خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
بهار باغ و گل امروز، گوییا خوش نیست
ندانم این ز بهارست، یا مرا خوش نیست

دلا به عز قناعت بساز و عزت نفس
که بار منت احسان هر گدا، خوش نیست

برون ز گنج قناعت، بسیط روی زمین
به پای حرص بگشتیم و هیچ جا، خوش نیست


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
دل می‌خرد حبیب و مرا این متاع نیست
گر طالب سرست برین سر، نزاع نیست

کاری است عشق مشکل و حالی است بس غریب
کس را به هیچ حال بران، اطلاع نیست

دنیا خرند اهل مروت به هیچ وجه
ارباب عشق را هـ*ـوس این متاع نیست

در عاشقی دلا ز ملامت مشو ملول
کاحوال خستگاه هوا جز صراع نیست

در سر ز استماع الست است مستیی
ما را که احتیاج نوشیدنی و سماع نیست

چون زلف اگر به تیغ سرم قطع می‌کنی
ما را به مویی، از تو، سر انقطاع نیست

هیچ آتشی به حرقت فرقت نمی‌رسد
وان نیز دیده‌ام به سوز و وداع نیست

سلمان امید مهر از آن ماهرو مدار
زیرا میان این مه و مهر اجتماع نیست


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست
در دل می‌زند و جز تو، کسی در دل نیست

این محال است که رویت به همه آیینه روی
ننمایید مگر آنجا محل قابل نیست

این چه راهی است که در هر قدمش چاهی است؟
وین چه بحری است کش از هیچ طرف ساحل نیست

چه خبر باشد از احوال من بی سر و پا؟
شمع ما را که هوا در سروپا در گل، نیست

من تنی دارم و آن همچو میانت هیچ است
غیر از این هیچ میان من و تو حایل نیست

ترک جان کردم و تن، تا به وصالت برسم
وآنکه او ترک علایق نکند، واصل نیست

عارفا عمر به باطل رودت تا نرسی
به مقامی که درو هر چه رود باطل نیست

مقبل آن است که در چشم تو آید امروز
بجز از هندوی چشم تو کسی مقبل نیست

نزد این کالبد خاک چه گردی سلمان
که به جز دردی و گردیش، دگر حاصل نیست


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
اگر غمی است مرا بر دل، از غمش غم نیست
مباد شاد، بدین غم، دلی که خرم نیست

همه جهان، به غمش خرمند و مسکین ما
کزان صنم به غمی، قانعیم و آن هم نیست

حسد برم که چرا دیگری خورد، غم تو
مرا به دولت عشق تو گر چه غم، کم نیست

مرا که زخم جفا خورده‌ام، دوا فرما
به ضربتی دگرم، کاحتیاج مرهم نیست

دلم که دست به حبل المتین زلف تو زد
ز ملک کوته عمرش، چه غم، که محکم نیست

مجوی محرم و همدم طلب مکن، سلمان
که در دیار تو، محرم نماند و همدم نیست

مگو به باد، غم دل که باد را در دل
اگر چه آمد و شد هست، لیک محرم نیست


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
حاصلی، زین دور غم فرجام، نیست
در جهان دوری، چو دور جام نیست

گر چه دورانی خوش است، ایام گل
خوشتر از دوران عشق، ایام نیست

روز حسن دلبران را شام، هست
بامداد عاشقان را شام، نیست

ساقیا جامی که ما را بیش ازین
برگ نام و ننگ خاص و عام نیست

کار خام ما لـ*ـبت سازد، نه می
زانک کار پخته کار خام، نیست

فاسقان، بدنام و صالح، نیک نام
عارفان را در میان، خود نام نیست

تا چه خواهد شد مرا، فرجام عشق
ظاهرا عشق مرا فرجام، نیست

ناله می‌گوید به آواز بلند
قصه ما حاجت پیغام نیست

پیش ما باری ندارد هیچ کار
هر که صاحب درد و درد آشام نیست

جان سلمان تا نسیم دوست یافت
از هوایش چون نسیم، آرام، نیست


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
خسته باد آن دل، که از تیر جفایش خسته نیست
رسته باد از غم، دلی کز بند عشقش، رسته نیست

گر دوایی نیست ما را، گو به دردی ده مدد
ما به خار خشک می‌سازیم، اگر گلدسته نیست

آب خوبی و لطافت، تا به جویش می‌رود
دفتر حسن فلک را یک ورق، ناشسته نیست

شکل ماه نو، خم ابروی او را، راستی
نیک می‌ماند، دریغا ماه نو پیوسته نیست

گردن شیران، به رو به بازی آرد، در کمند
طره‌اش کز بند و قیدش، هیچ صیدی، خسته نیست

مشک را سودای زلفش، خون به جوش آورده است
بی سبب خون جگر، در ناف آهو بسته نیست

راستی از سر و قدش، طرفه‌تر در چشم من
هیچ شمشادی، به طرف جویباری رسته نیست

زهره در چنگ، این غزل از قول سلمان می‌زند
خسته باد آن دل که از تیر جفایش خسته نیست


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
ما را به جز از عشق تو، در خانه کسی نیست
بنمای رخ، از پرده که در خانه کسی نیست

بردار مه از سلسله تا خلق بدانند
کز سلسله داران تو، دیوانه کسی نیست

فرزانه‌تر مردم اگر، زاهد و صوفی است
ای دوست به دوران تو، فرزانه کسی نیست

در خلوت دل، ساختمت، منزل و آنکس
گر دل نکند، منزل جانانه کسی نیست

خمار به اغیار مده، باده که خام است
مطرب مزنش در، که در آن خانه، کسی نیست

سرگشته بسی‌اند، ولی، آنکه چو پرگار
دارد قدمی ثابت و مردانه، کسی نیست

دلگرمی پروانه ده‌ای شمع که در عشق
امروز، به جانبازی پروانه کسی نیست

سلمان، مطلب، یار که بسیار بجستند
زین جنس، درین منزل ویرانه کسی نیست

یاری که به کامت برساند، ز دل خود
در دور، به جز ساغر و پیمانه کسی نیست


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
سرو را، پیش قدت، منصب بالایی نیست
ماه را، با رخ تو، دعوی زیبایی نیست

هر که بیند، گل روی تو و عاشق نشود
همچو نرگس، مگرش دیده بینایی نیست

امشب از چشم تو مستم، مدهم، می سـ*ـاقی
که مرا طاقت، درد سر فردایی نیست

گرچه آتش دهن و تیز زبانم چون شمع
در حضور تو مرا، قوت گویایی نیست

سر زلفت به قلم گفتم و این سر به کسی
بتوان گفت، که او را سر سودایی نیست

از خیالت نشود، مردم چشمم خالی
لایق صحبت تو، مردم هر جایی نیست

گر چه پروانه مسکین، رود اندر سر شمع
هیچ از صحبت او، تاب شکیبایی نیست

بجز از دیدن روی تو، ندارم رایی
بهتر از عادت یکرویی و یکرایی نیست

گو برو در وصالت مطلب، آنکس کو
که به عشق تو چو سلمان دل دریایی نیست


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
هر که چون سروم، گل اندامی نداشت
در جهان، از عیش خوش کامی نداشت

هر که در راهش، نشان را گم نکرد
در میان عاشقان، نامی نداشت

گفت، پیشت می‌فرستم، باد را
پیشم آمد، لیک، پیغامی نداشت

سرو خود را، با قدش می‌کرد راست
چون بدیدم، نیک اندامی نداشت

هر که سر، در پای منظوری بتاخت
راستی نیکو، سرآنجامی نداشت

دل به زلفت رفت، تا صیدست و دام
هیچ صیدی این چنین دامی، نداشت

کرد زاهد منع من، نشنید دل
پخته بود این دل، غم خامی نداشت

من لـ*ـبت را، دل به رغبت داده‌ام
ورنه، با سلمان لـ*ـبت وامی نداشت


اشعار سلمان ساوجی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
تیر خدنگ غمزه‌ات، از جان ما گذشت
بر ما ز غمزه تو چه گویم، چه‌ها گذشت

وقت صباح، بر سر شمع، از ممر باد
نگذشت، آن چه بر سر ما از صبا گذشت

در حیرتم، که باد به زلف تو، چون رسید
فی الجمله چون رسید از آنجا چرا گذشت

بر ما ز آب دیده شب، دوش تا به روز
باران محتن آمد و سیل بلا گذشت

یارب چه رفت، بر سر ما دوش، کان صنم
بیگانه وش، درآمد و بر آشنا گذشت

چندان گریستیم، که من بعد اگر کسی
آید به سوی ما نتواند ز ما گذشت

سلمان دوای درد دل، از کس طلب مکن
با درد خود بساز، که کار از دوا گذشت


اشعار سلمان ساوجی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا