خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون در مورد رمان؟

  • عالی

    رای: 16 94.1%
  • خوب

    رای: 1 5.9%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    17

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
2,769
امتیاز واکنش
10,741
امتیاز
328
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
44 روز 17 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت129

پیرزن پوزخند زده و هامان را که حال ایستاده است، به طرف خود کشیده و مقابل خود قرار می‌دهد و چاقویی زیر گلویش می‌گذارد.
لاریسا چشمانش درشت می‌شود و نگران نگاهش با نگاه هامان درهم آمیخته می‌شود. با خشم می‌گوید:
- ولش کن.
پیرزن پوزخند زده و به زبان لاریسا صحبت می‌کند:
- بزار ما بریم، منم ولش می‌کنم.
لاریسا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـرتـریــن۱۴۰۲☆ رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا گوهری، Sajede Khatami، Fatima_sh و 3 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
2,769
امتیاز واکنش
10,741
امتیاز
328
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
44 روز 17 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت130

لاریسا در گلو می‌خندد و دستانش را دور گردن او حلقه کرده و خود را کمی بالا کشیده و به صورت او زل می‌زند:
- اذیت کردنتو دوست دارم.
هامان به این شیطنت او نگاه می‌کند و سرجایش می‌ایستد و می‌گوید:
- کاری نکن بیخیال واران شم و همینجا کار بدم دستتا.
لاریسا می‌خندد و صورتش را در فاصله‌ی یک سانتی با صورت او نگه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـرتـریــن۱۴۰۲☆ رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا گوهری، Sajede Khatami، Fatima_sh و 3 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
2,769
امتیاز واکنش
10,741
امتیاز
328
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
44 روز 17 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت131

چندی بعد، واران با یک خرگوش چاق و چله پیدایش می‌شود. لاریسا با دیدن خرگوش، چهره‌اش درهم می‌شود و وقتی واران پوستش را می‌کند، سریع نگاهش را از او می‌گیرد. واقعا مجبور به خوردن آن خرگوش دوست داشتنی بودند؟!
- جادوگرمون اون همه انسانو خاکستر کرده، حالا با دیدن یه خرگوش کوچیک، اینجوری منقلب میشه.
لاریسا چشم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـرتـریــن۱۴۰۲☆ رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا گوهری، Sajede Khatami، Fatima_sh و 3 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
2,769
امتیاز واکنش
10,741
امتیاز
328
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
44 روز 17 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت132

لاریسا از جا بلند شده و از غار بیرون می‌رود و با دیدن صحنه‌ی زیبای رو به رویش، شگفت زده می‌شود. با چشمانی گرد شده، به سمت جلو قدم برداشته و به نقطه‌های ریز نورانی که در هوا و در میان درختان سر به فلک کشیده شناوراند، نگاه می‌کند و کم کم لبخند می‌زند و با هر قدمی که برمی‌دارد، آن نقطه‌های نورانی بیشتر و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـرتـریــن۱۴۰۲☆ رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: مبینا گوهری، Sajede Khatami، Fatima_sh و 4 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
2,769
امتیاز واکنش
10,741
امتیاز
328
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
44 روز 17 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت133

خنکی آب را تا مچ پایش حس می‌کند و حس لـ*ـذت بخشی به او می‌دهد. با صدای واران نگاهش را از آب گرفته و به او می‌دهد:
- کمی بریم بالاتر به غار می‌رسیم.
هامان دست به کمر همان طور که نگاهش بین درختان سبز و پر تراکم اطراف می‌چرخد، می‌گوید:
- جای پرتیه.
واران همان طور که به راهش در زمین سنگی ادامه می‌دهد، می‌گوید:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـرتـریــن۱۴۰۲☆ رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا گوهری، Sajede Khatami، Essence و 4 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
2,769
امتیاز واکنش
10,741
امتیاز
328
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
44 روز 17 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت134

اورسولا بازوی او را گرفته و می‌گوید:
- گرگینه‌ها نزدیکن. باید خیلی زود همه چیزو بدونی و از اینجا بری.
همان طور که لاریسا را به سمت قسمت سنگی در وسط چشمه می‌برد، می‌گوید:
- شما دو نفر بیرون باشید و تا موقعی که نگفتم، داخل نیاید.
لاریسا همان طور که به جلو کشیده می‌شود، به عقب چرخیده و به هامان نگران نگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـرتـریــن۱۴۰۲☆ رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: مبینا گوهری، Sajede Khatami، Essence و 3 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
2,769
امتیاز واکنش
10,741
امتیاز
328
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
44 روز 17 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت135

پیراهن بلندش خیس می‌شود و آب تا مچ پایش می‌رسد. اورسولا مقابلش می‌ایستد و می‌گوید:
- داخل آب دراز بکش و فقط به مادرت فکر کن.
لاریسا سر تکان می‌دهد و درون آب دراز می‌کشد. کمرش کف سنگی را حس می‌کند. موهایش روی آب شناور می‌ماند و لباس خیسش به تنش می‌چسبد.
اورسولا خم می‌شود و رو به لاریسا می‌گوید:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـرتـریــن۱۴۰۲☆ رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا گوهری، Sajede Khatami، Fatima_sh و 2 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
2,769
امتیاز واکنش
10,741
امتیاز
328
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
44 روز 17 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت136

یک سالن مستطیلی بزرگ که یک فرش قرمز با عرض سه متر از ابتدای ورودی تا انتهای سالن که به یک در طلایی که دو‌ برابر قد انسان است،‌ می‌رسد.
صدای صحبتی نگاهش را به سمت راهروی سمت چپ می‌دهد. بلور را می‌بیند که کنار یک زن دیگر با پیراهن کالباسی ساده ایستاده است. چهره‌ی جوان زن جدید نیز پر از نگرانی و تشویش است...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـرتـریــن۱۴۰۲☆ رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا گوهری، daryam1، Essence و 3 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
2,769
امتیاز واکنش
10,741
امتیاز
328
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
44 روز 17 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت137

با صدای ضعیف زن، به سمتش می‌چرخد:
- آرامیس.
بلور خانم متعجب کنارش می‌ایستد و می‌گوید:
- چی بانو؟
ملکه که صورتش به زردی می‌زد، چشمانش را برهم گذاشت و آرام زمزمه کرد:
- اسمشو می‌زارم آرامیس.
بلور با اخم وحشتناکی فریاد می‌زند:
- همین الان یه طبیب بیارید. ملکه حالش اصلا خوب نیست.
ندیمه‌ای با وحشت سریع از اتاق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـرتـریــن۱۴۰۲☆ رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا گوهری، daryam1، Essence و 3 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
2,769
امتیاز واکنش
10,741
امتیاز
328
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
44 روز 17 ساعت 16 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت138

در راهرویی که به وسیله‌ی مشعل‌های روی دیوار کمی روشن شده است و صدای پچ پچ و ناله‌ای از انتهای راهرو به گوش می‌رسید. لاریسا با کنجکاوی به همان سمت می‌رود و از در چوبی رد شده و وارد اتاق کوچکی می‌شود. نگاهش به روی دختری می‌افتد که با لباسی حریر به رنگ سبز لجنی، پایین تـ*ـخت قدیمی زانو زده و دستان پیرزن ناتوان و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـرتـریــن۱۴۰۲☆ رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: مبینا گوهری، daryam1، Essence و 3 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا