خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
همین که در را باز کردم، صدای البرز را شنیدم:
- سام ما الان فقط یه شرکت واردات کننده ی لنز و عینک هستیم.نظرت چیه یه شرکت بشیم تحت لیسانس آلمان؟
هه،خیال باف که می گویند یعنی البرز! البرز که روی مبل نشسته بود و رو به روی من بود،تا من را دید حرفش را خورد و با لبخندی که ظاهری بودنش را عمیقا حس کردم گفت:
- به الی جان
الی جان...مردک دیوانه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و 2 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا حالا آن قدر قانع و بالطبع ضایع نشده بودم! برای اینکه بحث را عوض کنم گفتم:
- چی شده؟سام چرا انقدر کلافه بود؟
نیشخندی زد و گفت:
- سام یا بابای گلت؟
لوس بی مزه.قشنگ به من فهماند که صوری بودن قضیه را فهمیده است. بله دیگر با آن قیافه ی متعجب سام احمق ترین آدم دنیا هم می فهمید رفتار من تازگی دارد! البته تقصیر سام هم نیست ؛ این بشر زیادی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، Hamed.NM، Kimia_Rh و یک کاربر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک کیف کوچک، شامل چند دست لباس، هندزفری، موبایل، پول، کتاب فارسی و زبان...نگاهی سرتاسری به اتاقم انداختم؛ حس سیندرلا را داشتم وقتی می خواست به اتاق زیرشیروانی برود و مجبور بود اتاق مجللش را برای دو دختر دیگر جا بگذارد.کوله ام را روی شانه ام انداختم و از اتاق بیرون زدم.
نبودش؛رفته بود سراغ شهلایی که می گفتند اتوبوسشان چپ کرده و همه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Narges_Alioghli، ^moon shadow^، Hamed.NM و 2 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
سرش را خاراند و گفت:
- اوم...خب چی بگم حالا به مامانم؟نفله ام می کنه.
آه این بشر چقدر مرام و معرفت داشت.چقدر خوب بود.گفتم:
- خیلی بامرامی.
سرش را بلند کرد و خندید:
- فعلا که هیچی معلوم نی.
از ته دلم لبخندی،هر چند کوچک و کوتاه،زدم و گفتم:
- مهم اینه مرام و معرفت داری.
به سمت خانه به راه افتاد و من هم پشت سرش؛یعنی کار درستی کرده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Narges_Alioghli، Hamed.NM و 2 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
این را گفت و به داخل رفت .مادر نبود که،مادر فولاد زره بود! بمب اتم بود! راکتور هسته ای بود! کیاوش با حرص لگدی به دیوار زد و بعد که کمی خودش را تخلیه کرد گفت:
- بیا بریم بشینیم تو ماشین تا مهمونای مامان برن بعد.
و من هم به دنبالش سوار ماشین شدم.راستی در ماشین چرا باز بود؟! فکر کنم اینها از آپشنی به اسم قفل و سیستم امنیتی باخبر نیستند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
یا خدا...چه گفت؟علی اکبر خان؟...علی اکبر دیگر کیست؟ بابا من علی اکبر نمی شناسم. فقط من و این کیاوش خره بودیم...شاخ هایم وقتی درآمدند که کیاوش به جای علی اکبر گفت:
- راستش بابا...
یعنی کیاوش علی اکبر بود؟.نه امکان ندارد.آخر احمق اسم کدام پسر حاجی ای کیاوش است؟!...خب چه ربطی دارد؟.نه نه حتما اشتباه شده!...
صدای یک بولاغ دیگر مانع از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه نشسته بودند و منتظر توضیح من بودند. برای خانم طاهری، مادر دماوند دورو،تمام قضیه را تعریف کرده بودم و از او خواسته بودم کمکم کند تا مدتی اینجا بمانم. هرگز فکر نمی کردم قبول کند که کمکم کند.فکر می کردم او هم یکی است مانند بقیه؛ اما ضمن اینکه قول داد کمکم کند،از من هم قول گرفت که زودتر مشکلم را با پدرم حل کنم. باز هم خدا را شکر که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
مغزم داشت می ترکید. از هفت صبح داشتم بکوب درس می خواندم تا الان که ساعت ده است و نیم ساعت دیگر باید به مدرسه بروم. صبح مادر دماوند یا همون سمیه اومد و گفت:
- امروز امتحان داری نه؟
از آنجایی که دروغ گفتن به او که زیر و بم مدرسه را می دانست محال بود گفتم بله و او هم گفت که امروز مراقب جلسه است و خودش مرا به مدرسه خواهد برد.آی خدای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
تعارفش را رد کردم.آخر الیسیما انتظار داشتی کسی که در حوزه ی علمیه درس می خواند لیتو گوش دهد؟عجب آدمی هستی .فکرش را بکن؛معصومه لیتو گوش بدهد و با چشمک بگوید: لِ لِ لیتو!.اَه درست را بخوان الیسیما.
بالاخره ساعت ده و ربع مشغول لباس پوشیدن شدم.البته چه پوشیدنی! لباس های مدرسه ام را جا گذاشته بودم و مجبور بودم لباس بیرون بپوشم؛ اما امان از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 3 نفر دیگر

SheRviN DoKhT

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
24/7/18
ارسال ها
1,441
امتیاز واکنش
26,693
امتیاز
373
زمان حضور
16 روز 13 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
به میس کال ها نگاه کردم. باز هم بیست تا میس کال. هندزفری را به گوشی وصل کردم و تنها آهنگی که از لیتو داشتم را پلی کردم. چند وقت پیش، همینطوری بیکار بودم و به جان آهنگها افتادم. آهنگ سرده نگاه پخش می‌شد و من به این فکر می‌کردم که سردتر از چشم های خودم مگر وجود دارد؟ درست است، من همیشه خودخواه بوده ام و فقط به خودم فکر کرده ام و همیشه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان این مرد ویران است | سنآتور[SheRviN DoKhT] کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM، Narges_Alioghli، ^moon shadow^ و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا