رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
#پارت119
صدای خندهاش بلند میشود و دست بر لبانش میگذارد. واران با خنده دستانش را پشت سرش قلاب میکند و همان طور که به راهش ادامه میدهد، میگوید:
- بعد همراه با دادی که زد، به دیوار خوردم و حس کردم که کمرم کلاً خورد شد.
لاریسا دستش را پایین میآورد و با خنده میگوید:
- اصلا عصبانیت بهش...
#پارت119
کمی فکر میکنم و آرام میگویم:
- آره.
در ذهنم آن روز را مرور میکنم؛ همان روزی که در سن هفده سالگی، به مراسم ازدواج یکی از دوستهای زیبا رفته بودیم. آنجا پسر یکی از دوستانش به همراه مادرش، کنار ما آمده و مشغول صحبت شدند. پسرش همسن من بود و برای خودش بلبل زبانی بود؛ ولی من همانند او...