خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: آی‌سونا

  1. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...داشت و اکنون نیمه‌جان به استقبال مرگ می‌رفت و این ساکنان روستا هستند که او را آماده تقدیم کردن به خاک منفور می‌کنند. پایان جلد اول رمان آی‌سونا *** سخن نویسنده: خیلی ممنونم که تا اینجای کار رمان رو خوندید. می‌دونم که این رمان خیلی ایرادات داشت و خیلی جاها وارد کلیشه شد. سعی می‌کنم تا اونجایی...
  2. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    - چی‌شده آی‌سونا؟ چرا ناراحتی؟ حالت خوبه؟ سرما خوردی؟ فقط نگاهش کردم و اشک بود که به‌جام حرف می‌زد. من رو به حصاری گرم دعوت کرد و بعد از اینکه کمی آروم شدم گفتم: - من تموم اون نامه‌ها رو خوندم. کاوان، من بچه‌ فریبا نیستم. کاوان خندید و گفت: - دیوونه شدی؟ من خودم اومدم بیمارستان و تو رو دیدم...
  3. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...بیشتری داشتم. من نیاز داشتم تا کسی دروغ بودن این نامه‌ها رو اثبات کنه؛ اما مگه می‌شد حقیقت رو انکار کرد؟ *** ساعت‌ نه صبح کاوان شاد و شنگول در اتاق رو باز کرد. با دیدن من که کنار پنجره افتاده بودم و رنگم پریده بود، فوراً به‌سمتم اومد و جلوی پام زانو زد. #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا #ساغر_هاشمی_مقدم
  4. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...جعبه رو به کاوان نشون دادم و گفتم: - قفل این هم باز کن. به‌محض باز شدن قفل، در جعبه به علت زیاد بودن حجم نامه‌ها باز شد و نامه‌ها روی تـخت افتادن. کاوان یکی از نامه‌ها رو باز کرد و گفت: - اوه خدای من نامه عاشقانه! نامه رو ازش گرفتم و گفتم: - اینا خوراک خودمه. #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا...
  5. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...و گفت: - بعضی اوقات می‌بینی بعضی کلیدا به بعضی از قفلا می‌خوره؛ درصورتی‌که اصلاً کلید اون قفل نیست. حالا هم تموم کلیدا رو امتحان می‌کنیم شاید چیزی شد. دو ساعتِ تموم کلیدها رو امتحان کردیم و هیچ کدوم به قفل نخوردن. کاوان با کلافگی دستی به موهاش کشید و گفت: #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا #ساغر_هاشمی_مقدم
  6. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...بود نگاه کردم. حلقه‌ی فلزی زنگ‌زده روش رو گرفتم و کشیدم. با باز نشدنش و شنیدن صدای قفل، به زیر پای راستم نگاه کردم و قفل ساده‌ای رو دیدم. لعنت بهشون! سرم رو بلند کردم و با دیدن چراغ روشن یکی از اتاق‌ها فوراً برگ‌ها رو سر جاشون گذاشتم و آروم به اتاقم برگشتم. #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا #ساغر_هاشمی_مقدم
  7. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...چیزیه که تو دوستش داری. ماگ رو روی میز گذاشتم و گفتم: - بازش کن ببینم. دستش رو داخل پاکت برد و چند جلد کتاب بیرون آورد. روی تـخت نشستم و گفتم: - خوبه این بار عقلت کار کرده. - امیدوارم خوشت بیاد! خمیازه‌ای کشیدم و گفتم: - ها میاد. حالا گم شو می‌خوام بخوابم! #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا #ساغر_هاشمی_مقدم
  8. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...می‌ده خداست، نه سگش. گردنش رو فشار دادم و به قیافه قرمزش نگاه کردم. - بودن من اینجا طولانی نیست کلفَت. به اتاقم برگشتم و قبل از بستن در گفتم: - اینا رو می‌تونی به اون سگی که کف پاش رو لیس می‌زنی گزارش بدی. و بعد در اتاق رو محکم بستم و روی تـخت دراز کشیدم. *** #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا...
  9. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...و هوا و کشیده شدنم به‌سمت بالا، چشم‌هام رو باز کردم و کاوان رو دیدم. به‎‌ محض قرار گرفتنم سر جای قبلم، مشت از قبل حاضرشده‌م رو توی صورت کاوان زدم. - احمق نزدیک بود دست و پام بشکنه. آخی گفت و همون‌طور که صورتش رو ماساژ می‌داد گفت: - چته وحشی؟ نشکسته که حالا. #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا #ساغر_هاشمی_مقدم
  10. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...چیز همون پاتختی بود. کشون‌کشون به حموم بردمش و زیر پنجره قرارش دادم. ازش بالا رفتم و پنجره رو تا آخر باز کردم. کوچیک بود؛ اما به لطف لاغریم می‌تونستم به زور ازش خارج بشم. مشکل اساسی ارتفاعم با شیروونی پایین بود. باید دنبال طنابی چیزی باشم تا بتونم پایین برم. #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا...
  11. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...قدیمی! می‌بینم که از دیدنم خیلی خوشحال شدی. با قدم‌هایی که بیشتر به دویدن شباهت داشتن به‌سمتم اومد و روبه‌روی من نشست. - با خودت چیکار کردی آی‌سونا؟ دستش رو بالا آورد تا روی صورتم بکشه. با یه حرکت به‌سمت تاج تـخت رفتم و با شوق گفتم: - خودم رو تبدیل کردم به راپونزل؛ منتها نه به زیبایی اون،...
  12. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...نمی‌دادم و فقط از صدای قدم‌هام که از این سر اتاق به اون سر اتاق می‌رفتم تا اون یکی گوشه رو برای اشک ریختن امتحان کنم، پی به زنده بودنم می‌برد. بارها صدای دعوا و مشاجره‌ی خاله و کاوان برای خارج کردن من از اتاق رو شنیده بودم؛ اما حرف خانوم‌جون یکی بود؛ هرگز! #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا #ساغر_هاشمی_مقدم
  13. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...از این رفاقت شکل‌گرفته راضی نبودن و بارها به من و کاوان تذکر داده بودن که از هم دیگه فاصله بگیریم. من و کاوان اما به حرف اون‌ها گوش نمی‌دادیم. دیگه استخون‌هام هم از سرمای زیاد خشک شده بودن و درد می‌کردن. با لرز پنجره اتاق رو بستم و خودم رو به شوفاژ چسبوندم. #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا #ساغر_هاشمی_مقدم
  14. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...سرم. بعدش هم من رو دارم یا تو که اون همه گند بالا آوردی که الان جفتمون گیر کنیم توش و بعد با وقاحت تموم وایسادی جلوی من و از پولت که از پارو بالا رفته حرف می‌زنی؟ با خشم دست‌هام رو مشت کردم و بدون حرف با حالت دو به خونه که هنوز خیلی ازش دور نشده بودیم برگشتم. #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا...
  15. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...دقیقه جواب ندادن، بالاخره تلفن رو برداشت. این بشر هیچ وقت به موقع جواب نمی‌ده. - الو؟ سلام خانوم نعیمی. - سلام جانم! بفرمایید! - ثقفی هستم، آی‌سونا ثقفی دانش‌آموزتون. - آه بله بله. خوب هستید خانوم ثقفی؟ می‌شه بپرسم کجایید که برادرتون این آموزشگاه رو روی سر ما خراب کردن؟ یعنی به گوش اون‌ها هم...
  16. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...زدم زیر روسری و گفتم: - می‌شه برم دستشویی؟ تخته شاسی توی دستش رو پایین تـخت گذاشت و گفت: - صبر کن تا کمکت کنم. با کمک پرستار به دستشویی رفتم و بعد انجام کارم دوباره به اتاق برگشتم. روی تـخت دراز کشیدم و طولی نکشید که چشم‌هام گرم شد و دوباره به خواب رفتم. *** #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا...
  17. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...تقلا کردن و با لگد به جونش افتادم. لگدهای پی‌ در‌ پی و کم‌جونی بهش زدم. یهو عربده بلندی کشید و من رو محکم به آسفالت کوبوند. درد دایره‌وار توی سرم پیچید و دیدم تار شد. صداها چندبعدی و نامفهوم به گوشم می‌رسید. کم‌کم چشم‌هام داغ شد و همه‌جا رو سیاهی پوشوند. *** #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا...
  18. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...و ور می‌گفت. تازه کوییز هم گرفت. عین بز زل زدم بهش و گفتم: - دیگه چی؟ می‌خوای بگم رفتم آزمایش بارداری؟ ریحانه بشکنی زد و گفت: - پرفکت همین خوبه! تازه ذوق هم می‌کنه از بابا شدنش. - کوفت! پا شید پا شید برای امروز بسه! جمع کنید بریم. - ایش! چته بابا؟ باشه. *** #آی‌سونا #رمان_آی‌سونا #ساغر_هاشمی_مقدم
  19. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    صدای سابیدن دندون‌هاش رو به وضوح می‌شنیدم. بدون کوچک‌ترین اهمیتی به اتاقم رفتم و مشغول درس خوندن شدم. *** - آی‌سونا هم خوبه! اتفاقاً الان داشتم می‌بردمش کلاس کنکورش. با چشم‌هایی اندازه توپ بیلیارد نگاهش کردم که بی‌توجه به من ادامه داد: - خب خداروشکر! حالا یه سر نمیاید تبریز؟ قیافه‌م رو مسخره...
  20. Saghár✿

    رمان آی‌سونا (جلد اول) | ساغر کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...در شرایطی که من از هر زمان دیگه‌ای بیشتر بهش احتیاج داشتم. *** کاوان خنده مسخره‌ای سر داد و گفت: - خاله‌ی گلم! عزیز دل من! آخه من چطور از آی‌سونا مراقبت کنم؟ نه، تو به من بگو. خاله قیافه‌ عصبی به خودش گرفت و گفت: - من چه‌ می‌دونم؟ ناسلامتی بیست‌وخرده‌ای سال سنته. هم‌سنای تو زن و بچه هم دارن؛...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا