خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
سر کویش هـ*ـوس داری، خرد را پشت پایی زن
درین اندیشه یکرو شو، دو عالم را قفایی زن
طریق عشق می‌ورزی خرد را الوداعی گو
بساط قرب می‌خواهی بلا را مرحبایی زن
چو آراید غمش خوانی که باید خورد خون آنجا
دلا تنها مخور خوان را به زیر لـ*ـب صلایی زن
ز بازار خرد سودی، نخواهی دید جز سودا
بکوی عاشقی در شو، در عزلت سرایی زن
صبوح می پرستانست همین سـ*ـاقی شرابی ده
سماع بینوایانست هان مطرب نوایی زن
مرا تیر تو سخت آید که بر بیگانگان آید
چو زخمی می‌زنی باری، بیا بر آشنایی زن
غمش دریای بی‌پایان و ما را دستگیری نه
گذشت آب از سرت سلمان چه پایی دست و پایی زن؟


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن
بس دامنش گرفتن، وانگه فرو کشیدن
بی‌جهد بر نیاید، جان عزیز باید
جان عزیز دادن، یوسف به جان خریدن
گم کرده‌ایم خود را، راهی نمای مطرب
باشد مگر بدان ره، در خود توان رسیدن
حاجی دگر نبرد، قطعا ره بیابان
مسکین اگر تواند، یکره ز خود بریدن
نی هر دمم ز مسجد، خواند به کوی رندی
قول وی از بن گوش، می‌بایدم شنیدن
از گفتگوی واعظ، مخمور را چه حاصل؟
می‌بایدش کشیدن، وز درد سر رمیدن
باد صبا ز زلفش خوش می‌جهد ندانم
کز بند او صبا را، چون دل دهد جهیدن
بر هر طرف که تابد خورشید وش عنان را
چون سایه در رکابش، خواهم به سر دویدن
سلمان بنام و نامه، درکش قلم که خواهند
این نام‌ها ستردن، وین نامه‌ها دریدن


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
یار ما رندست و با او یار می‌باید شدن
غمزه‌اش سرخوش است هان، هوشیار می‌باید شدن
تا ز لعل آتشین بر ما فشاند جرعه‌ای
سالها خاک در خمار می‌باید شدن
بر سر انکار ما گر رفت زاهد باش گو
عاشقان را در سر این کار می‌باید شدن
در صوامع خود پرستان را چه سود از زهد خشک
پای کوبان بر سر بازار می‌باید شدن
نامه چنگت همی باید شنید از گوش سر
محرم این پرده اسرار می‌باید شدن
هفت عضو دیده را می‌بایدت شستن به آب
بعد از آنت طالب دیدار می‌باید شدن
با تو تا مویی ز هستی هست هستی در حجاب
بر سر کویش قلندر وار می‌باید شدن
من نمی‌رفتم به کویش دل کشید آنجا مرا
هر کجا دل می‌کشد ناچار می‌باید شدن
آه من بیدار می‌دارد همه شب خلق را
خلق را از آه من بیدار می‌باید شدن
گر تو می‌خواهی که در چشم آیی ای سلمان چو اشک
اولت در چشم مردم خوار می‌باید شدن


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
چندان فتاد ما را، کار از نوشیدنی خوردن
کز شوق آن ندارم، پروای آب خوردن
بر یاد روی خوبان، می می‌خوریم والحق
ذوقی تمام دارد، بر گل نوشیدنی خوردن
ترکان چشم مستت، آورده‌اند رسمی
از خون نوشیدنی دادن، وز دل کباب خوردن
از سرخوشی صبوحی، قطعا نمی‌توانم
یک جام می چو عیسی، با آفتاب خوردن
می را حساب فردا، خواهند کرد و خواهم
ز امروز تا به فردا، می بی حساب خوردن


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
خیال خود همه باید، ز سر به در کردن
دگر به عالم سودای او گذر کردن
زمان زمان به جهانی رسیدن عشقش
وزان جهان به جهانی دگر سفر کردن
به منزلی که نباشد حبیب اگر باشد
سودا دیده نباید، در آن نظر کردن
چو شمع در نظر او شبی هـ*ـوس دارم
به پا ستادن و خوش خدمتی به سر کردن
مطولست به غایت حکایت عشقش
نمی‌توان به عبارات مختصر کردن
فرو مکش سخن موی در میان ای دل
چه لازمست سخن را درازتر کردن
دل مرا که به بویی است قانع از تو چو مشک
چه باید این همه خونابه در جگر کردن؟
درین هـ*ـوس که تویی باید اول ای سلمان
هوای دنیی و عقبی ز سر به در کردن
به باد، جان به تمنای دوست بر دادن
ز خاک سر به تماشای یار بر کردن


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن
به پیشانی و روی سخت خاک پایت آزردن
چو مجمر گر برآرم زین درون آتشین دودی
ز روی مرحمت باید، بر آن دامن بگستردن
ندارم تاب سودای کمند زلف مه رویان
ولی اکنون چه تدبیرست چون افتاده در گردن
اگر کامم نمی‌بخشی، ز لـ*ـب باری، دمی می ده
که از آب حیاتت من هـ*ـوس دارم دمی خوردن
بده زان راه پرورده، بیادش ساقیا جامی
که می خوردن بیاد یار باشد روح پروردن
چرا در مجلست ره نیست یک شب تا در آموزم
ستادن شمع سان بر پا برت خدمت به سر بردن
اگر قصد سرم داری نزاعی نیست سلمان را
ولیکن شرم می‌آید، مرا سر پیشت آوردن


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
نخواهم از سر کویش، به صد چندین جفا رفتن
نشاید شیر مردان را، به هر زخمی ز جا رفتن
طریق عاشقان دانی، درین ره چیست ای رهرو؟
غمش را پیروی کردن، بلا را پیشوا رفتن
بساط حضرت جانان، به سر باید سپرد ای جان
که جای سرزنش باشد، چنان جایی به پا رفتن
مقام کعبه وصل تو، دور افتاده است از ما
نه ساز رفتن است آنجا، مرانی برگ نارفتن
ز غیرت خلوت دل را، ز غیرت کرده‌ام خالی
که غیرت را نمی‌زیبد، درین خلوت سرا رفتن
به بوی زلف مشکین تو تا جان در تنم باشد
من بیمار خواهم در پی باد صبا رفتن
خیالت آشناور شد در آب چشم من گویی
چه واجب آشنایی را چنین در خون ما رفتن
ازین در هیچ نگشاید، تو را سلمان همی باید
سر راهی طلب کردن، پی کاری فرا رفتن


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
تا کی آخر خاطر اندر بند هجران داشتن؟
یوسف جان عزیزان را به زندان داشتن
تا کی ای نور بصر کردن نظر با دیگران
همچو چشم از مردم خود روی پنهان داشتن
چند کردن روی در مشتی پریشان همچو زلف
زان سبب مجموع را خاطر پریشان داشتن


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
من هشیار با مستان ندارم روی بنشستن
که می‌گویند بشکن عهد و بی‌شرمیست بشکستن
حدیث دوستان در است و نتوانم شکستن در
ولیکن عهد بتوانم که بازش می‌توان بستن
نیم صافی که برخیزم چو صوفی از سر دردی
چو دردی در بن خمخانه خواهم رفت و بنشستن
همی خواهم من این نوبت ز تو به توبه کلی
بدست شاهدان کردن، ز دست زاهدان رستن
من مسکین به سودای پری رویی گرفتارم
که باد صبح نتواند ز بند زلف او جستن
به سودای تو صد زنجیر روزی بگسلم از هم
ولیکن رشته پیوند نتوانیم بگسستن
مرا پیوند من با من، جدایی داده است از تو
کنون سلمان ز من خواهد بریدن، بر تو پیوستن


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
ای چین سر زلفت، ماوای دل سلمان
ماوای همه دلها، چه جای دل سلمان؟
گر عشق تو با سلمان، زین شیوه کند آخر
ای وای دل سلمان، ای وای دل سلمان
با شمع رخت کانجا، پروانه جان سوزد
خود هیچ کرا باشد، پروای دل سلمان
از رود لـ*ـبت ما را، هم گل شکری فرما
زیرا که ز حد بگذشت، سودای دل سلمان
جان و خرد و دینم، بر بود لـ*ـب لعلت
آن روز که می‌کردی، یغمای دل سلمان
زلفت به سر اندازی، در باخت بسی سرها
یارب سرش آویزان، در پای دل سلمان
بر هر طرفت خلقی، سرگشته چو سلمانند
لیکن تو نمی‌گیری، جز پای دل سلمان


اشعار سلمان ساوجی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا