خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Tiralin

مترجم برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
631
امتیاز واکنش
9,034
امتیاز
313
سن
20
زمان حضور
45 روز 11 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از روزها در نهان نوشتن و از بر کردن، قلم بی‌پروایی می‌خواهد؛ کدیور هوشی‌وار است، مَست و هوشیار، دیوانه و خرددار، پوزشمند از دوستان زیبا، دانا و بردبار، به فراخوان برخاستن از خوابِ خون، به زیور ساختن تیغِ آرتمیس بر گیسو، درودی بر فرشته‌ی پاییزی و کلبه‌ی شاهنامه‌نویسی[1]، بدرودی بر دیو سپیدروی دماوند زندگی، لَبخندی بر آفتاب برخاسته‌ی زندگی پسین، میانی خمیده از ناهوشی، قامتی راست از نیروی اهورایی و بی‌باکی و بی‌باکی.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________

۱. شاهنامه نویسی: نوشتن داستان‌های اسطوره‌ای


پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، MaRjAn و 2 نفر دیگر

Tiralin

مترجم برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
631
امتیاز واکنش
9,034
امتیاز
313
سن
20
زمان حضور
45 روز 11 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
چندان تشنه‌ام که می‌توانم همه‌ی سر را در رودی فرو برم و با همه‌‌ی جان، آب بنوشم.
چندان سرمایم دربرگرفته که هزار آ*غو*شِ لحاف، گرمای دوباره‌ام نمی‌دهد.
می‌خواستم به بهشت نیک‌سرشت رسم، دوزخِ گرگ‌تباران دربرم فشرد و خونم بگرفت.
همه‌اش پیشکشِ پیشکشِ ناپیشکش است.
"من همه زهرم، از برم دور شو!"
آن غارِ اهورایی، دیگر چگونه هشدارم می‌داد؟
از آن دود سپید تا رستاخیز بیزارم و آری! چون ابزار جان‌ستانش می‌نگرم!
چون آینه‌، پاک و نیکاو باشی یا که نه، پیوسته گرگانی در جامه‌ی گوسفندانی بی‌گُنه در میان‌اند، که پهلو‌ها را به نرمی نوازش‌های شیدایی می‌درّند و سرانجام، سرما و سیاهی درونشان را به نام پیشکشی بی‌همتا و سزاوار به دگران می‌دهند.
زیباست و گوارا؛ نه؟
و ما برای این دست‌خونِ باشکوه، به دوریان زیباروی هم نیازی نداریم؛ تنها زبانی نرم‌ و ادب دانی.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج


پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، MaRjAn و 2 نفر دیگر

Tiralin

مترجم برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
631
امتیاز واکنش
9,034
امتیاز
313
سن
20
زمان حضور
45 روز 11 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
با هزار ناز و افسون زخمت زدم، خونگر به فرودِ گلویت نشاندم، تا به نام دلدادگی‌ام لَب گشایی و در پس نیرنگ‌های رنگ باخته، رازم خواندی و پذیرا شدی تا ز پاسخ، جام زهر از دستت براندم و نگار زمین کردم.
اکنون چه می‌خواهی؟ رازت می‌دانم و دشمنی‌ات پَست می‌خوانم؛ پس هنگامی که از نبرد و خون ریزی از خاندان بازمی گردی، بی‌پروا در برم باش و اشک ریز؛ تو سزاوار این آرامشی، یاس تبارم!
سوگند به شمشیر و زنگ و آینه[1]، که اگرت افسون و ناز و نیرنگ بردم، بهر نگاهبانی از تو و پنهان داشتن راز دل بوده و بس!
ارزشی نمی‌گذارم، که از تبار یاس باشی یا رز و فیروزه‌های نایاب؛ هرگاه نیک نامی یافتی یا ننگ، بهر آرامش در برم شو و اشک و فریاد؛ تا فردا را همگام با یکدیگر سازیم؛ ای بسا راز دلم برت نهانِ دیگر[2] نیست و راز‌های تو نیز!
#تیرالین
#تاریخ_آرتدال
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________

۱. نهانِ دیگر نیست: دیگر نهان نیست
۲. شمشیر و زنگ و آینه: نماد پایان جهان برگرفته از سریال تاریخ آرتدال/آسدال


پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، MaRjAn و 2 نفر دیگر

Tiralin

مترجم برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
631
امتیاز واکنش
9,034
امتیاز
313
سن
20
زمان حضور
45 روز 11 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگر می‌توانم به آسانی دم از دم بگذرانم، به ژرفا و آسودگی لَبخند زنم، بی‌بار و اندیشه از دیگری، دیگران، هر آن خواهم گام از گام بردارم و شور در جان پرورم و نپندارم که هایِ من! شاید من سرگردان و دیوانه‌ی میدانم!
به نخست ره، سرگردان بودم؛ در کلبه‌ای که تویم ساخته و غل و زنجیر کرده بودی و بهر نگاه داشتنم، سپیده به سپیده پنجره را می‌گشودی و روشنی خورشید را نمایان می‌کردی.
"گرچه در روزهای واپسین، باید بر پایت می‌افتادم و یا با فریاد و هیاهو بر درب و دیوار می‌زدم، تا شاید دمی راه آن پنجره را می‌گشودی."
و سرانجام به چاشنی نوشیدنی سرد و ناگواری که برم خوراندی، به خویش بازگشتم؛ خود را برگزیدم و تاج بر سر نهادم، تا مگر با اشک‌های خون‌بار، غل و زنجیر را از خویش رها ساختم.
شاید... شاید! دل من بهر زندان‌بانی‌های رنج‌بارت تنگ شود؛ ولی ایستادن بر پای خویش، برگزیدن خویش و گسستن این کلبه، گواراتر از بودن در بند کسی‌ست، که هرگز به سزا نگاهبان و مهربانم نبوده است.
باری! تنها با دو پای از کلبه می‌گریزم، تا سپیده‌ی پسین از پنچره‌ی کوشک[1] خویش خورشید زیبا را پذیرا باشم.
هنگامی که می‌خواهی مهتران را بر سرزمین خویش راهگذار باشی، نامی از کوشک گیرا و انگبین‌های[2] گوارا مبر، که سرانجامم به دام فکندی و کلبه‌ای آلوده از نَم و جوندگان هول پیشکش کردی.
و زین پس که به شور از قلمرویت می‌گریزم، می‌توانی هورنژادی[3] دیگر "ها! همان که در آتش دوری‌اش جان‌ها سوزانده‌ای، آرمان سخن من است." یا خودِ پَستت را در آن کلبه زندانی کنی و آتش و دود؛ که من دیگر روشنی راستین را یافته‌ام و مگر کوشک نشینان، به کس بار دیدار و گفت ندهم.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________

۱. کوشک: کاخ، استعاره از جایگاه حقیقی و والای شخصیتی

۲. هورنژاد: زیبا، اینجا استعاره از معشوق
۳. انگبین: عسل


پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، MaRjAn و 2 نفر دیگر

Tiralin

مترجم برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
631
امتیاز واکنش
9,034
امتیاز
313
سن
20
زمان حضور
45 روز 11 ساعت 44 دقیقه
نویسنده این موضوع
هنگامی که به زیر باران سهمگین، به ژرفای کولاک بهمن، رسته از گرمای آتش‌وار کویران و میان شکوفه‌های گیلاس، از بُن جان می‌گریی، تازه آغاز نمایش‌های دست‌خون[1] است.
باری از میان گیسوان پیچ در پیچ زیر شنل، بدیدم دختی بی‌باک بهر از دست رفتن پوری ناباک[2] می‌گریست و تازه، آغاز دست‌خون آن پسرک با دخت بی‌باک و راست‌خواه بود. "هنوزش پیک نیامده، آن نمایش بی‌سر و پا به کدام خم کوی رسیده."
دگر بار، به پیش چشم دلبری کشتند و سوزاندند و هلهله به پا کردند؛ یار بگریست و آهنگ جان کرد، پس به خویش آمد و آهنگ ژرف‌کاوی چرای آن کشت و سوز بی مهر کرد، تا که آیین پرستی[۳] در روزگار محالش بیامد و سخن از زنده بودن دلبر بکَرد.
پس از آن، سر از باغی برآوردم با دوستان؛ که دلبری بارها و بارها و بارها دلدار از درب مهمانسرای خویش براند و دل از سینِه‌اش برون کشید و ریشخند و خودکامگی و روزگاری که دلدار، رویش بگرفت، ناله و فریاد برآورد که چرا دیگر دلم نمی‌بازی.
و این چند، تنها لَختی خون از گردون نمایش‌های گیهان باشند و روزگار بس ره‌دار، تا دگر داستان‌هایش بخوانیم و از بر کنیم.
#تیرالین
#یخ_و_میخ
#تیغ_آفتاب
#تاریخ_آرتدال
#به_هیچ_کس
#پیچ_و_خم_دنج
#دل_نوشته

_______________________________________

۱. نمایش‌های دست‌خون: بازی‌‌های دروغینی که عواقب راستین دارند.

۲. ناباک: ترسو
۳. آیین پرست: پیرو یک فرقه‌ی دینی خاص؛ کسی که راست می‌گوید و پاک دل است.


پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، YeGaNeH، MaRjAn و 2 نفر دیگر

Whisper

ویراستار برتر رمان ۹۸
کاربر V.I.P انجمن
ویراستار انجمن
مدیر آزمایشی
  
عضویت
22/11/20
ارسال ها
525
امتیاز واکنش
11,244
امتیاز
303
زمان حضور
95 روز 19 ساعت 6 دقیقه

ویرایش دل‌نوشته شما به پایان رسید.
قلمتان مانا و سرچشمه ذهنتان همواره جوشان
:گل:


پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Tiralin و YeGaNeH
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا