خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خدا
نام رمان: نقاب خط سرخ
نویسنده: Tiralin کاربر انجمن رمان ٩٨
ژانر: تاریخی، فانتزی
ناظر: YeGaNeH
خلاصه:
به راستی معنای شوم بودن چیست؟ این واژه از برای من پُر از آواست. آوای آتشی سوزان! آوای دوری و شاید هم‌آوای میدان نبرد خونین! چرا که از ده سالگی تاکنون هرگاه دیده فروبستم، مگر این‌ها هیچ ندیدم. شوم بودن بوی نادانی و خرافه‌گویی می‌دهد. این واژه چندین سال است شعله‌ای شده برای خاکستر کردن رازی بزرگ.
و آن راز چیست؟ آن را نه من می‌دانم و نه هیچ کس دیگری، مگر کدیور آن چشمان شگفت‌آور!


در حال تایپ رمان نقاب خط سرخ | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Kowsar400، daryam1، (SINA) و 5 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
مقدمه:
چه رازی در این گردنبند نهفته که من از آن بی‌خبرم؟!
که مردم از آن بیم دارند و کدیورش، سیصد سال اسک که از ما نهان است.
نمس دانم، به راستی او کیست!
او کیست که خرافه گویان گردنبند بی‌همتایش را این‌گونه شوم می‌خوانند!
شاید او نیز از آن بی خبر باشد!
آری! او نیز چون من است و نمی‌داند همه چیز ریشه در گردنبندش دارد!
با هزار گمان دست به قلم می‌برم.
من او را پیدا خواهم کرد. چون که من دختر بزرگ نخست دستور هستم.
" الکساندرا"
کسی که نام نخستین شهبانوی سرزمینش را داراست.
در شبی که مردم آسوده به خواب رفته بودند، فرمان تاخت و تازی هولناک را روانه کردم.
ولی اکنون، خود گام در این میدان خواهم گذاشت.
الکساندرا در برابر آن گرگ گرسنه می‌ایستد و او را چون ببر درنده‌ای شکار خواهد کرد.


در حال تایپ رمان نقاب خط سرخ | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Kowsar400، daryam1، (SINA) و 5 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
نخستین پاره¹: درخششی بر زخم تیغ
آهسته‌آهسته گام از گام برمی‌دارد و از پله‌های سرد و سنگی یادبود فراز می‌یابد.
باد سرد زمستانی با تب و تابش شعله‌های آتش در آتش‌دان‌های پیرامون درب‌های یادبود را به این سو و آن سو رهنمود می‌شود.
" ای سرزمین من! ای سرشت² سرد زادگاه آسوده‌ی من!... سده را نزدیک است!..."
این واژگان زیبا، آنِ سر در یادبود شاه‌بانوی بزرگ، بانو الکساندراست، که با گران‌بهاترین قلم در آن روزگار نوشته شده است.
سرانجام درب‌های بلند و سنگی، به روی او و همراهانش گشوده می‌شود.
و کلاه شنل سپیدش ‌بی‌هوا بر روی شانه‌هایش می‌افتد و او با گام‌هایی بلند‌تر از پیش به درون یادبود راه می‌یابد.
پروردگار من! چه زیبا! چه باشکوه!
سوی راستش سنگ نگاره‌هایی‌ست از جنگ، از پیروزی و از شکست...
به سوی آن نگاره‌ها می‌رود، دستش را بر روی برجستگی‌هایشان می‌کشد و چند گام دیگر برمی‌دارد تا به نزدیکی بزرگ‌ترین آتش‌دان یادبود می‌رسد.
کنار آن آتش‌دان، کتیبه‌ای با خط درشت نهادینه و روی آن نوشته‌ شده است:
" شوم بودن را از اهریمن آموختم. او شوم است و هیچ‌گاه آن را پنهان نمی‌کند..."
زیر لَب زمزمه‌وار می‌گوید:
- به راستی همین‌گونه است!
چند خط دیگر، واژگانی پسین اندیشه‌اش را دلربا می‌شوند:
" گزندی از آن به من و خاندان شاهنشاهی نرسیده است. پس شما را می‌گویم که هرگزش شوم و اهریمنی می‌نخوانید... "
این نوشته در پی راست خواندن کدام سخن است؟
اندک سپندی در آتش‌دان می‌ریزد.
" درود بر تو، ای پسر اهورامزدا!³"
از پیرامون آتش‌دان چند گام به پیش برمی‌دارد و به کتیبه‌ی سنگی دیگری درمی‌نگرد.
کتیبه‌‌ای که لَختی گُنگ باید و کناره‌اش نگاره‌‌ای از آن گردنبند نابود‌شده به خودنمایی باشد.
به نام این نگاره می‌توان دریافت که آن گردنبند از مُهره به سپیدی صدف و درخشندگی کریستال و آن مُهره‌ی خیره‌وار و بزرگ به بند سیاهی آویزان بود.
آه! چه خیره‌کننده! نگاره‌اش چندان آدمی را دلربای خویش می‌کند که جایگاهت را از یاد به در کنی.
ولی ناگاه... پروردگارا! او چه می‌بیند؟
آهسته و باشگفتی می‌گوید:
- خَدیوِ من! ما چگونه توانستیم؟!
با دو دلی و شگفتی روزافزون گامی به پشت برمی‌دارد و همان گام دستاویز افتادنش بر سنگ‌های گرم و آتشین می‌شود.
پیش چشمان و بر نگاره‌ی مُهره‌ی گردنبند، نگاره‌ای از شیر و خورشید نمایان می‌شود. در آغاز زرین و سپس سیمگون!
این نگاره ناخودآگاه او را به یاد گردنبند شیر و خورشید شاهنشاهی می‌اندازد، که هنگام برخورد با آب از سیمگونی به زر می‌گراید.
پس هان مردم! گُناه بزرگ و نابخشودنی به ارمغان آورده‌اید! آری! همین‌گونه است!

***
1: فصل اول
2: طبیعت
3: منظور از پسر اهورامزدا همان آتش است.
#تیرالین
#نقاب_خط_سرخ


در حال تایپ رمان نقاب خط سرخ | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشویق
  • تشکر
Reactions: daryam1، (SINA)، -FãTéMęH- و 4 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
با رنج و کوشش چشم می‌گرداند تا نشانی به چنگ آورد. چرا که بی‌گمان، آن گردنبند زیبا را کدیوری¹ بی‌همتا چون خود بوده است.
سرانجام درمی‌‌یابد که زیر همان نگاره نوشته شده است:
"این گردنبند بی‌همتا را کَدیوری بباید؛ او....او در روزگار ...دهمین پادشاه این دودمان زاده خواهد شد.
دستانش را روی زمین می‌گذارد و برمی‌خیزد و همان‌گونه آهسته می گوید:
- چندمین فرمانروا ؟
گامی به سوی آن نوشته ی گُنگ برمی‌دارد و سرش را کمی به پیش خم می‌کند.
دهمین نیست! زیرا پیش از اینکه دهم نوشته شود واژه ای گنگ به آن وابسته است.
هر چه تلاش می‌کند، نمی‌تواند دریابد که در آن کتیبه چه نوشته شده است.
_بانوی جوان!
آوای نگهبانی از یاد بود او را از ژرفای گمان هایش برون می‌کشد و زین روی آهسته برمی‌گردد.
نگهبان به گونه‌ای که جامه‌ای سیاه و بلند بر تن و گردنبند بلند و ستاره مانند نیز گردن دارند، با آن ریش های سپید و بلند که نشان از کهن بودنشان دارد، رو به او سری فرود می‌آورد و می گوید:
_درود بر دخت بزرگ نخست دستور²!
او در پاسخ سری کوتاه فرود می‌آورد و می گوید:
_درود بر شما، والاگهر!
ایشان لَبخند آرامش بخشی بر چهره می‌نشاند.
به راستی که ایشان همیشه آرام هستند.
سپس نگهبان باری دیگر به سخن می‌آید:
- می‌توانم پرسشی از شما داشته باشم؟
- بفرمایید!
نگهبان دمی می‌گیرد و می‌گوید:
- در آن نگاره‌ی شوم، چه سخنی شما را آنگونه دلربای خویش کرده بود؟
- در آغاز نگاره‌ی بی‌همتا وخیره‌کننده‌اش و سپس، نوشته ای گنگ که در بخش زیرین آن نهادینه شده.
با این سخن نگهبان می‌خندد و به سوی آن نگاره گام برمی‌دارد.
او نیز تنها در کنار آتش‌دان بزرگ می‌ایستد و چشم به راه پاسخ یا دست‌کم سخنی، به نگهبان یادبود می‌نگرد.
از هنگامی که به یاد دارد، ایشان در نزد مردم و خاندان شاهنشاهی جایگاه ویژه‌ای داشته است. چرا که سالهاست، از این یادبود بزرگ و ارزشمند نگهداری می‌کنند.
پس نگهبان پس از درنگی پاسخ می‌دهد:
- چرا باید کدیور آن گردنبند شوم که دیگر نابود گشته است، برای ما ارزشی داشته باشد؟
- شاید کسی که در کتیبه نام برده شده، از نابودی گردنبند خود ناآگاه باشد!
نگهبان آهی می‌کشد و می‌گوید:
- اگر اینگونه باشد، برای ما بهتر است. افزون بر آن، بانو!
همان‌گونه که کلاه شنلش را روی سرش می‌کشد، می‌گوید:
- بفرمایید، والاگهر!
- به یاد داشته باشید آن گردنبند دیگر نابوده گشته است!
بانو نیز چشم به زیر می اندازد و اندکی آهسته تر از پیش می‌گوید:
-‌ همین گونه است.
سپس سری کوته فرود می‌آورد.
- بدرود، والاگهر!
و بی درنگ یادبود را بدرود می‌گوید.
***
1: صاحب
2: نخست وزیر
#تیرالین
#نقاب_خط_سرخ


در حال تایپ رمان نقاب خط سرخ | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: daryam1، (SINA)، ~MobinA~ و 3 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
با آنکه به نمایش سخن نه چندان تازه‌ی نگاهبان یاد بود را پذیرفته است، ولی نمی‌تواند همین گونه بایستد و تماشاگر این مردم نادان و زود باور باشد.
در این زمستان بی‌مهر در این سرزمین خشک که یادبود در آن نهادینه شده است، سرانجام پله‌ها را می‌پیماید و سپس سوار بر اسب سپیدش به سوی کاخ می‌تازد.
پس از اندکی به پایتخت می‌رسد.
مردم، چه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نقاب خط سرخ | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: daryam1، (SINA)، YeGaNeH و 2 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
دانش‌آموزان هر یک با گویشی چون بزرگ‌زادگان و برخی هم چون شاه‌نشینان از نام و نشان خود می‌گویند.
او نیز می‌گوید:
_خوشبختم.
دختی که از آغاز کلاس پیوسته به وارسی گیسوان و جامه اش بوده و خود را آریانا بخوانده است، با گویشی خودکامه می‌گوید:
_بانو! شما از نام و نشان خود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نقاب خط سرخ | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: daryam1، YeGaNeH، (SINA) و 3 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
اوه خدای من! این نوجوانان چه سخن‌ها می‌گویند!
کنار میز آبتین می‌ایستد و می‌گوید:
- چه دستاویزی¹ برای این گفته‌تان دارید؟
آبتین با گویشی خودکامه پاسخ می‌دهد:
- بانو !من نوه‌ی یک پیشگوی والاجای هستم.
بااین سخن، پوزخندی بر چهره‌ی الکسا پدیدار می‌شود و می‌گوید:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نقاب خط سرخ | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، daryam1، -FãTéMęH- و 2 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
این سخن دستاویز برانگیخته شدن شگفتی دیگران می‌شود.
او چه می‌گوید؟
الکسا که چشم به راه چنین سخنی بود، آهسته و موذیانه می‌گوید:
-‌ پس آن گردنبند ناپدید شده و اکنون به دست کدیور¹ راستینش افتاده؟
دانش آموزان با دهان باز نگاهش می‌کنند. شگفتا! کسی تاکنون بی‌باکی پیشه نکرده تا چنین سخنی بر زبان آورد! او چگونه...
آبان دخت من من کنان به سخن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نقاب خط سرخ | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشویق
  • تشکر
Reactions: MaRjAn، YeGaNeH، -FãTéMęH- و یک کاربر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
کاخی بزرگ و پر زرق و برق که در سوی چپش به پایان کتیب‌خانه‌ای¹ بزرگ جای دارد و میز گرد چوبی با صندلی‌هایی از همان‌گون پیش‌روی آن چیده شده و شهبانو با جامه‌ی ابریشمی آبی رنگ و تاج زیبای الماسشان به کتیب‌خانه‌ تکیه زده و کتیبی می خوانند.
آهسته گام برمی‌دارد و خود را به نزدیکی میز گرد می رساند.
به راستی در آن کتیب چه نوشته شده است که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نقاب خط سرخ | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: -FãTéMęH-، MaRjAn و ~MobinA~

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
این سخن برای الکساندرا گیرایی ویژه‌ای دارد. پشت پرده‌ای در آن میدان که پشتیبان آن دستور کام‌جوست.
شهبانو سخن خود را دنبال می‌کنند:
- و نیز نمی‌خواهم هم اینک پاسخم را بدهی.
- بسیار خوب! من پس از رایزنی پاسختان را خواهم گفت، سرورم!
شهبانو لَبخندی می‌زنند و می‌گويند:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نقاب خط سرخ | Tiralin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH- و MaRjAn
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا