- عضویت
- 28/5/23
- ارسال ها
- 2,769
- امتیاز واکنش
- 10,741
- امتیاز
- 328
- محل سکونت
- بوشهر
- زمان حضور
- 44 روز 17 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت119
صدای خندهاش بلند میشود و دست بر لبانش میگذارد. واران با خنده دستانش را پشت سرش قلاب میکند و همان طور که به راهش ادامه میدهد، میگوید:
- بعد همراه با دادی که زد، به دیوار خوردم و حس کردم که کمرم کلاً خورد شد.
لاریسا دستش را پایین میآورد و با خنده میگوید:
- اصلا عصبانیت بهش نمیاد.
واران چشمک میزند...
صدای خندهاش بلند میشود و دست بر لبانش میگذارد. واران با خنده دستانش را پشت سرش قلاب میکند و همان طور که به راهش ادامه میدهد، میگوید:
- بعد همراه با دادی که زد، به دیوار خوردم و حس کردم که کمرم کلاً خورد شد.
لاریسا دستش را پایین میآورد و با خنده میگوید:
- اصلا عصبانیت بهش نمیاد.
واران چشمک میزند...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـرتـریــن۱۴۰۲☆ رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com