رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...بر دل این ناگزیر افتاد. چرا که تو به هیچ چیز و هیچ کس وفا نکردهای و به زودی زود از سرایم پر میکشیدی.
و ای افسوس که من همچنان به نامت مینویسم، میخوانم و میگریم و چون این برف و زمستان بهانهها میتراشم، تا شاید بازآیی و آن عاشقانهی افسانهوار را برایم به ارمغان آوری.
#تیرالین
#تیغ_و_شکاف
...نامه را با خودکامگی در پیش پای الکسا می اندازد و می گوید:
- مشتبه ² شدید، رایزن پیوت!
به چشمان الکسا می نگرد.
- در اصل یک زن نباید در این میدان باشد، نه دیگر میدانهای نبرد!
- دمی می گیرد و با نگاهی به آن نامه می گوید:
- شهبانو بخوانند.
***
1: حریف
2:اشتباه متوجه شدید.
#تیرالین
#نقاب_خط_سرخ
...از دست رفتنت چون غروب روزهای غریبانهی آبان دلم را تنگ و تیره میکند. ولی اگرت دل هزار بار بخواهد و آفرینگوید، هرگز بازنخواهم گشت.
این صندوقچهی خالی هم که اینک از بالای درّه پرتاب میکنم، باشد خاطرهای از این پیمان دردمند ولی خردمند!
#تیرالین
#تیغ_و_شکاف
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
1: به هر حال
...زیباییاش هوش بسیار میبرد، ولی چگونه میتوانی شکاف تیغش بر دلت را فراموش کنی؟ بر خویش شو! معشـ*ـوقهی هزار و یک کس تو را همدمی راستین و ماندگار مینشود."
و کیست که با دلی لَبریز از زخم آن معشوق ستمگر، سخنهای تلخ خِرَد را پذیرا نباشد!
#تیرالین
#تیغ_و_شکاف
#بزم_خون_بزم_آتش
#دل_نوشته...
...آتش بوده است.
" و اگر این منم، بهر دیدار سراپای برازندهی تو از تیغ و آتش بسیار درمیگذرم، اگر این منم تیغ و شکافت را به جان میخرم و دوباره و دوباره همنشینت میشوم. گرچه تو مرا هیچ میخوانی و دریایی از اشک و اندوهم پیشکش میکنی، دلبر!"
#تیرالین
#تیغ_و_شکاف
#بزم_خون_بزم_آتش
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
...شیرینتر از عسلت به سختی گذر از هفتخوان رستم است.
و من بس خسته و رنجبارم، از دلی که مگر تو ای نامهربان هیچ نمیپسندد.
پس خواهشم این است که همچنان بیمهر از برم درگذر و مهر جانانهام را ریشخندی بازار بخوان، تا مگر این دلِ دیوانه روزی به خویش بازآید و زنجیر مهرت از هم بگسلد.
#تیرالین
#تیغ_و_شکاف
...کفم برفت و او نیز در پاسخ به گلی که از سر دلدادگیاش پیشکش کردم، خاکستری بازپس فرستاد.
و اکنون روزها از آن خاکستر و پاسخ دردناکش درمیگذرد و تیرالین بر فراز مزاری ایستاده است. او گل و خاکسترش را به خاک سپرده و همچنان اندوهی چون شکنجههای باستان رنجش میدهد و چشمانش را به خون مینشاند.
" ای...
...- گوش به فرمانم، مهربانو!
شهبانو آهی از ناچاری میکشند و باپرواتر از پیش میگویند:
- میخواهم پیشنهادی به تو دهم. گرچه میدانم که پیشنهاد هولناکیست است. ولی....تو باید با جنگجویان همراه شوی و کسی را که پشتیبان آن دستور است شناسایی کنی.
***
1: کتابخانه
2: نگران
3: نوشته
#تیرالین...
...- بسیار نیک، بانوی الن جامه!
بانوی پیک پس از شنیدن این سخن در جایگاه کسی که نخستینبار است که در برابر شاهزادهی باشکوه لیدیان ایستاده است، به آرامی، با لَختی از ترس و لرز چشمانش را بر میآورد.
به راستی شاهزاده مگر این نامه و بُن گاهش از این چاکر چه میخواهد؟
***
1: نگرانی
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...دوبارهات جانم را در بر گیرد، میخواهم این بار چون رهگذری که به هیچ تو را ندیده و نمیداند از برت درگذرم و زه کمانِ آرمان زندگی برکشم. چرا که تیرالین را زخمان بسیار از بزمهایت بر پای است و نیکتر آن میداند که سوارکاری بهر آرمان و تندبادهای زندگی بیاموزد.
پس باز نیز بدرود ای دلبر تیغ و شکاف...
...یاد نخواهی برد." همهی ما تنها نگارهای از آن را دیدیم.
آبان دخت:
_ چرا آن گردنبند نابود شد؟ من شنیدهام میگویند زیبای فریبنده بود.
آبتین:
_آری همینگونه است! آن گردنبند شوم و پلید بود.
***
1: نخستوزیر
2: موقع نیاز
3: امروز بحث در مورد چیز دیگریست.
4: اولین ملکهی سلسله
#تیرالین
#نقاب_خط_سرخ
...و با آگاهی بر سرشت پیوستهی خود میدانم باید اشکهایی هر چه فزون و جوهری هر چه بیشتر از سر بگذرانم، تا مگر پرسهی سوگ از سر و دل به نیکویی بگذرد.
#تیرالین
#تیغ_و_شکاف
#بزم_خون_بزم_آتش
#دل_نوشته
#جوهر_هزارتو
1: فکر کردم کار خاصی انجام دادم. برگرفته از آهنگ The Prophecy by Taylor swift
...که از دود بذرت همه جای را فراخواهد گرفت.
این زندگی و عسلهایش از بهر تو و دوستدارانت که دلبران بهاری² را جام به جام از سر میگذرانید، که تیرالین تنها نیک بیامد، تا به پهنای شانهات پایها کوبد، سوگها در باران اردیبهشت برانگیزد و پس از خونگر دیوانگی خویش قلم بردارد و تو را دلبر تیغ و شکاف...
...مادر تیرانا، تینا الن از برای یافتن نشانی از او به افسونگران پناه برده است. آن هم نه هر افسونگری! افسونگری کوچگَر در سرزمین الن که یک چشم ندارد!
و در این میان آرتور ماری نیز سربرآورد! آه، اهورای تاجداری! بهتر نیست آن دو خیرهسر هر چه زودتر بازگردند؟!
***
1: ( اینجا): قُمارباز
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...و از جم یادگار است"
سپس لَـب تر میکند و میگوید:
_آیا این سروده، دربارهی یک جشن بزرگ است؟
دختری به نام آبان دخت پاسخ میدهد:
_نه ، دربارهی یک جشن ساده ولی با شکوه است.
الکسا نیز سری تکان میدهد و میگوید:
_آری همین گونه است! بسیار خوب! میخواهم شما را بشناسم.
***
1: مشاور
#تیرالین...
...شد.
سرانجام به تیری از شکار دلدارِ خزانش بازو درید و دل و لَب به زهر آغشته شد. [ و هنوز بانگ عقابی که گواه آن شکار بود بر گوش میرسد. ]
پس تیرالین زیبای من! دست از طلسم زندگی دوباره بر این پیکر بیجان بشوی، تن شاهدخت از سرای بیرون آور و بر خاک سپار، که اگرت سوگ بسیار از بُن جان برانگیزی...
...آرام که به آسانی نوشیدن آب میتواند سرگردانی را از گویش و چشمان بیتاب در سر و جامهی خودش بخواند، دست به زیر آستین چپش میبرد و همانگونه میگوید:
- به سر و جامهام ننگرید، مهربانو! میدانید که راه و روش ما بهر کهتران نخودفروش چگونه است!
***
1: میتوانم کمی وقتتان را بگیرم؟
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...از رنج دیدار آهوانت گذر کردم، با شیرین زبانیهای ناویانایت¹ خوی گرفتم تا مگر با این نیرنگ ناب جگرم از سینِه بیرون کشیدی و بر خاکم بنشاندی.
تیرالین اینبار آتشی بر خرمنش بشکفت که سوگند بر ایزد باد و باران! فرزند مردادش بر یادگار مینداد!
" دل بر کدام دوزخ میسپردی، تیرا؟ چشمش بدوز که به...
...نبودی، فرمانروای دل و جانم شود.
و در راستین این منم که جور تیر رنج میان سینِه را میکشم و خون و زخم بر کوی دیوانگیام میفرستد.
" ارزشی نیست از تبار گُل باشد یا آتشی سوزان! تنها ایزد والا دستم برگیرد و از این بیابان سرد رهایم میدهد! "
#تیرالین
#تیغ_و_شکاف
#بزم_خون_بزم_آتش
#دل_نوشته...
...شب سرد پاییز را نیکتر بر یاد میسپردم.
در دکانی چون جوجهای بیکس به پر و بال خود پناه بردهبود، تا مگر آن سرمای ناگهانی از سرش در گذرد و تیرالین از شور دیدار، نامش از بر کرد و میندانست این تازه سرآغاز داستان ایشان است.
و باری دیگر سوگند بر طور موسای والا و زمزمهی ایزدش، که به هیچ خواهان...