؛ فقط خدا خدا می‌کردم خانواده‌ی گودرزی منزل ما را ترک کرده باشند. #ریحانه_سعادت #ممنون_که_کپی_نمیکنی
  8. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...چه دخلی به خانواده‌ی شما داره؟ مگه... با به صدا درآمدن موبایلش، کلامش نصفه ماند و من که دلم را صابون زده بودم تا دست آخر امروز سر از کار آهوی مرموز و خانواده‌اش در بیاورم، ناکام ماندم. سروش ببخشیدی نثار آوا کرد و صندلی را به مقصد انتهای راهرو ترک کرد. #ریحانه_سعادت #ممنون_که_کپی_نمیکنی
  9. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...داره و سریع ما رو رسوند بیمارستان وگرنه آوا... با حرکت حسین آقا سروش حرفش را خورد. همانطور که با سر پایین افتاده از کنارم رد میشد تا به اتاق برسد، دستی به بازویم زد و آهسته گفت: - دست شما درد نکنه پسرم. بعد هم بی تعلل در سفید رنگ را گشود و وارد اتاق شد. #ریحانه_سعادت #ممنون_که_کپی_نمیکنی
  10. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...درک کرده که بدون هیچ تعارف اضافه‌ای گفت: - کاری نکردم که، منو بی خبر نذارید. از چه چیز می‌خواست خبردار شود؟! حال دخترک سرتق زبان نفهم لابد! در مقابل خواسته‌اش باشه‌ای گفتم و به طرف خروجی آلاچیق راه افتادم. باید می‌دویدم که طول دراز حیاط سریعتر طی می‌شد. #ریحانه_سعادت #ممنون_که_کپی_نمیکنی
  11. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...صدای بلند زنگ موبایل آوا مانع شد. دخترک دستش را از لای پتو بیرون کشید و موبایل لرزانش را به گوش گرفت. چند لحظه‌ی بعد چهره‌اش رنگ اضطراب گرفت و درون موبایل نالید: - چی؟؟ چی شده؟... نه!... کدوم بیمارستان؟ کلمه‌ی آخرش جرقه‌ای شد که هرسه ما با ترس به او خیره شویم. #ریحانه_سعادت...
  12. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...من را بی نصیب گذاشت. - خوبن سلام دارن خدمتتون. خدمت می‌خواستم چه کنم؟ دست خودم نبود که پایم ناخواسته بیشتر روی گاز لغزید و ماشین؛ چون جتی سرعت گرفت و پرواز کرد. من هم نه تشکری کردم و نه دیگر صحبتی کردم. تنها شنونده‌ی بحثی بودم که سروش متکلم وحده‌ی آن بود. #ریحانه_سعادت #ممنون_که_کپی_نمیکنی
  13. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...تعریف کرده باشد، با اینکه سخت دلم می‌خواست این سوال را از سروش بپرسم و جواب بشنوم؛ اما برای اینکه حال خوب و لبخند مشتاقش را خراب نکنم کلامی حرف نزدم و تنها به سمت شرق تهران و منزل صفویان راندم. جایی که از شب گذشته، برای من در یک نگاه لرزان و ترسیده تداعی می‌شد. #ریحانه_سعادت #ممنون_که_کپی_نمیکنی
  14. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...جور کنم تا از خانه دور باشم، چه برنامه‌ای برایم مهم نبود. - سروش جان شما فقط با کامران هماهنگ باش همین! بیای خونه بقیه‌اش رو بهت می‌گم. ظاهراً سروش چاره‌ای جز پذیرش این درخواست ناگهانی من نداشت که اطاعت کرد و به بهانه‌ی تماس گرفتن با کامران تلفن را قطع کرد. #ریحانه_سعادت #ممنون_که_کپی_نمیکنی
  15. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...باشم. فخری بانو را بی جواب گذاشتم و بی توجه به بارش برف و اینکه تنها تی‌شرتی به تن دارم به سمت در حیاط رفتم؛ اما همچنان صدای عصبی و پر از شکایت فخری بانو به گوشم می‌رسید: - اگه به حرف من گوش می‌دادی و به موقع ازدواج کرده بودی الان دوتا بچه همسن مونا داشتی!!! #ریحانه_سعادت #ممنون_که_کپی_نمیکنی
  16. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...شد و همه‌ی حواس‌ها جمع پلو و خورشت شد. پدر از غفلت فخری بانو و سارا استفاده کرد. کمی به طرف من سر کج کرد و پچ زد: - من اگه تو رو نداشتم چیکار باید می‌کردم بابا جان؟؟!! در جوابش تنها لبخندی زدم. من هم اگر او و محبت هایش را نداشتم اکنون در این جایگاه نبودم. #ریحانه_سعادت...
  17. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...همیشه بر سر سفره‌ای گلدار می‌نشستیم و غذا می خوردیم. بخواهم حقیقت را بگویم از این رسم جا افتاده در منزلمان بسیار خرسند و راضی هستم. احمد آقا، پدرم با لبخند همیشه بر لـ*ـبش پیازچه‌‌ای از داخل سبد پیش رویش برداشت و به جای خالی کنارش اشاره زد. - بیا بشین بابا جان. #ریحانه_سعادت #ممنون_که_کپی_نمیکنی
  18. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...هم صفویان بزرگ رو انداختی به جونم و رفتی. دست مریزاد، دمت گرم! بالش را سر جایش انداختم و سر روی آن نهادم. آه عمیقی از اعماق وجودم کشیدم. این شب نحس چرا به طلوع صبح خورشید ختم نمی‌شود؟ چرا عقربه‌ها هم با من سر جنگ دارند و اینقدر مکث می‌کنند؟ به راستی چرا؟؟ #ریحانه_سعادت #ممنون_که_کپی_نمیکنی
  19. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...مجبور شدی؟ خب غلط کردی که مجبور شدی! تاکسی نبود، به من زنگ می‌زدی میومدم دنبالت. پوزخند آمده روی لـ*ـبم زیادی زخم می‌زد. - اتفاقاً زدم، بوق هم خورد؛ اما صاحب موبایل براش مهم نبود که جواب دخترش رو بده. ابروهای بابا آشکارا بالا پرید. از تعجب؛ شاید هم از حیرت. #ریحانه_سعادت...
  20. reyhan banoo

    در حال تایپ رمان صدای ناله‌های ویولن | reyhan banoo کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...آشکارا من را با کلامش آتش نزده؛ بلکه این من و زبان پر جنب و جوشم بود که لحظه‌ای قرار نداشت و در پی زخم زبان‌ زدن بود. حرفی نزدم، حتی تشکر کردن را نیز جایز ندیدم. دیگر او نیز؛ پس از سکوت من کلامی صحبت نکرد و در سکوت و تنها بارش برف به راندن در ادامه‌ی مسیر پرداخت. #ریحانه_سعادت...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا